رمان دونی

رمان آتش شیطان پارت 48

『آتـش‌شیطــٰان!』

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

 

#پارت_48

 

 

کمی یقش رو بالا تر کشیدم، اما تلاش‌ دیگه برای پوشیدن خودم یا قایم شدن نکردم.

 

حینی که به در تکیه میدادم، با صدای خواب آلودی پرسیدم:

– اتفاقی افتاده؟

سارا کجاست!؟

 

چشماش اینبار ثابت رو چشمام مونده بود و دیگه حتی نیم نگاهی به اون سمتا ننداخت!

 

– اتفاقی نیوفتاده، برای صبحونه اومدم دنبالت.

سارا هم با بقیه رفتن بهشت رضا.

 

بخشی از مغزم هنوز خواب بود.

با گیجی پرسیدم:

 

– بهشت رضا؟!

 

– سر مزار پدرم رفتن خانوم تابش!

 

دیگه نپرسیدم که چرا تو نرفتی، چون اونطور که متوجه شده بودم، تنفرش از پدرش، خیلی عمیق تر از این حرفا بود!

 

اینقدر عمیق بود که حتی بعد از مرگش هم، حاضر نمیشد سر مزارش بره!

 

خیلی دلم میخواست علت این تنفر رو بدونم، اما حس می‌کردم تو مراسم ترحیمش، مناسب نباشه تا من سوالام رو بپرسم!

 

– باشه پس من الان لباس میپوشم میام پایین.

 

دستم رو لبه در گرفته و پیچ و تابی به بدنم دادم.

وسوسه انگیز پرسیدم:

– نمیای داخل؟!

 

برحسب عادت، گوشه لبش بالا رفت.

قدمی به جلو گذاشت و حینی که فاصله صورتامون رو به حدالعقلش رسونده بود.

جوری که میتونستم بوی نعنا و سیگار تنفسش رو حس کنم.

 

با همون نیشخند مرموز جواب داد:

– باور کن تو این چند روز این بیشترین چیزیه که واقعا میخوام، اما اینجا نه مکان و نه زمان مناسبش رو داریم خانوم وکیل!

 

تو صورت جذابش نیشخندی زدم.

صورتم رو جلو تر کشیدم جوری که حین حرف زدن، لباش به راحتی لبام رو لمس می‌کرد.

 

– هرچی شما بگین جناب محب!

 

سپس به عقب قدم برداشته و در رو روی صورت و نگاه مرموزش بستم.

 

 

لباس پوشیده و آماده، وارد آشپزخونه شدم.

اینجا هم مثل بقیه جاهای خونه سکوت حکم فرما بود.

 

از پنجره آشپزخونه نگاهم به حیاط و دیگ های بزرگی افتاد.

چند جوون هم بالا سر دیگ ها ایستاده و به کار ها نظارت می‌کردن.

 

بقیه هم گوشه و کنار حیاط یا مشغول حرف زدن بودن، یا انجام کار دیگه ای.

 

چرا یه رستوران یا مسجد نگرفتن و اینقدر به خودشون زحمت دادن؟!

 

تو همین افکار بودم و برای خودم از سماور چایی ریختم.

اینقدر گرسنم بود که نمیتونستم منتظر کسی بمونم که بهم صبحونه بده.

 

خودم سر یخچال رفته و ظرف پنیر رو دراوردم.

داشتم دنبال نون می‌گشتم که با ورود دایان، متوقف شدم.

 

نگاهی به ظرف پنیر و چایی کنارش که رو میز ناهارخوری گذاشته بودم، انداخت و دوتا دستش رو بالا اورد.

 

نگاهم رو از دستکش های چرمش گرفته و به دوتا سطل یه بار مصرف بزرگی که دستش بود، دادم.

 

هیچ ایده ای نداشتم چی هستن تا اینکه خودش به حرف اومد.

 

– دادم صولت برای صبحونه حلیم بگیره، بهتره اون نون و پنیر رو بذاری کنار!

 

به حرفش گوش کرده و گوشه ای ایستادم تا ظرف برداره.

پنجره رو باز کرده و صولت رو صدا زد.

 

اون هم خیلی زود پیداش شد.

یکی از سطل هارو سمتش گرفت و گفت:

– اینو با اون ظرفا ببر برای بچه های تو حیاط.

اگه کم اومد برو سر کوچه هرچقدر که لازمه خودت بگیر.

 

” چشم آقا “یی گفت بعد از برداشتن ظرفا از آشپزخونه خارج شد.

 

دایان دو ظرف حلیم پر برای خودمون کشید و سمت دیگه میز جاگیر شد.

 

– شکر می‌ریزی یا نمک؟

 

یا تعجب بهش نگاه کردم.

مگه کسی هم تو حلیم نمک می‌ریخت؟؟

 

– نمک؟ واقعا؟؟

 

با صورتی جمع شده ادامه دادم:

– چه مزه ای میشه اصلا؟؟!

 

خنده کوتاه و مردونه ای کرد که جایی وسط دلم حس قلقلک پیدا کرد.

 

کمی تو ظرف خودش نمک ریخت و با قاشق هم زد.

یه قاشق پر کرد و دستش رو سمتم گرفت تا تست کنم.

 

با شیطنت سرم رو جلو برده و دهنم رو کمی باز کردم تا خودش دهنم کنه.

 

༄❥︎┅┄┄┅✵♥️🔥✵┅┄┄┅❥︎༄

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

  خلاصه: رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از تقدیر پس بگیرد. در حالی‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه عشق ترگل pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :     داستان در مورد دختری شیطون وبازیگوش به اسم ترگل است که دل خوشی از پسر عمه تازه از خارج برگشته اش نداره و هزار تا بلا سرش میاره حالا بماند که آرمین هم تلافی می کرده ولی…. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی

  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و متعصبه خیلی وقته پیگیرشه و وقتی باهاش آشنا می‌شه صهبا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خطاکار

    خلاصه رمان :     درست زمانی که طلا بعداز سالها تلاش و بدست آوردن موفقیتهای مختلف قراره جایگزین رئیس شرکت که( به دلیل پیری تصمیم داره موقعیتش رو به دست جوونترها بسپاره)بشه سرو کله ی رادمان ، نوه ی رئیس و سهامدار بزرگ شرکت پیدا میشه‌. اما رادمان چون میدونه بخاطر خدمات و موفقیتهای طلا ممکن نیست

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

41 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sara
Sara
1 سال قبل

پارت جدید نداریم؟❤️

ترانه
ترانه
1 سال قبل

تابش خیلی هرزست
هم سکس داشته قبل ازدواج ، هم کاریش نداشته باشی میاد به دایان میده!
ارزش زن رو زیر سوال میبره همش.
نویسنده بنظرم رمانت خیلی جذابه و همش در حال تحلیلشم ولی شخصیت تابش طرز فکرش خیلی بسته ست و به قول یکی از دوستان ، این مدرن بودن نیست ، هرزه بودنه

...
...
پاسخ به  ترانه
1 سال قبل

طرز فکرش بستس؟ :/ عزیزم به نظرم بهتره از عصر قاجار دربیای الان دیگه کسی زنا رو به خاطر سکس داشتن قبل ازدواج زیر سوال نمیبره بعدشم چرا هرزست؟ چون زنه حالا اگه مرد بود مشکلی نداشت چون مرده دیگه
هرزه کسیه که هرشب با یکیه بعد انتظار یه زن باکره رو داره
بعدشم کی گفته شخصیت زن با همچین کاری پایین میاد؟ چرا نمیخواید دست از افکار پوسیدتون بردارید چرا نمیفهمید زن و مرد برابرن برای زن این کار میشه بی حیایی برای مرد میشه شیطنت؟
اینکه یه زن خودش تو این زمان همچین افکاری داشته باشه بیشتر از هرچیزی شخصیتشو پایین میاره:»

ساناز
ساناز
1 سال قبل

بهشت رضا ؟؟!!
بهشت زهرا مگه نبود 😐

ترانه
ترانه
پاسخ به  ساناز
1 سال قبل

بهشت زهرا مال تهرانه
پدر دایان مشهد دفن شده میشه بهشت رضا
قم هم بهشت معصومه داریم

ساناز
ساناز
1 سال قبل

یکی به خانوم وکیل یچی بده حرارتش کم بشه
حس خوبی به این رفتارای دایان ندارم حس میکنم همش با سیاست میره جلو

لیلا
لیلا
1 سال قبل

این دیگه از مدرنی و راحتی و اقتدار و اینا گذشته هرزه هست😐

آیناز
آیناز
پاسخ به  لیلا
1 سال قبل

نگو اینطوری🤣🤣🤣

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

تابش چرا اینقدر دم دستی شده جلو دایان

دیانا
دیانا
1 سال قبل

تابش خیلی میخاره ها….منتظر بیاد چیش کنه فقط
هول بدبخت

علوی
علوی
1 سال قبل

شاید باباش یه بلایی سر انگشت‌هاش اورده که از دستکش درش نمیاره.
بعد برای همون داستان از باباش دل خوشی نداره و مراسم براش مهم نیست.
اینچوری کمک نگرفتن از بابا هم برای کسب و کارش و شریک شدن با هم‌دانشگاهیش قابل توجیهه

ف.....ه
ف.....ه
1 سال قبل

یه حسی میگهبهم ک اون دستکشارو واسه اینکه دستش سوخته همیشه میپوشه و خودش خونه رو اتیش زده🫠🫠

رضا میر
رضا میر
1 سال قبل

ولی خودمونی این تابش چقدر هوله😂

رضا میر
رضا میر
پاسخ به  neda
1 سال قبل

ننه شوهر کمه چه برسه به خوشتیپ و جنتلمن 😂

بانو
بانو
1 سال قبل

عجب این خانوم وکیل کلا یادش رفته چیکارست و برا چی رفته اونجا🤣🤣

وا بده بابا خانوم وکیل هروقت برگشتی اون موقع تورش کن😂

همتا
همتا
1 سال قبل

چه از خدا خواسته هستش این موقعیتا واسش پیش بیاد

،،،
،،،
پاسخ به  neda
1 سال قبل

ننه دیده تنورداغه میگه مچسبونم بره دیگه

،،،
،،،
پاسخ به  neda
1 سال قبل

ننه رهام ازترشیدگی درنیومده

،،،
،،،
پاسخ به  neda
1 سال قبل

واچرااخه🤔🤔🤔

Shaghayegh
Shaghayegh
1 سال قبل

مثلا روزی ۳ تا پارت بدی😆😂

تارا
تارا
1 سال قبل

چه هرزس این تابش 😐الان این دایان پیش خودش چی فکر میکنه جز اینکه این یه زنه خرابه

Shaghayegh
Shaghayegh
پاسخ به  تارا
1 سال قبل

😐😐نمیتونم تو مغزم گنجایش بدم این حرفتو

دیانا
دیانا
پاسخ به  Shaghayegh
1 سال قبل

حرفش شدیدا درسته

...
...
پاسخ به  تارا
1 سال قبل

چرا هرزست؟ چون زنه؟ چون زنه نمیتونه همچین کاری انجام بده؟ خیلی عذرمیخوام که اول دایان شروع کرد بعد تابش هرزست؟ دایان پیش خودش چی فکر میکنه؟ زنا خواسته ج*نسی شون رو بیان کنن هرزن بعد مردا اینکارو کنن شیطونن فقط؟ 😐

خیزران
خیزران
پاسخ به  ...
1 سال قبل

ن مردان اینجوری هم هرزه ن

،،،
،،،
1 سال قبل

خدایی تاحالاهمیچین چیزی توختم آخه 😂😂😂

دسته‌ها
41
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x