رمان ملورین پارت 50

4.4
(106)

 

 

 

 

 

 

محمد لبخند پهنی به او زد و دستش را روی پای  ملورین که در شلوار سفیدش خودنمایی می‌کرد گذاشت:

– قربون خانم خوشگلم بشم

امشب می‌برمتون پاتوق خودم مطمئنم مینو عاشقش می‌شه…

 

 

ملو لبخند خجالت زده ای زد و برای اولین بار با محمد همراهی کرد، دستش را روی دست محمد گذاشت و چیزی نگفت.

 

 

نگران آینده بود ولی سعی کرد با اورثینگ همه چیز را خراب نکند.

 

 

چند دقیقه بعد  ملورین لباس هایش را عوض کرد، محمد اصرار داشت زود تر به آن رستوران بروند و از فضای نابش لذت ببرند.

 

 

ملورین لباس نو و قشنگی تنِ مینو کرد و هر سه سوار ماشین شدند.

 

 

– منتظرم ببینم اینجایی که تو انقدر ازش میگی چه جور جایی ِ! حتما باید جای قشنگ و نابی باشه.

 

 

– شک نکن ملو خانم!

 

 

به در ورودی که رسیدند مینو با ذوق و شوق خاصی به پنجره ماشین چسبید.

– وای چقدر اینجا گل داره آبجی.

 

 

ملورین به ذوق کودکانه اش لبخند زد و پیاده شدند، رستورانی که آمده بودند تقریبا سنتی بود و تخت های سنتی‌ای که با گلیم مزین شده بودند، در گوشه و کنار رستوران قرار داشتند.

 

 

 

 

ملورین دست هایش را در هم پیچ داد و لب زد:

– بی‌خود نبود از اینجا تعریف می‌کردی! واقعاهم جای قشنگیه.

محمد دست مینو را گرفته و به سمت یکی از تخت ها کشید.

– غذا هاش و نچشیدی! لامصب انقد خوش مزه اس دلت می‌خواد انگشتاتم باهاش بخوری.

 

هر سه کفش هایش را در آورده تا گلیم روی تخت ها کثیف نشوند، ملورین اخم مصنوعی کرد و لب زد:

– آهان یعنی از غذای منم خوشمزه‌تره؟!

 

محمد منو را از روی تخت برداشت و همین طور که نگاه گذرایی می‌انداخت قهقه سرخوشش بالا رفت:

– این چه حرفیه خانممم؟! شما آشپزیت یکِ بین الملله، آشپزای فرانسه رو صد هیچ می‌زنی!

 

ملورین به زبان بازی های شوهرش لبخند زد و شروع کرد به خواندن غذا های برای مینو.

 

 

 

محمد سه پرس چلو کباب سفارش داد و بعد از آن تا فاصله ای که غذا هارا بیاورند به سمت سرویس بهداشتی رفت تا دستش را بشوید.

 

ملورین هم با مینو درباره اتاقش حرف می‌زدند چون مینو بیش از حد ذوق اتاقش را داشت.

دلش بعضی اوقات برای خواهرش می‌سوخت.

چیز های زیادی کوچک هم خواهر کوچولویش را به وجد می‌آورد.

 

محمد هنگامی که از سرویس بهداشتی برمی‌گشت دختری جلوی راهش سبز شد، حتی به سختی نام دختر را به یاد آورد.

یکی از دخترانی بود که در زمان مجردی اش شیطنت های خاص خودش دامن گیر او شده بود.

 

 

 

 

 

دختر لبخند زده و به محمد سلام کرد.

– خوبی محمد جان؟!

 

محمد نگاه چپی به دختر انداخت و گفت:

– ممنون، سرویس بهداشتی خانم ها از اون طرفه!

 

 

به زبان بی زبانی به دختر گفته بود که نمی‌خواهد بیشتر از این گفتگو را ادامه دهد!

 

زن چیزی نگفت و با لبخندی از روی حرص به آن طرف تغییر مسیر داد.

 

محمد به سمت ملورین رفت، می‌دانست که ملورین از گذشته او خبر دارد ولی دلش نمی‌خواست شب عروسی‌شان با یک سوتفاهم خراب بشود پس در دل دعا کرد ملورین آن زن را ندیده باشد.

 

محمد به محض رسیدن به تخت روی آن نشست و به کباب های چرب و خوش رنگ خیره شد.

 

– الانِ که صدای قار و قور شکمم بلند شه.

 

 

ملورین ظرف کباب را جلوی محمد گذاشت:

– چرا انقدر دیر اومدی غذا دیر شد؟!

 

– ببخشید خانمم!

 

محمد این را گفته و بی هوا گونه ملورین را بوسید که ملو همانند غنچه ای تازه شگفته سرخ شد.

– محمد!!

 

او که از خجالت زدگی دخترک سر کیف می‌آمد قهقه ای زد و لقمه ای گرفت.

 

خداراشکر مینو زیاد روی رفتار های آن دو دقیق نمی‌شد و سوال پیچشان نمی‌کرد.

ملورین لقمه ای برای محمد گرفت و به دستش داد.

– راستی هر وقت کارت سبک بود بیا بریم سر خاک مادر و پدرم.

 

محمد لقمه را بلعید و گفت‌:

– حتما عزیزم هر موقع گفتی می‌ریم.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 106

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۲۰۳۰۱۹۸

دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی…
IMG 20230127 015421 7212 scaled

دانلود رمان بیراه عشق 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه …
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۴ ۲۲۰۴۲۰۰۳۰

دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی 2 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش…
IMG 20240524 022150 623

دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۵ ۱۴۲۱۲۴۸۹۴

دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه 4.4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم…
IMG 20240716 005659 078

دانلود رمان آخرین این ماه به صورت pdf کامل از مهر سار 5 (3)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان :   گاهی زندگی بنا به توقعی که ما ازش داریم پیش نمیره… اما مثلا همین خود تو شاید قرار بود تنها دلیل آرامشم باشی که بعد از همه حرفا،قدم تو راهی گذاشتم که نامعلوم بود.الان ما باهم به این نقطه از زندگی…
InShot ۲۰۲۳۰۳۰۱ ۰۷۱۹۰۴۲۳۰

دانلود رمان آوای جنون pdf از نیلوفر رستمی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفه‌ای از رسته‌ی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخاله‌اش درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست ساله‌اش را هم دنبال می‌کند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، شخص…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۸ ۱۱۲۶۴۰۲۰۲

دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز 3 (1)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر…
IMG 20231016 191105 492 scaled

دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو 5 (2)

3 دیدگاه
  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه…
nody عکس های شخصیت بهار و کامران در رمان ازدواج اجباری 1626111507

رمان ازدواج اجباری 0 (0)

1 دیدگاه
  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش  

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
روا
روا
5 ماه قبل

حس میکنم آرامش قبل توفانِ

آخرین ویرایش 5 ماه قبل توسط فاطمه موحدی
خواننده رمان
خواننده رمان
5 ماه قبل

فاطمه جان لطفا سال بد رو بذار

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x