" خدمتکار عمارت درد" پارت 17 - رمان دونی

” خدمتکار عمارت درد” پارت 17

 

سه تایی شاخ در آورد بودیم

کوروش میخواست باهامون بازی کنه…

 

کوروش: چرا خشک تون زده

چیز عجیبی ازتون خواستم؟!

 

سارا پیش قدم شد حرف بزنه

 

سارا: نه آقا ولی شما

 

کوروش: ولی شما چی سارا؟!

اگه دفتر و اینا ندارین من خودم برم بیارم

 

سارا: نه آقا داریم الان من میرم میارم

الهام توام برو چایی بیار…

 

با دست داشتم به سارا اشاره میکردم منم با خودش ببره

منو با این ببر بنگال تنها نزاره

 

سارا رفت سارای بی معرفت رفت

 

الان من با این چیکار کنم؟!

 

کوروش: چرا سوپ تو نخوردی؟!

 

ها؟! این با من بود دیگه؟!

 

+ سیرم آقا

 

اومد نزدیکتر رو به روم نشست

ظرف سوپ برداشت

یه قاشق از سوپ پر کرد آورد نزدیکم

 

کوروش: باز کن دهن تو…

 

یا خدا

بسم الله

پاشو مارال دختر خوابی

چشامو میبندم وا میکنم

میبینم خوابم

آره خوابه

 

کوروش: چرا چشماتو میبندی؟!

 

وای واقعیه

 

کوروش: مارال دستم خشک شد

بخور دیگه…

 

+ آقا بزارین زمین خودم میخورم

 

زیر لبش یه فش به آقا گفتنم داد

 

پوزخندمو دید

 

یه چینی به پیشونیش داد

 

کوروش: مارال گفتم دهن تو وا کن

تا خودم قاشق نکردم ته حلقت

 

بلند زدم زیر خنده

 

قاشق گذاشتم دهنم سوپ خوردم

 

کوروش: تو کلاً عقل تو اجاره دادی

 

همین طور فقط نگاش میکردم لبخند میزدم

 

یه برق خاصی تو نگاه کوروش بود

دلم نیومد بزنم زیر ذوقش…

 

یه قاشق دیگه برداشت

قاشق از دستش گرفتم

 

+ آقا بدین بقیه شو خودم میخورم

عقل مو که اجاره داده باشم دستامو که قطع نشدن

 

خوب نبود که کوروش بهم غذا بده برا همین خودم میخوردم بهتر بود

 

هیچ حرفی نگفت تیکه شو به مبل داد

 

منم تند تند هر چی تو ظرف بود گذاشتم بقول کوروش تو حلقم

 

حس کردم یه نگاهی رومه

بله

کوروش خان تمام مدت داشته نگام میکرده

وای خدا چه لبخند قشنگی…

صورتشو آورد نزدیکتر به صورتم

وای خدا…

هرم نفساش رو به صورتم حس میکردم

چشامو بستم

 

با یه چیزی داشت صورتمو پاک می‌کرد

دستمال می‌کشد رو صورتم

پاکش می‌کرد

دختر خاک تو سرت با این فانتزیات…

دیگه از خجالت نمیتونستم سرمو بالا کنم

 

کوروش: سرتو بالا کن مارال

یکم کنار لبت سوپ داشت پاکش کردم

برا این خجالت میکشی؟!

 

وای خوبه نفهمیده

مگر نه‌‌…

 

+ بله آقا

 

سارا و الهام همزمان اومدن

 

سارا: مارال چه عجب سوپ تو خوردی

 

اومد بغل گوشم

 

سارا: خوبه آدم یکی رو داشته ببینه اشتهاش وا بشه

 

+سارا

وای به حالت ساا…

 

سارا: برو بابا

 

چایی کوروش گذاشت کنارش

همه رفتن سرجاشون نشستن

 

کوروش: خوب بیایین بشینین بازی رو شروع کنیم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mehrima
Mehrima
2 سال قبل

خب پارت ۱۹چی اونو کی میزاری روزی دو پارت بزلری چی میشه 😢

sanaz
sanaz
2 سال قبل

رمانت خیلی قشنگه❤
واسه پارت بعدی هیجان دارم🥲

Mehrima
Mehrima
2 سال قبل

خب خب پارت بعدی رو کی میزاری ؟دلم تنگیده بود

صغرا ۱۱
صغرا ۱۱
2 سال قبل
پاسخ به  fershteh mohmadi

کی میخوابی؟؟

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x