رمان آوای نیاز تو پارت 164 - رمان دونی

 

 

×××

 

آوا*

 

_ببین باور کن داره بهت حس‌ پیدا میکنه از‌‌ من بپرس بابا منم میشناسمش تا حدودی

 

همین جور که کتابای فرزانو سر جاشون‌ می‌زاشتم گوشی به دست دیگم دادم و جواب دادم

_چرند نگو آتنا حالا چون روی خوش نشونم داده دلیل بر این نمیشه عاشق چشم و ابروم شده باشه من حس میکنم از تنهایی که برای خودش ساخته فقط خسته شده!

 

 

پوفی کشید

_چی بگم… تو نمیخوای این حرف منو باور کنی چون دوست نداری واقعا فرزان بهت علاقه مند بشه اگنه خوب میدونی این نرم شدن فرزان بی‌دلیل نیست حالا از ما گفتن بود…حالا الان باهاش چیجوریایی؟!

 

 

همین طور که نگاهم و به کتابای تو قفسه میدادم تا یکیش و که نخوندم انتخاب کنم گفتم:

_دیگه باهاش سر سنگین‌ نیستم ولی خب مثل قبلم نیستم

 

_باور کن تا دو روز دیگه از قبلتم باهاش بهتر برخورد میکنی من تورو می‌شناسم خودم بزرگت کردم

 

کتابی از قفسته برداشتم

_کم چرت بگو مامان بزرگ

 

_ولی واقعا دیگه نمیخوای با جاوید باشی مطمعنی؟

 

اخمام رفت توهم

_اسمو وسط نکش کل روز سعی و تلاشم بر این که پاکش کنم از ذهنم پس ترو خدا حرفی ازش نزن

 

_شاید اصلا مشکل مغزت نیست آوا باید از قلبت پاکش کنی

 

نفس عمیقی کشیدم و بیخیالی زیر لب گفتم

وَ‌خودمم بیخیال کتاب برداشتن خواستم از اتاق بیرون بزنم که از بی حواسی تنم به میز کار فرزان خورد کتابی که روش بود افتاد و آخ منم بلند شد و صدای آتنا از اون ور خط اومد

_چی‌ شدی؟

 

با درد ایستادم‌ و لب زدم

_آخخخ هیچی بابا یه دقیقه هیچی نگو ضعف کردم پهلوم خورد به میز

 

پوفی کشید و خواستم خم شم کتاب فرزان و بردارم بزارم روی میز که نگاهم رو تیکه کاغذی که رو زمین افتاده بود و پشتش نشون میداد باید یه عکس افتاد!

از لای کتاب فرزانم بیرون اومده بود توجهمو حسابی جلب کرد…

یاد اولین شب سال تحویل افتادم‌ که فرزان یه تیکه کاغذ و با ورود یهویی من به اتاقش لای کتاب کنار دستش گذاشت!

کنجکاویم همه وجودم و گرفته بود که صدای آتنا دوباره اومد

_آوا؟!

 

 

بی توجه به صدا کردنش سریع خم شدم و عکس و برداشتم و منتظر هر چیزی بودم و خوشحال ازین بودم‌ که بالاخره یه گاف از فرزان گرفتم اما همین که عکسو برعکس کردم‌با دیدن عکس سوتی تو سرم کشیده شد و خنده از لبام پر کشید!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نت های هوس از مسیحه زادخو

    خلاصه رمان :   ارکین ( آزاد) یه پدیده ناشناخته است که صدای معرکه و مخملی داره. ویه گیتاریست ماهر، که میتونه دل هر شنونده ای و ببره.! روزی به همراه دوستش ایرج به مهمونی تولدی دعوت میشه. که میزبانش دو دختر پولدار و مغرور هستن.‌! ارکین در نگاه پریا و سرور یه فرد خیلی سطح پایین جلوه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غیث به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   همیشه اما و اگرهایی در زندگی هست که اگر به سادگی از روشون رد بشی شاید دیگه هیچ‌وقت نتونی به عقب برگردی و بگی «کاش اگر…» «غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن… گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
1 سال قبل

مطمئنن عکس بچگیاشونه دیگه که آوا خونه جاوید دیده بوده

...
...
1 سال قبل

عکس جاوید و فرزان؟

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x