رمان آوای نیاز تو پارت 189 - رمان دونی

 

 

×××

 

 

به برگه سنوگرافی تو دستم مات زده خیره بودم و اشکام صورتم‌ رو خیس میکرد

هر کار میکردم این اشکا تمومی نداشت…

حتی حرفای فرزانم برام دل گرمی نبود

تنها مسعلم این بود که من الان از مردی باردارم که از همه برام غریبه تر شده

با زنگ خوردن گوشیم‌ نگاهم و بهش دادم… می‌دونستم آتناست، از وقتی موضوع رو فهمیده بود نشده بود یه روز زنگ نزنه و بهم دلداریم نداده باشه… دکمه اتصال تماسو زدم و با صدای آرومی الویی گفتم که صداش به گوشم خورد

_الو درد… این چه صدایی برای خودت ساختی؟ انگار از ته چاه داری حرف میزنی

 

هیچی نگفتم که ادامه داد

_آوا به خودت رحم نمیکنی به اون بچه تو شکمت رحم کن… هر روز و هر شب تو این چند روزه هر وقت زنگ زدم داری گریه میکنی

 

با شنیدن اسم بچه هق هقی کردم که پوف کلافه ای کشید و باز ادامه داد

_نگو به بچه تو شکمت هیچ حسی نداری که باور نمیکنم… اونم بچه مردی که میدونم هنوز دوستش داری

 

با دستام اشکام پاک کردم و گفتم:

_مردی که الان یه زندگی دیگه برای خودش داره!

 

سکوت شد که ادامه دادم

_مردی که دیگه با من غریبه شده!… حس من مگه مهمه وقتی پدر این بچه الان باید کنار من میبود نه سرگرم یه زندگی دیگه؟

اصلا کی حس و احساسات من مهم بوده!؟

چرا تموم نمیشه این گیر و دارا؟ خسته شدم ازین همه مصیبت که اولیش تموم نشده دومیش یقمو می‌چسبه

 

پوفی کشید

_باشه باشه حق داری ولی تو چرا فقط به جنبه خالی لیوان نگاه میکنی؟!

شاید به خاطر این بچه جاوید برگرده، شاید همین بچه همون پُلیِ که هنوز خراب نشده بین تو جاوید

 

_نمیخوام به جاوید چیزی بگم!

 

صدای بلندش رفت رو مخم

_چـــــی؟!

 

اشکام و با دست پاک کردم و مصمم گفتم:

_گفتم نمیخوام بهش چیزی بگم در رابطه با این موضوع

فرزان هوامونو داره بسه!

 

_چی داری میگی؟! چرا چرت و پرت میگی جاوید پدر اون بچست نه فرزان

 

_نمیخوام من و به خاطر بچش بخواد… نمیخوام مزاحم زندگیش بشم… نمیخوام خودم و مثل یع کنه حال بهم زن بچسبونم به زندگیش… نمیخوام زندگیشو خراب کنم

 

_فرزان چی گفته؟!

 

به در اتاقم که بسته بود نگاهی کردم

_فعلا هیچی

 

پوفی کشید

_باز جای شکرش باقی میخوای بچرو نگه داری تا دیروز که می‌کوبیدی تو شکمت می‌گفتی نمی‌خوامش

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
رمان گرگها
رمان گرگها

  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
panah
panah
1 سال قبل

چقد از اوا بدم میاد با این مغز کوچیکش کلا فرزان و الکی درگیرماجرا کردین بعدم میگه من عاشق جاوید بودم اگه بود این غرور الکی رو نداشت تو همچین مسئله مهمی فکر خودش و غرورش هست

yegan
yegan
1 سال قبل

اه حالم دیگه داره بهم میخوره..بره بمیره فرزان
جاوید باید بفهمه آوا حاملس و اون بچشه فرزان عموشه یعنی این فرزان گوه چه برادریه ک میخواد همچین کاریو با بردارش بکنه و بچشو ازش قایم کنه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط yegan
آرتا
آرتا
1 سال قبل
پاسخ به  yegan

محض اطلاعت فرزان نمی خواد بچه جاوید را ازش قایم کنه. بلکه این آواست که نمی خواد جاوید از باردار بودنش خبردار بشه. اونم به این دلیل که نمی خواد وارد زندگی جاویدی بشه که خودش الان یک زندگی جداگانه داره .هنوز هم تکلیف خودش با آوا مشخص نیست چه برسه به بچشون. فرزان می خواد تو این مدتی که جاوید نیست از آوا مراقبت کنه.(اینکه علاقه داره با نداره فعلا مهم نیست چون بحث بچه وسطه. یکی باید باشه لاقل پشت آوا را داشته باشه) بنظر موجه میاد

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x