رمان آوای نیاز تو پارت 123 - رمان دونی

 

نیسخندی زد و ادامه داد

_شامت و بخور

 

دستام و از فرط حرص مشت کرده شد

نمی‌دونم از همه بیشتر چرا این آرامش تو نگاهش عصبیم میکرد؛ خونسردی حرفاش جوری بود که دوست داشتم باهاش یه دعوا راه بندازم تا بتونم فحش بارش کنم یا سرم و به دیوار بکوبم

بی اختیار از جام بلند شدم‌ که نیم‌ نگاهی بهم کرد و پکر شده لب زدم

_نوش جان سیر شدم

 

 

هیچی نگفت که راهم و گرفتم و رفتم

با قدمای بلند وارد عمارت شدم در حالی که واقعا گرسنه بودم‌ و اگه جاوید بود الان به زورم‌ شده بود غذا میذاشت دهنم… سری تکون دادم و زیر لب به خودم توپیدم:

_جاویدی نیست دیگه آوا این و بفهم

 

 

از پله ها دوتا یکی بالا رفتم و رسیدم به در اتاقم و زیر لب گفتم:

_ بهت نشون میدم بی عرضه کیه فرزان عظیمی!

 

 

وارد اتاقم شدم و رو تخت نشستم

دستام چنگ زدم تو موهام و نفس عمیقی کشیدم حال و هوای یه آدمی و داشتم‌ که یه جای غریب گیر کرده بود و هیچ کسی و نمی شناخت و تنهای تنها بود

از طرفی قلبش بی روح شده بود از وقتی اونی که مالکش بود رفته بود… یا ولش کرده بود!

 

گوشیم و از رو عسلی برداشتم و تو صفحه چتم با جاوید رفتم مثل دیوونه ها تند تند تایپ کردم

دلم برات تنگ شده خیلی…

 

اما همون لحظه پاکش کردم و درمونده خیره شدم به عکس پورفایلش

لبمو تر کردم این بار ویس گرفتم:

– چطوری هم‌رفیق؟دوست؟یار؟همسفر؟ یا به قول خودت آق بالاسر؟

خانم چطورن؟ زن و بچه خوبن؟

همه چی الان روبه راه نه؟

شبا چطور؟ خوبین باهم دیگه؟ بغلش میکنی؟

 

 

اشکام ریخت رو صورتم:

– سرتو می‌کنی طبق عادتت تو موهاش می‌کنی حتما نه؟ بعد‌‌…

 

 

هقی زدم و دستی رو صورتم کشیدم:

– بعد حتما سوال کلیشه ایتو می‌پرسی بهش میگی… به موهات چی می‌زنی؟

اونم حتما مثل من قند تو دلش آب میشه و میگه هیچی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار

    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو پرت می‌کنه، اصلا اون چیزی نیست که نشون می‌ده. نه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان الماس pdf از شراره

  خلاصه رمان :     دختری از جنس شیشه، اما به ظاهر چون کوه…دختری با قلبی شکننده و کوچک، اما به ظاهر چون آسمانی پهناور…دختری با گذشته‌ای پر از مهتاب تنهایی، اما با ظاهر سرشار از آفتاب روشنایی…الماس سرگذشت یه دختره، از اون دسته‌ای که اغلب با کمترین توجه از کنارشون رد می‌شیم، از اون دسته‌ای که همه آرزو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو

  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیلو
نیلو
1 سال قبل

چقد مسخره بعد میگه چرا فرزان بهم میگه بی عرضه دختره رمانمون چقد احمقه هنوز نمیدونه صنم فرزان و جاوید چیه باز نشسته ویس میفرسته میگه شبا چطورین آخه بتوچه اگهنمیخاستی از جاوید جدابشی خب نمیشدی همینجوریشم اون شبا پیش ژیلا نمیره😂💔

ریحان
ریحان
1 سال قبل

واقعا چرا اینقدر کم؟

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x