رمان گلاویژ پارت 130

3
(2)

 
دوباره پشت چشمی نازک کرد و گفت:
_نمیخوام.. چیزی نشده.. خداروشکر همه چی رو به راهه!
_بهار میگی چی شده یا خودم ته توش رو دربیارم؟

_نه بابا؟! اونوقت چطوری میخوای ته توشو دربیاری؟
گوشیمو برداشتم و همزمان گفتم؛
_این که کاری نداره قربونت برم!

همین الان به رضا زنگ میزنم و ازش میپرسم که چرا خواهرم ناراحته و…
بهار که انگار فکرکرده بود جدی جدی میخوام زنگ بزنم

به طرفم خیز برداشت و گوشیم رو از دستم کشید وگفت:
_چیکار میکنی دیونه؟ زنگ نزنی ها!
با تعجب ابرویی بالا انداختم وگفتم:

_پس همه چی زیر آقا رضاست! چی شده؟ دعواتون شده؟
گوشیمو روی پاتختی گذاشت و گفت:
_خیلی خب میگم!

فعلا لباس هاتو تنت کن بعدش حرف میزنیم اینجوری با حوله بمونی سرما میخوری!
_باشه.. بشمار سه اومدم…

بدون حرف از اتاق رفت بیرون ومن هم فورا لباس راحتی هامو پوشیدم و رفتم پیش بهار که مشغول چیدن میز شام بود..
_گرسنه ات شد؟

میگفتی خودم میومدم میز رو میچیدم!
_آره یه دفعه دلم ضعف رفت.. چه فرقی داره من یاتو.. دستت دردنکنه تنبل خانوم حسابی زحمت افتادی!

خندیدم و رفتم از یخچال ظرف سالاد شیرازی رو برداشتم و گفتم؛
_اینجا ندیدی پس.. واسه اینکه دلت رو به دست بیارم هلاک شدم خواهر!

خندید و واسه جفتمون غذا کشید و همزمان گفت:
_خوبه پس همیشه قهر میکنم تا شاید یه فرجی بشه تنبولت رو یه تکونی بدی!

_نخیر جانم سخت در اشتباهی! این دفعه قهر کنی کوفتم بهت نمیدم!
عاقل اندرسفیهانه نگاهم کرد و گفت:
_باز دو خط بهت خندیدم؟

خندیدم و گونه اش رو بوسه ای زدم و گفتم؛
_خیلی خب لوس نشو.. تعریف کن ببینم چی شده؟ کی خواهرمو ناراحت کرده برم پوستش رو بکنم؟

قاشقش رو پر برنج کرد و همزمان با دهن پر گفت:
_از رضا جدا میشم!

من که توی دهنم سالاد بود با شنیدن حرف بهار آبغوره ی سالاد یک دفعه تو گلوم پرید و به سرفه افتادم…
اما بهار بی توجه به من و با بیخیالی قاشق دومش رو پر کرد..

همزمان که سرفه میکردم پرسیدم:
_چی؟؟؟
_شنیدی دیگه! گفتم از رضا جدا میشم..
_دیونه شدی؟ زده به سرت؟

باز دوباره یه دعوای کوچیک مسخره پیش اومد و تو به جدایی فکر کردی؟
_نه کوچیکه و نه مسخره! خیلی هم بزرگ و جدیه! همونطور که تصمیم من جدیه!

_آخه چرا؟ چی شده خب؟ کامل تعریف کن خب من الان پس میوفتم!
_حالا غذاتو بخور میگم واست.. خوشمزه شده از دهن میوفته!

_بهار توروخدا جون به سرم نکن.. چی شده بین تو ورضا؟ به قول مامانم ازدواج و زندگی متاهلی کفش نیست که هروقت تنگ یا کهنه شد، عوضش کنی!

_آره عزیزم مادر خدابیامرزت درست گفته و حرف قشنگی زده اما مادر من هم همیشه میگفت جهنم تا درش بری اما داخلش نری!
من نمیتونم با رضا وخانواده ی عجیب وغریبش کنار بیام!

اگه خیلی قبل از اینها من رو با خانواده اش آشنا کرده بود هرگز نمیذاشتم کار به ازدواج واینجا بکشه و همون روز های اول قیدش رو میزدم و اینقدرم عذاب نمیکشیدم!

باوحشت به صورت جدی ومصمم بهار نگاه کردم!
توصداش هیچ اثری از شوخی نبود و انگار اولین بار بود که این همه جدی میدیدمش…!

_میگی چی شده یا قراره همینجوری جونمو به لبم برسونی و کلمه به کلمه ازت حرف بکشم؟
_تموم این چندسال که با رضا بودم هردفعه ازش راجع به خانواده اش میپرسیدم

یا بابهونه های مختلف می پیچوند یا کلی دروغ سرهم میکرد و هربار دنباله ی همون رو میگرفت و آخرشم قضیه رو به اینجا کشوند!

اونقدر به دروغ مسخره ای که راجع به خانواده اش سرهم کرده بود ادامه داد خودشم باورشون کرده بود..
_چه دروغی؟ مگه تو چیزی جز حرفای رضا رو فهمیدی که اینقدر مطمئنی که دروغ گفته؟

_نفهمیدم! باچشم های خودم دیدم.. با خانواده ی رضا تازه آشنا شدم.. حتی میتونم بگم با رضای واقعی هم تازه آشنا شدم!
_اما.. اما من.. اصلا متوجه حرفات نمیشم!

یعنی چی با رضای واقعی تازه آشنا شدی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
3

رمان جاوید در من 0 (0)

3 دیدگاه
  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود.
IMG 20240623 094802 068

دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا    
IMG 20230128 233719 6922 scaled

دانلود رمان جانان 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و…
رمان دلدادگی شیطان

رمان دلدادگی شیطان 5 (1)

13 دیدگاه
  دانلود رمان دلدادگی شیطان خلاصه: رُهام مردی بیرحم با ظاهری فریبنده و جذاب که هر چیزی رو بخواد، باید به دست بیاره حتی اگر ممنوعه و گناه باشه! و کافیه این شیطانِ مرموز و پر وسوسه دل به دختری بده که نامزدِ بهترین رفیقشه! هر کاری میکنه تا این…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.4 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
IMG 20230123 230225 295

دانلود رمان جنون آغوشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…  
IMG 20230123 230118 380

دانلود رمان مهره اعتماد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر…
رمان شاه خشت

دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز 3.3 (9)

8 دیدگاه
  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که..
IMG ۲۰۲۱۱۰۰۶ ۱۷۰۶۰۹

دانلود رمان شهر بی شهرزاد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطی 85
فاطی 85
2 سال قبل

چهار پنج روزه خونه بهار گیر کردیم بیرونم نمیایمممم

فازی
فازی
2 سال قبل

بچه ها یه رمان خیلی خوب بگید بخونم .مرسی.

مهسا
پاسخ به  فازی
2 سال قبل

انتقام یا عشق(خوناشام)

فازی
فازی
2 سال قبل

ای باباااااا چرا انقدر پارتا کمه چرا انقد کشش میدی… نویسنده ی محترم اینطوری پیش بری کسی رمانت رو نمیخونه هاااا

غزل
غزل
2 سال قبل

واقعا چرا رمان به این خوبی و خراب کردی !

سکوت
سکوت
2 سال قبل

درگیر گلاویژ و عماد بودیم که بعد مادربزرگش اومد وسط،ده روز طول کشید گریه کردن و سر رو شونه گذاشتن و موضوعات الکی حالا هم زندگی بهار و رضا
از موضوع اصلی رمان خیلی دور شدی نویسنده،این چه جور رمانی هست اولش خیلی خوب داشتی پیش می‌رفتی داری گند میزنی

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

خیلی بده آدم تاوان خانواده اش را پس بده اون از گلاویژ که به خاطر خانواده ی از هم پاشیده این مدلی شد این هم از رضای بدبخت که باید تاوان خانواده اش بده

ولی خدایی عشق هم عشق های قدیم

KAYLA
KAYLA
2 سال قبل

بچه فعلا رمانو نخونیم ،مهر بیایم همرو با هم بخونیم بلکه چیزی بفهمیم

مهسا
2 سال قبل

خلاصه ی این پارت:گلاویژ لباس راحتی پوشید که هنوز غذاشم نخورده بود پارت تموم شد 😒😒
حالا پارت بعدی :گلاویژ بهارو سوال پیچ میکنه بهار گریه میکنه که بازم سفره رو جمع نکردن پارت تمام میشود

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

ریدی

Farzaneh
Farzaneh
2 سال قبل

بسم ال….صدق الله العی العظیم

Tamana
Tamana
2 سال قبل

درست جایی ک نباید تموم شع

تموم میشه😡👊

🖤🥂.
🖤🥂.
2 سال قبل

چت‍ روم‍ جدید بزن‍ فاطی‍…🖤

Oooo
Oooo
2 سال قبل

واقعا که،نویسنده محترم هر روز الکی یه بحث پیش پا افتاده رو شروع می‌کنه،
از موضوع اصلی رمان کلا دور شده و دیگه نمیتونه جمعش کنه.
لااقل تموم کن رمان رو، بیشتر ازین به شعور خوانندهای رمان توهین نکن

سکوت
سکوت
پاسخ به  Oooo
2 سال قبل

دقیقا

مهی
مهی
2 سال قبل

😕💔

محفوظه
پاسخ به  مهی
2 سال قبل

🤣

مریم
مریم
2 سال قبل

همین؟؟

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x