رمان گلاویژ پارت 137

3
(2)

 
صبح که باصدای بهار که انگار داشت بایکی تلفنی حرف میزد بیدارشدم..
به ساعت نگاه کردم ۹صبح بود.. یه کم گوشامو تیز کردم ببینم چی میگه!

” بله درسته من سعی میکنم مدارک لازم رو امروز یا نهایتا فردا ظهر تحویلتون بدم”
“خیلی متشکرم ازشما.. فقط میخوام هرچه زودتر پرونده به جریان بیوفته و کارهای طلاقم انجام بشه”

باشنیدن کلمه ی طلاق مثل فنر توجام نشستم..
خدایا این دختره دیونه اس رفته وکیل گرفته! یعنی اینقدر تصمیمش جدیه؟؟؟

با قطع شدن تلفنش ازجام بلند شدم و رفتم توی حال ..
_سلام صبح بخیر…
_سلام صبح توهم بخیر.. چرا بیدارشدی برو بخواب هنوز زوده!

_بهار؟ تو دیونه شدی؟ آره؟
_یعنی چی؟
_وکیل گرفتی؟ یعنی اونقدر زندگی و آینده ات واست بی ارزشه؟؟

به همین راحتی میخوای از رضا جدا بشی؟
_اتفاقا من حالم خوبه و جنابعالی دیونه شدی! اگه آینده ام واسم مهم نبود که از اون بی وجود جدا نمیشدم!

_توبه حرف های رضا گوش کردی؟ بهش گفتی که میخوای جدا بشی؟ اصلا ازش پرسیدی دلیل اون کارش چی بوده؟

واسه چی نپرسیده و بدون اینکه دلیلش رو بفهمی میخوای به زندگی آینده ات و لگد بزنی؟

با ناراحتی و بی اعصاب گفت:
_دلیلش هرچی میخواد باشه.. دلیل میخوام چیکار وقتی خودم مچشون رو گرفتم‌؟

من هیچ توضیحی از اون خائن نمیخوام چون سرتاپا هیکلش دروغه!
اصلا تو واسه چی داری از رضا دفاع میکنی؟ بجای اینکه پشت من باشی داری طرف اونو میگیری؟

_من طرف توام.. طرف زندگیتم.. طرف آینده ات.. دارم می بینم چطوری داری با لج بازی گوه میزنی به زندگیت!!!
همزمان که آماده میشد با پرخاش گفت:

_تو نمیخواد نگران زندگی نکبت بارمن باشی خودم میدونم دارم چیکار میکنم!
_باشه هرکاری میخوای بکن اما دورت بگردم توروخدا باعجله تصمیم نگیر!

_اتفاقا واسه جداشدن ازاون عجله بهترین کار ممکنه.. هرچه زودتر اسمش از شناسنامه ام پاک بشه بهتره!
_اینم فکر کردی که با این کارت توی همون شناسنانه مهر طلاق میخوره؟؟

_مهم نیست! من دیگه تا آخر عمرم غلط بکنم اسم شوهر و عشق وعاشقی بیارم.. مجرد میمونم و پادشاهی میکنم..
کیفش رو برداشت و همزمان ادامه داد:

_من باید برم دیرم شده توهم بهتره بهش فکرنکنی حواسم هست دارم غلطی میکنم.. مواظب خودت باش خداحافظ

با ناراحتی و بی اعصاب گفت:
_دلیلش هرچی میخواد باشه.. دلیل میخوام چیکار وقتی خودم مچشون رو گرفتم‌؟

من هیچ توضیحی از اون خائن نمیخوام چون سرتاپا هیکلش دروغه!
اصلا تو واسه چی داری از رضا دفاع میکنی؟ بجای اینکه پشت من باشی داری طرف اونو میگیری؟

_من طرف توام.. طرف زندگیتم.. طرف آینده ات.. دارم می بینم چطوری داری با لج بازی گوه میزنی به زندگیت!!!
همزمان که آماده میشد با پرخاش گفت:

_تو نمیخواد نگران زندگی نکبت بارمن باشی خودم میدونم دارم چیکار میکنم!
_باشه هرکاری میخوای بکن اما دورت بگردم توروخدا باعجله تصمیم نگیر!

_اتفاقا واسه جداشدن ازاون عجله بهترین کار ممکنه.. هرچه زودتر اسمش از شناسنامه ام پاک بشه بهتره!
_اینم فکر کردی که با این کارت توی همون شناسنانه مهر طلاق میخوره؟؟

_مهم نیست! من دیگه تا آخر عمرم غلط بکنم اسم شوهر و عشق وعاشقی بیارم.. مجرد میمونم و پادشاهی میکنم..
کیفش رو برداشت و همزمان ادامه داد:

_من باید برم دیرم شده توهم بهتره بهش فکرنکنی حواسم هست دارم غلطی میکنم.. مواظب خودت باش خداحافظ

همین که بهار ازخونه زد بیرون فورا پریدم روی گوشیم و شماره ی رضا رو گرفتم.. بوق دوم جواب داد:
_جانم آبجی؟

_سلام خوبی؟
_سلام ممنون توخوبی‌‌؟ چه خبر؟
_خبرهای بد.. خیلی هم بد.. خدا به دادت برسه!
_چی شده؟ نگرانم کردی؟ بهار خوبه؟

_خوب نیست.. رسما دیونه شده.. وکیل گرفته رضا.. تصمیمش واسه طلاق خیلی جدی تر از اونیه که فکرش رو میکردیم!
اولش یه کم مکث کرد و با ناراحتی گفت:
_حدس میزدم تصمیمش جدی باشه!

_میخوای چیکار کنی؟ همینجوری دست روی دست میذاری؟
_نمیدونم چه خاکی توسرم کنم!
_با نمیدونم که حل نمیشه..

اگه واقعا نمیخوای به کارش ادامه بده باید یه کاری کنی! باید باهاش حرف بزنی…
‌_مگه میذاره حرف بزنم؟ همه ی شماره هامو بلاک کرده..

حتی نمیتونم بهش ایمیل بدم همه درهارو به روم بسته!
_برو محل کارش.. برو حضوری باهاش حرف بزن!
_فرار میکنه گلاویژ.. فکرمیکنی این کارهارو نکردم؟

_یعنی چی خب؟ اینجوری که نمیشه!
_ میشه بهم کمک کنی؟
_چیکارکنم؟
_میتونی بیای شرکت؟ حضوری حرف بزنیم بهتره!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي

رمان شهر بازي 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات…
دانلود رمان سودا

دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی 4.1 (53)

بدون دیدگاه
  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۵ ۲۲۲۸۱۵۶۲۸

دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که…
photo 2019 01 08 14 22 00

رمان میان عشق و آینه 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق…
IMG 20230128 233828 7272

دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و…
IMG 20230123 235130 203

دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم 4 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه…
رمان شاه خشت

دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز 3.3 (9)

8 دیدگاه
  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که..
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۲۰۷۸۶

دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.3 (9)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطی 85
فاطی 85
2 سال قبل

خود متن خیلی کمه بعد چه برسه به اینکه وسطاش متن تکراری بیاد 😶

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
2 سال قبل

ریدم ت رضا بعد بهار ک نمیزارن ما ی نظر کراشمون عمادو ببینیم
بهار ک انقدر تو کارهای گلاویژ دخالت می کنه چرا تا گلاویژ ی چیز میگه میپره بهش اونوقت اگه گلاویژ ی تو بهش بگه میرینه بش ی سیلی میزنه بعد میگه من آبجیتم

لمیا
لمیا
پاسخ به  𝑆𝑎𝑏𝑎
2 سال قبل

دقیقاً 😂😂

Maman arya
Maman arya
2 سال قبل

الان پا میشه میره شرکت عماد سر میرسه باز گریه و فحش و بد و بی راه و متورم شدن چشای گلاویژ
پارت بعد همینه😑😑😑

Tamana
Tamana
2 سال قبل

واقعا ک دیگه حالم بهم خورد از اینهمه تکراری بودن
هرروز داریم همینا رو میخونیم ن اتفاق خاصی افتاده و ن تموم میشه اسم رمان گلاویژه باید هرروزش یه اتفاق خوب یا بد واسه اون باشه
الان طلاق بهار و رضا چع ربطی به رمان گلاویژ داره
اسم رمان و تغییر بدید ب بهار بهتره فک کنم😒👩‍🦯

مانلی
مانلی
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

فکر کنم رضا عاشق گلاویژ بشه

معصومه
معصومه
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

فک نکنم

Tamana
Tamana
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

نه فک نکنم ولی آخرش رضا و بهار گلا و عماد باهم ازدواج میکنن
همه رمانا آخرشون همینه

شهرزاد
شهرزاد
2 سال قبل

اگر گلاویژ یه دختر قوی و با عزت نفس بود داستان جذاب تر میشد لااقل اجازه نمیداد عماد اینقدر بهش توهین کنه

Zahra
پاسخ به  شهرزاد
2 سال قبل

دقیقا 👍یه شخصیت ضعیف که اشکش دم مشکشه😐

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
پاسخ به  شهرزاد
2 سال قبل

ن شخصیتیه ک باید تغییر داده بشه باید خودش رو قوی بکنه

Oooo
Oooo
2 سال قبل

نویسنده محترم اگر نمیتونی ادامه داستان رو بنویسی، و ایده و نظری نداری، خب ننویس اصلا.
نصف رمان که مکالمه بیخودی و روزمره، نصف بقیه رمان هم تایپ تکراری و اشتباه

Oooo
Oooo
2 سال قبل

نصف رمان که مکالمه جر و بحثه، نصفش هم که تکراری تایپ شده، خب چرا واقعا ؟@...

Oooo
Oooo
2 سال قبل

نویسنده محترم اگر ایده و نظری برای ادامه داستان نداری، دیگه بقیه رمان رو نذار،
انگار خودت هم نمیدونی چجوری تمومش کنی،

سوگل
سوگل
2 سال قبل

هرروز مزخرف تر از قبل 😒 دیگه شور شو در اوردی نویسنده هم متن پارتات کوتاه هم رمانت هیجان و جذابیتشو از دست داده😑

Mmm
Mmm
2 سال قبل

تا کی میخوان اینا دعوا کنن اخه

Zahra
2 سال قبل

پارت بعد گلاویژ میره شرکت عمادو میبینه یا با صحرا یا داره تلفنی باهاش حرف میزنه بعدم بغض میکنه از شرکت که اومد بیرون بغضش به شدت میترکه میزنه زیر گریه بعد بهار میبینتش میگه چرا دوباره گریه کردی اونم تموم ماجرارو با گریه واسه بهار تعریف میکنه

Negar
Negar
2 سال قبل

موضوع کل این قسمت :بهار خواست طلاق بگیره گلاویژ به رضا گفت 😑

‌ خداییش چرا انقد بی مزه شده؟

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x