رمان دونی

 

 

 

 

با ناراحتی زیادی نگاهم کرد و من درجا از حرف هام پشیمون شدم…

 

نباید این بحث رو باز می کردم..من که می دونستم یاداوری اون روزها چقدر ناراحتش می کرد…

 

با دیدن اشکی که توی چشم هاش جمع شد، حالم بد شد و به خودم لعنت فرستادم…

 

با ناراحتی یک دستش رو بین دست هام گرفتم و گفتم:

-ببخشید..نمی خواستم ناراحتت کنم..باشه هرچی تو بگی اصلا نمیریم..ناراحت نباش دیگه…

 

چشم هاش رو بهم فشرد تا مانع ریزش اشک هاش بشه و دستم رو محکم گرفت:

-سورن کِی میخواد بره؟..

 

-دقیق نمی دونم..ولش کن مهم نیست مامان..نمیریم..

 

سرش رو تکون داد و نگاهش رو ازم گرفت و به تلویزیون خیره شد…

 

من هم با ناامیدی سرم رو چرخوندم و به فیلمی که از تلویزیون پخش میشد نگاه کردم…

 

هم از کنسل شدن سفر و هم از ناراحتی مامان، ناراحت بودم…

 

برای رسیدن به خواسته ام نباید اون حرف رو میزدم و بحث اون اتفاق بد رو وسط می کشیدم…

 

دلم برای صورت ناراحت و چشم های پر اشک مامان سوخت و دوباره به خودم لعنت فرستادم…

 

از گوشه چشم بهش نگاه کردم که کاملا با حواس پرتی و گیج به تلویزیون نگاه می کرد و مشخص بود اصلا تلویزیون رو نمیبینه و فکرش جای دیگه ای بود…..

 

#پارت1577

 

نفس لرزونی کشیدم و با بلند شدن صدای ایفون سرم چرخید…

 

حواس مامان هم جمع شد و نگاهم کرد:

-کیه؟..

 

با ناراحتی نگاهش کردم:

-نمی دونم..حتما سورنِ..

 

سرش رو تکون داد و من از جا بلند شدم و رفتم سمت ایفون و گوشی رو برداشتم:

-کیه؟..

 

حدسم درست بود و صدای گرم سورن توی گوشم پیچید:

-منم خانوم..

 

شاسی ایفون رو زدم و گوشی رو سرجاش گذاشتم و به مامان نگاه کردم:

-سورنِ..

 

لب هاش به لبخند کمرنگی حالت گرفت و سرش رو تکون داد…

 

حتی اگه تو ناراحت ترین حال ممکن هم بود، با شنیدن اسم سورن و اومدنش لبخند روی لبش می نشست…

 

من هم لبخند زدم و راه افتادم سمت در ورودی و بازش کردم…

 

با دیدن سورن که پشت در بود، لبخندم پررنگ تر شد:

-سلام..خوش اومدی..

 

اومد داخل و درحالی که کفش هاش رو درمی اورد لبخند زد:

-سلام خوشگله..چطوری؟..

 

-مرسی تو چطوری؟..

 

-خوب..

 

#پارت1578

 

کفش هاش رو توی جاکفشی گذاشت و دمپایی هاش رو برداشت و پاش کرد…

 

قبل از اینکه راه بیوفته و از راهرو رد بشه، بازوش رو گرفتم و نگهش داشتم…

 

سرش چرخید و از روی شونه نگاهم کرد:

-جون؟..

 

خنده ام گرفت و اروم گفتم:

-وایسا..کارت دارم..

 

کامل چرخید طرفم و با شیطنت گفت:

-درخدمتم..

 

با خنده مشتی به بازوش زدم و نگاهی به ته راهرو انداختم و صدام رو پایین اوردم:

-داشتم با مامان درمورد رفتن به تهران حرف میزدم..

 

جدی شد و اخم هاش کمی توی هم رفت:

-خب؟..

 

شونه هام افتاد و با افسوس گفتم:

-گفت نمی تونه بیاد و راه طولانیه خسته میشه..

 

نفسی کشید و اروم گفت:

-بهت گفتم خودم باهاش حرف میزنم..

 

-طاقت نیاوردم..دو روز گذشت و تو هیچی بهش نگفتی..دوست داشتم زودتر بدونم چی میگه…

 

دستش رو روی بازوم کشید و لبخند مهربونی زد:

-خیلی خب..نگران نباش سعی میکنم راضیش کنم..

 

دوباره امید اندکی توی دلم روشن شد:

-واقعا؟..

 

-اره عزیزم..خودم بیشتر مشتاقم باهام بیایین..حالا بیا بریم ببینم چی میشه…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 81

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی

  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده است مگسی گرد شیرینی‌ام… او که می‌دانست گذران شب و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ناگفته ها pdf از بهاره حسنی

  خلاصه رمان :           داستان در مورد دختر جوانی به اسم نازلی کسروی است که بعد از فوت مادربزرگ و بعد از سالها دور به ایران برمیگردد، آشنایی او با جوانی در هواپیما و در مورد زندگی خود، این داستان را شکل می دهد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آیدا و مرد مغرور

دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
6 ماه قبل

اصلا معلوم نشد اون همه پارت گرفتار نبودن پرند بودیم چه بلایی سرش اومده بود اصلا

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

کاش زودتر برن تهران تا سوگل و سامیار هم بیان قاطی داستان

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x