رمان دونی

 

 

================================

 

با حالی بد از اتاق زدم بیرون و رفتم توی سالن پیش مامان…

 

مشغول تماشای فیلم بود و چای میخورد..

 

کنارش نشستم و نگاهی بهم انداخت و دوباره برگشت سمت تلویزیون…

 

اما نمی دونم حالت صورتم چطور بود که دوباره برگشت و گفت:

-چیه مامان؟!..

 

گوشیم رو توی دستم فشردم و با استرس گفتم:

-اقاجون همش زنگ میزنه مامان..من جواب ندادم اما بی خیال نمیشه هی زنگ میزنه…

 

اخم هاش رو کشید توی هم:

-چرا پس هیچی نمیگی؟..مگه نگفتم هرموقع زنگ زد بده من جواب بدم…

 

-چندبار سرکار بودم زنگ زد..الانم گوشیم سایلنت بود که دیدم دو بار تماس گرفته…

 

-بده من بهش زنگ بزنم ببینم چی میخواد..

 

مضطرب و نگران گفتم:

-ولش کن مامان..اگه خودش دوباره زنگ زد میدم جواب بده..

 

متفکرانه نگاهم کرد و با مکث گفت:

-اینطوری که نمیشه..حالتو ببین..چرا به خودت استرس میدی..اونا به هیچ کاری نمیتونن تورو مجبور کنن….

 

-میدونم مامان اما نگرانم..

 

-نگران نباش..من فردا با عموت تماس میگیرم، باهاش حرف میزنم..شاید اون بتونه کاری بکنه…

 

 

گوشه ی لبم رو جویدم و گفتم:

-شک دارم..اونا روی حرف اقاجون نمیتونن حرف بزنن..از طرفی میدونی که پسرش رو چقدر دوست داره و هرکاری اون بخواد انجام میده….

 

دستش رو روی دستم گذاشت و اروم فشرد:

-غصه نخور..همه چی رو بسپار به خودم..

 

لبخنده تلخی زدم و سرم رو تکون دادم:

-باشه..مرسی مامان..

 

لبخنده مهربونی زد و چند ضربه روی دستم زد و دستش رو عقب کشید…

 

نفس عمیقی کشیدم و با تاسف گفتم:

-چرا دست از سرم برنمیدارن..مگه ازدواج زوری هم میشه..چرا متوجه نمیشن من هیچ علاقه ای به پسرشون ندارم….

 

-اونا کی به خواسته ی ما اهمیت دادن که الان بدن پرند..میدونی که اقاجونت چقدر کاوه رو دوست داره..بخاطرش همه کار میکنن….

 

-باید چیکار کنم تا بی خیال من بشن..

 

لبخنده شیرینی زد و با لحن مرموزی گفت:

-شاید اگه ازدواج کنی دیگه بی خیالت بشن..اون موقع دیگه کاری نمیتونن بکنن…

 

خنده ام گرفت و زدم زیر خنده و گفتم:

-حالا از کجا یکی رو پیدا کنم که بتونم باهاش ازدواج کنم..یه جوری میگی ازدواج کنی، انگار خواستگارها دم در صف بستن و منتظرن من باهاشون ازدواج کنم…..

 

مامان هم خندید و گفت:

-تو لب تر کن و بخواه، اونوقت خواستگار هم پیدا میشه..

 

 

مامان هم خندید و گفت:

-تو لب تر کن و بخواه، اونوقت خواستگار هم پیدا میشه..

 

ابروهام رو انداختم بالا و با تعجب گفتم:

-خبریه؟!..باز نکنه یکی پیغامی چیزی داده؟..

 

خنده ش بیشتر شد و سرش رو تکون داد:

-دیگه دختری مثل تو داشتن این مزیت هارو هم داره..هرچند وقت یکبار یکی پیدا میشه…

 

-حالا کی بوده؟..

 

لبخند پر ذوقی زد و گفت:

-خانم رضایی امروز صبح اومد..اجازه خواست برای خواهرزاده ش بیان…

 

چشم هام گرد شد و سوالی گفتم:

-خانم رضایی؟..همین خانم رضایی همسایه امون؟..

 

سرش رو به تایید تکون داد و کامل چرخید طرفم و با لحن شادی گفت:

-اره همین خانم رضایی همسایه..

 

-خواهرزاده ش منو از کجا دیده؟..

 

-انگار چندبار وقتی میومده خونه ی خاله ش تو کوچه تورو دیده..خانم رضایی خیلی اصرار کرد..میگفت وقتی خواهرزاده ش درمورده تو باهاش صحبت کرده خیلی خوشحال شده و از خداشه این وصلت سر بگیره…..

 

سرم رو پایین انداختم و حرفی نزدم که مامان با خنده گفت:

-خجالت نداره که مامان..دختر خوشگل و مودب و با حجب و حیا همیشه خواهان داره..کلی از این خواستگارها باید بیاد و بره تا قسمتت هرچی هست همون بشه…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا

  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون رو از نامزدش دور نگه داره؟       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنار نرگس ها جا ماندی pdf از مائده فلاح

  خلاصه رمان : یلدا پزشک ۲۶ ساله ایست که بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانواده‌اش پیش آمده، ناخواسته مجبور به تغییر روش زندگی خودش می‌‌شود. در این بین به دور از چشم خانواده سعی دارد به نحوی مشکلات را حل کند، رویارویی او با مردی که در گذشته درگیری عاطفی با او داشته و حالا زن دیگری در زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x