رمان گرداب پارت 308 - رمان دونی

 

 

===============================

 

با بلند شدن صدای ایفون، با ذوق از جا پریدم و داد مامان بلند شد:

-ارومتر پرند..چه خبرته..

 

دویدم سمت ایفون و جیغ زدم:

-دیگه طاقت ندارم..دلم یه ذره شده..

 

گوشی ایفون رو برداشتم و نفس زنان گفتم:

-کیه؟..

 

-باز کن ستاره ی سهیل..

 

دوباره جیغ زدم و شاسی ایفون رو فشردم و گوشی رو سر جاش گذاشتم…

 

دویدم سمت در و بازش کردم و سرسری یک جفت دمپایی لنگه به لنگه پام کردم و دویدم تو حیاط…

 

با دیدنشون جیغ بعدی رو هم کشیدم و دویدم طرفشون…

 

دنیز هم با جیغ صدام کرد و مثل خودم دوید و وسط حیاط بهم رسیدیم و محکم تو بغل هم فرو رفتیم….

 

همدیگه رو فشار می دادیم و سر و صورت و هرجایی از هم رو که می تونستیم  می بوسیدیم…

 

کمی ازش فاصله گرفتم و تو صورتش نگاه کردم و با دلتنگی و بلند گفتم:

-وای خدا..دلم به ذره شده بود براتون..خدایا..

 

دوباره محکم بغلش کردم و همونطور تو بغل هم بپر بپر می کردیم و جیغ می زدیم…

 

کیان با خنده زد سر شونه ام و گفت:

-له کردین همدیگه رو..بیا اینجا ببینم..

 

دوباره صورت دنیز رو بوسیدم و ازش جدا شدم..

 

با ذوق به کیان نگاه کردم و جیغ زدم:

-کیان جونم..

 

#پارت1763

 

صورتش رو از صدای جیغ بلندم کمی توی هم کشید و با خنده دست هاش رو باز کرد…

 

هجوم بردم تو بغلش و محکم دست هام رو دورش حلقه کردم…

 

از شیرجه ی سریع و محکمم، کمی تو جاش عقب رفت و به سختی خودش رو نگه داشت…

 

با خنده روی موهام رو بوسید و گفت:

-وروجک..اینقدر دلت تنگ شده بود و نمیومدی؟…

 

یک بار دیگه محکم تو بغلم فشارش دادم و بعد ازش جدا شدم…

 

با بغض گفتم:

-به خدا داشتم از دوریتون میمردم..

 

صدای “هه” گفتن ارومی از سمت چپم اومد و نگاهم چرخید سمت البرز…

 

با اخم های تو هم و پوزخندی روی لبش داشت نگاهم می کرد…

 

بغض الود و با غصه گفتم:

-البرز جونی..

 

پوزخندش عمیق تر شد و چپ چپ نگاهم کرد:

-حق نداری دیگه اسم منو بیاری..

 

لبم برگشت و مظلومانه دوباره صداش کردم:

-البرز..

 

-زهرمار..

 

-چرا اخه؟!..

 

-چرا اخه؟..تو خجالت نمیکشی؟..از کِی اینقدر سرخود شدی که ماه به ماه میری پی خوش گذرونی و پیدات نمیشه؟….

 

لب هام رو با ناراحتی جمع کردم و اشک تو چشم هام جمع شد…

 

#پارت1764

 

دنیز با حرص مشتی به بازوی البرز کوبید و غر زد:

-گمشو ببینم..به تو چه اصلا..

 

البرز چشم غره ای به دنیز رفت و عصبی گفت:

-تو ساکت..همین شماها بهش رو میدین که هر غلطی دلش میخواد میکنه…

 

جدی بود؟!..

 

نگاهم رو تو صورتش چرخوندم تا ببینم مثل همیشه داره مسخره بازی درمیاره یا نه…

 

هیچ اثری از شوخی تو صورتش پیدا نمیشد..واقعا جدی و ناراحت بود…

 

لب برچیدم و با بغض لب زدم:

-ببخشید..

 

دنیز دوباره با حرص البرز رو صدا کرد اما اون توجهی بهش نکرد…

 

همچنان عصبی و چپ چپ داشت من رو نگاه می کرد…

 

یک قدم بهش نزدیک تر شدم و با بغض و دلجویانه گفتم:

-به خدا قرار بود زود بیاییم اما سوگل که زایمان کرد نذاشت بیاییم..گفت یکم بیشتر بمونین..نمی تونست تنهایی از پس کارای بچه بربیاد….

 

عصبی بهم توپید:

-مگه تو دایه بچه مردمی؟..به تو چه نمی تونست از پسش بربیاد؟..تو چه کاره بودی؟..بیخود کردی این همه مدت رفتی موندی….

 

توقع این لحن و حرف هارو از البرز همیشه خوشرو و شیطونم نداشتم…

 

بغضم ترکید و زدم زیر گریه:

-البرز..

 

با همون لحن غرید:

-از گریه هات برای خر کردن من استفاده نکن..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 81

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان آیدا و مرد مغرور

دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عنکبوت

    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی می‌شوند برای باز کردن معماهای به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
SaBa
SaBa
4 ماه قبل

وی پرند چرا انقدر لوس و جیغ جیغوعه

Tina&Nika
Tina&Nika
4 ماه قبل

والا کل رمان یا شده غیرتی شدن ها و دعوا و فحاشی های سامیار و گریه های لب برچیدن های سوگل و پرند

خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

الان البرز تریپ بزرگتر غیرتی برداشته برا دنیز یا عاشقش شده

متولی ن
متولی ن
4 ماه قبل

چه قشنگه دختری که یا جیغ میزنه، یا لب برمی چینه و گریه می کنه… چرا اینجورین شخصیت های این رمان

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x