رمان گلادیاتور پارت 82

1.5
(2)

 

ـ هیچی . مهم نیست ……… اگر کار گندم تموم شده برم داخل .

میترا با حس فاصله گرفتن یزدان ، به سرعت سمتش چرخید و از روی صندلی بدون پشتی اش بلند شد و به دنبالش راه افتاد .

ـ سی سالمه .

یزدان بی آنکه نگاهش را سمت میترا بکشاند ، نگاهش را سمت در بسته اطاق سی تی اسکن چرخاند و در همان حال جوابش را داد :

ـ گفتم که مهم نیست .

میترا جلو رفت و مقابلش ایستاد و از خود جربزه بیشتری نشان داد و اینبار این او بود که فاصله را صفر کرد و تنش را به تن یزدان چسباند و باعث شد نگاه یزدان از در کنده شود و سمت چشمانش پایین کشیده شود .

ـ برای من مهمه که سوالت و جواب بدم .

یزدان پوزخندی بر لب نشاند و تک ابرویی بالا انداخت :

ـ تو این چند سال به هزار و یک روش نخ که هیچ ، طناب برام فرستادی ، بعد ازت که می پرسم چند سالته برام کلاس میذاری ؟ …………. تو دایره زندگی من ، جایی برای چنین آدمایی نیست .

ـ باور کن کلاس نذاشتم . درست میگی ، من از وقتی تو این کلینیک دیدمت ، ازت خوشم اومد . یعنی این پرستیژ خاصت همیشه من و درگیر خودش کرده . اون حرفمم ………. کاملا بی منظور بود . باور کن .

یزدان هیچ تکانی به خودش نداد و تنها واکنش های زن مقابلش را زیر نظر گرفت …………. حالا که سوگند از زندگی اش خارج شده بود ، میترا می توانست برای مدت کوتاهی جایگزین مناسبی بجای او باشد ……….. اما یک جای کار می لنگید ……….. او اهل شروع رابطه با باکره جماعت نبود ……… طی تحقیقات میدانی که دو سه سال پیش روی زندگی این زن انجام داده بود ، اسم هیچ مردی را در شناسنامه او ندیده بود ………. حتی الان هم در انگشتان او خبری از حلقه نبود .

ـ می خوای با من وارد رابطه بشی ؟

ـ بدم نمی یاد .

ـ از شرایط ورود رابطه با من خبر داری ؟ …………. می دونی که کسی که با من وارد رابطه میشه ، باید پی همه چیز و به تنش بماله ؟ ………… من اگه وارد رابطه ای بشم تا انتهاش میرم ……….. می دونی انتهاش کجاست ؟

و سرش را پایین برد و آرام در گوش زن پچ زد :

ـ تختم .

زن بی هیچ اختیاری از حس هُرم نفس های گرم یزدان آن هم در جایی در چند سانتی متری شقیقه اش ، پلک بست و نفسش لرز برداشت .

ـ برام ………. مهم نیست .

یزدان گردن صاف نمود و عقب نشینی کرد و پوزخندش پر رنگ تر شد …….. از دخترانی که به راحتی بکارتشان را برای داشتن چیزی ، می فروختند هم بدش می آمد .

ـ من با دختر جماعت هیچ وقت هم پیاله نمیشم .

میترا پلک گشود ………. حس می کرد تمام موهای تنش از حس گرمای نفس های یزدانی که انگار پوست صورتش هنوز هم حسش می کرد ، سیخ شده .

ـ از کجا می دونی من دخترم ؟

ـ مثل اینکه یادت رفته من یکی از سهام دارای این کلینیکم و عادیه که از تمام سوابق و اطلاعات شخصی کارمندای اینجا باخبر باشم . تو سوابقت نوشته بودی مجرد ، نه متاهل .

ـ درسته ، چون شناسنامم سفیده ……….. اما …….. دخترم نیستم .

پوزخند روی لبان یزدان پر رنگ تر شد و تمام چشمانش را سیاهی فراگرفت که چندین سال تمام روح و جسمش را به تسخیر خودش درآورده بود .

ـ موضوع جالب شد .

ـ نامزد بودم …….. یعنی زن عقدیش نشده بودم .

ـ یعنی الان جدا شدی ؟

ـ آره حدودا یک سالی میشه .

ـ با کس دیگه ای هم نیستی ؟

ـ نه با هیچ کس دیگه ای نیستم .

ـ فکر کنم از آخرین قانون من خبر نداری .

ـ آخرین قانون ؟

ـ چکاپ و آزمایش ……….. فکر نمی کنی از اون دست آدمایی باشم که هر کسی رو که به دستم رسید بکشونم به تختم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

حیف ازاین عکسی که به اسم این پسره گذاشته شده که فکرکنیم چه خفن وگرگیه واسه خودش

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

چرااینقدر دیر پارت میزارین اخه ااااه

fati
1 سال قبل

چ رمانیه عه از دیشب شروع کردم خوندمش اولش بهتر بود

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط fati
Mahdiyeh princess
Mahdiyeh princess
1 سال قبل

چرا اینجوری پارت میزاری اخه؟!

آذرخش
آذرخش
1 سال قبل

خاک تو سر زنی کنن که خودشو رو میفروشه یزدانم که انگار نه انگار گنوم رو دوس داره پسره خنگ

Rom Rom
Rom Rom
1 سال قبل

وای خدا چقد دلم بره تارخ و افرا تنگ شده🥺
کاش یه رمان تو سایت بود از مرد بودن پسره و از مستقل و جذابیت شخصیتی دختره می‌نوشت ن این چرت و پرتا 🥲

Rom Rom
Rom Rom
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

ب حق همین شبای عزیز خیر ببینی 🥲🫂😂

fati
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

واقعا فاطی میاری رمان اینجوری؟؟؟

زارا
زارا
1 سال قبل

هنوز تو مطبن ؟! 🙄
هیچ جذابیتی هم نداره رمان وهم از همون اولش پر از جذابیت و اتفاق اما این ….

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط زارا
paeez
paeez
پاسخ به  زارا
1 سال قبل

موافقم بشدت

Shyli
Shyli
1 سال قبل

خاک تو اون سر خرش کنن این ب خر و گاوو الاغه یونجه ندیده بیشتر شبیهه تا گرگه زخم خورده اه پ گندم چی
گندم تو اون خونس لنتی بیشور

بی نام
بی نام
1 سال قبل

اوووققققق حالم از یزدان و این مدل دخترها بهم خورد. این رمان دیگه خوندن نداره

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  بی نام
1 سال قبل

موافقم..اینجوری دارن فسادو ترویج میکنن دو روز دیگه یه زنو همراه بابامون ندیدیم تعجب نکنیم .توبت خودمون برسه که فکرکنم عادی باشه مرده بخاطرنیاز کوفتیش هرهفته بایه زن باشه

نپرس
نپرس
1 سال قبل

رمان هر چند روز گذاشته میشه آخرشم انقد کمه آخه چرا

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

ادم کثیف انگار نه انگار گندم تو اون خونه اس دقیقا اتاق کناریش

ASAL
ASAL
1 سال قبل

یعنی یزدان گند زد توی احساساتم
داشتم روش کراش میزدم

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  ASAL
1 سال قبل

یزدان واقعاااا خودشو گم کرده نمی دونه داره چه گه اضافی میخوره داره سابط میکنه لیاقتش همون تو آشغالا زندگی کردنه

غزل
غزل
1 سال قبل

چه رمان خزی😐

Nahar
Nahar
1 سال قبل

چرا یزدان انقدر چندشه😐

دسته‌ها

22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x