×××
کلافه برای این که نارضایتیش و ازین بازی برای بار هزارم نشون بده همین طور که رو کاناپه دراز کشیده بود و نگاهش به سقف بود خیلی ریلکس گفت:
_جیکوب!؟
مات زده نگاهش کردم و غر زدم:
_ای بابا تو از کجا میفهمی این قدر سریع؟!
حداقل ده تا سوال ازم بپرس دلم خوش باشه اسم بازی بیست سوالیه!
بدون این که نگاهش و بهم بده گفت:
_از موقعی که رو کاغذ خواستی چیزی بنویسی نگاهت زوم جیکوب بود!
نگاهم و به جیکوب که کنار شومینه خوابیده بود دادم و یاد آوری کردم به خودم که این آدم چقدر با دقت
_این شد دلیل؟ خب تو هم نگاهت به سقف بود
نیم نگاهی بهم کرد و نیشخندی زد که برگه و خودکار تو دستم و دادم بهش و ادامه دادم:
_بیا بگیر نوبت تو فقط ترو خدا یه چیز آسون بنویس بتونم حدسش بزنم… چیزایی که سری پیش نوشته بودی اصلا به گوشمم نخورده بود چه برسه بخوام حدس بزنمشون
بدون حرف نگاهش و به برگه داد و با خودکار چیزی روش نوشت و گفت:
_خیله خب فقط این دست آخر اگه ببازی
سری تکون دادم به معمی باشه که نگاهش و بهم داد و ادامه داد
_بپرس!
یکم فکر کردم
_حیوانه؟
_خدار و شکر نه!
_تو جیب جا میشه؟
سرش و کج کرد و خیره به من گفت:
_فکر نکنم چیزی باشه که کسی بخواد تو جیبش جاش کنه… نه
_خوردنیه؟
با یه نگاه خاصی از بالا تا پایین کامل برندازم کرد و یکم صورتش و درهم کرد و لب زد
_بازم نه
با شَک به خودم نگاه کردم و بعد نگاهم و به فرزان دادم و چشمام و باریک کردم و گفتم:
_یه شخصه؟
_میتونه باشه!
_یعنی چی میتونه باشه درست جواب بده آره یا نه؟
_یعنی میتونه اسم یه شخصیم باشه البته فکر کنم... خب آره
احساس میکردم با تفریح داره نگاهم میکنه و هر سوالیم که ازش میپرسیدم داره با منظور جواب میده و همین طور با چشمام میکاویدمش که ادامه داد
_زود باش حواسمم هست سوالات تا الان شد پنجتا
شاکی از این که سوال قبلیمو حساب کرده توپیدم
_یعنی چی آقا؟! منظور سوال قبلی من این بود که درست بازی کن چرا حسابش میکنی؟
کلافه سری تکون داد
_خیله خب باشه چهار تا سوال کُلّی بازی در نیار… زود باش بقیشو بگو!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خیلی بی مزه کردی رمانو
چقدر خسته کنده شده این رمان کاملا روند نزولی پیدا کرده انگار نویسنده نمیدونه دیگه چی بنویسه و رمان و چطوری ادامه بده به نظر اولا رمان خوبی میومد ولی بعد از لو رفتن جاوید تو تولدش به بعد همش تو دور تکراره حالا چه آوا با جاوید چه حالا که آوا با فرزان . همش تکراریه بی محتوا هیچ اتفاق خاص و متفاوت و هیجان انگیز که آدم دوست داشته باشه دنبال کنه نمیفته.. رمان فقط پروانه میخواهد تورا عالیه پر از اتفاقات هیجان انگیز و غیر قابل پیشبینی.
این رمان طوریه که تا میای بفهمی که داری رمان میخونی تموم میشه اما برعکسش پروانه میخواهد تورا جوریه که التماسش میکنی که تروخدا تموم شو من همه کارام مونده باید بهشون برسم لطططفا تموم شو که برم بهشون برسم…..🤣😂نویسنده هاهم نویسنده های قدیم…..
وااااای دقیقا
ای بابا آخه یعنی چی چرا رمانارو آخراش خراب میکنید اخه