رمان آوای نیاز تو پارت 201 - رمان دونی

 

 

 

×××

 

_تسلیت میگم!

 

سری تکون دادم و با اخم نگاهی کردم به ته سالن و چشمم به عمویی خورد که اصلا تا حالا ندیده بودمش و بعد چهل روز تازه یادش افتاده بود پدرش مرده… نگاهم با اخم بهش بود و نمی‌دونم چرا اصلا ازش خوشم نمی‌اومد!

تو افکارم بودم که صدای عمم خطاب بهم بلند شد

زنی که هیچ وقت باهام خوب حرف نزده بود چه از بچگی چه تا همین الان

نگاهم و به مادر آیدین یا همون عمه ای که مثل خیلیا من و باعث مرگ پدرم میدونست دادم

 

_بوی پول و ارث و ورثه به دماغش خورده پاشده بعد چهل روز بعد مرگ پدرش اومده!

 

هیچی نگفتم که اشاره ای به برادر خودش کرد و ادامه داد

_پدر خانمت و میگم!… پدر ژیلا

 

بازم هیچی نگفتم و فقط به صورتش که نشونه های پیری کم و بیش توش دیده میشد خیره شدم… اونم خیره من بود که یهو چشماش اشکی شد و دستش و رو صورتم گذاشت و اشکاش روون صورتش شد و میون اون همه هَم‌همه و صدای قران و گریه گفت:

_نگاهت که میکنم صورت برادر خدا بیامرزمو پدرمو می‌بینم!

 

باز هم سکوت و شدت اشکاش زیاد شد و ادامه داد

_من بهت بد کردم عمه… خیلیم بد کردم باید جای مادر نداشتت میشدم… باید دست نوازش می‌کشیدم رو سرت! من و ببخش

هی می‌ خواستم بیام بگم من و ببخش پسرم اما نمیشد روشو نداشتم نمی‌تونستم بیام جلو هی با خودم میگفتم الان بری بگی که چی؟ الان مگه بهت نیاز داره!

الان که خودش برای خودش کسی شده… الان که قد و بالا کشیده مرد شده تورو میخواد چیکار!

 

توجه خیلیا بهمون جلب شده بود و من فقط با مقداری تعجب خیره بودم تو صورت زنی که ابراز پشیمونی میکرد و همش یه سوال تو سرم تکرار میشد..‌. چرا باید همیشه آب از سرمون بگذره و بعد پشیمون شیم؟!

اما راست می‌گفت می‌تونست کمک کنه به من یا حتی فرزان… حداقلش شاید الان پر از کینه نمیشدیم از هم

اما نکردو الان به قول خودش من نیازی بهش داشتم؟!… نه

 

فقط خیره بودم بهش که یک باره من رو تو آغوشش کشید و گریه کنان گفت:

_آخ تو بوی برادرم و میدی… بوی پدرم و میدی من و ببخش!

 

 

نگاهم و به اطراف دادم، خیلیا توجهشون به ما بود

این وسط آیدین وضعیت مادرش و که دید خواست بیاد سمتمون چون قاعدتاً دستام که هنوزم کنارم افتاده بود برای به آغوش کشیدن این زن نباید باز میشد تا دلداریش بده و بگه عیب نداره گذشت اما نمیدونم چی شد… شاید اصلا عقده داشتم تا یک زن مثل مادر بهم محبت کنه و دست نوازش به سرم بکشه اونم بی‌منت!

شاید یه عمر حسرت همین آغوش سادرو داشتم…

نمی‌دونم چی شد و نفهمیدم اما دستای منم دور عمه ی پیرم گره خورد و باعث شد صدای گریش بلندتر بشه…

وَ چه بد که یک زمانی من نیاز داشتم به یک محبت کوچیک و قدم کوتاه تر از این زن بود و هیچ توجه ای بهم نکرد ولی الان…

الان اون احتیاج داشت به محبت و قد منم بلندتر بود

وَ این دنیا چقدر بازی و خوب بلد بود

تو بغلم دقایقی گریه کرد و من نگاهم و به آیدین دادم که مات و مبهوت بهمون خیره بود… نگاه من و که دید سمتمون اومد و دستش و گذاشت رو شونه ی مادرش

_مامان جان بیا بریم!

 

ازم جداش کرد و سمتی بردتش ولی من‌ نگاه ازش بر نمی‌داشتم که صدای ژیلا در گوشم باعث شد توجهم بهش جلب بشه

_دلم به حالش سوخت!

 

نگاهم به صورت بی‌روح و بدون آرایشش با لبایی که ترک ترک خورده بود دادم… طی این چهل روز حتی ذره ای آروم‌ نشده بود برای مرگ آقابزرگ و یه جورایی دل منم به حال اون می‌سوخت چون واقعا کسی رو نداشت و با این حال اصرارش برای طلاق از من خیلی بیشتر بود… چقدر هممون عوض شده بودیم!

چقدر هممون تغییر عقیده داده بودیم… نگاه کلی به قیافه رنگ و رو رفتش کردم

_ تو برو استراحت کن… خدمه هستن پذیرایی میکنن!

 

سری تکون داد و خواست بره اما قدم از قدم برنداشته بود که سمتم برگشت و گفت:

_جاوید… فردایی پس فردایی وقت محضر بگیر!

 

خیره نگاهش کردم و آروم‌ گفتم:

_الان وقت این حرفا نیست!

 

خواستم برم‌ که پیراهنم و چنگ زد اسمم و صدا زد که تو صورتش ادامه دادم

_ژیلا بعدا دربارش حرف میزنیم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه ترنج
دانلود رمان کافه ترنج به صورت pdf کامل از مینا کاوند

    خلاصه رمان کافه ترنج :   بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسرعموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان التهاب

    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
1 سال قبل

وای بزار طلاقش بده بره با اوا فرزان هم با تینا

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  Zahra Ghanbari

تینا کیه؟

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

ببخشید اتنا

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  Zahra Ghanbari

خخخ

نآشنآس
نآشنآس
1 سال قبل

ادمین چرا پارتا بیشتر نمیشه ؟

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل

جاااااااااااااااااااااااااااااااااوید طلاق ندی خودم وارد رمانت میشمممممممم

سحر
سحر
1 سال قبل
پاسخ به  ✞ΛƬΣПΛ✞

منک گفتم طلاق بده نیس

✞ΛƬΣПΛ✞
1 سال قبل
پاسخ به  سحر

نه اگ بفهمه بچه ای وسطه طلاقش میده وژیلاهم بفهمه طلاق میگیره
دلم برا همشون میسوزه 🙁

Yas
Yas
1 سال قبل

خیلی کمه نویسنده. یه چیزی بگو حداقل تا ما بدونیم پیام می‌خونی. ما هر روز صبح پا میشیم که بخونیم بعد میبینیم بازم کمه مثل همیشه

همتا
همتا
1 سال قبل
پاسخ به  Yas

نویسنده جواب نمیده اصلا

سحر
سحر
1 سال قبل
پاسخ به  Yas

قرار بود پارتها بعد یه مدت طولانی بشه ولی چرا نشد؟ بیا جوابمونو بده

سارا
سارا
1 سال قبل
پاسخ به  سحر

نویسنده انگار احترام بنظرات مخاطبینش بلدنیست ،اهل توهین نیستیم هیچکدام یقینا”دوستان ولی داریم وقت میزاریم ورمانو پیگیریم خب چندبارگفتیم همگی پارتا رو طولانی کنید حتی بقول خودشونم که گفتن:بعد یه مدت طولانی میشن پارتا پایبند نیستن نویسنده

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x