رمان بوسه بر گیسوی یار پارت ۱۳۶

 

 

آبتین با تاسف سر به اطراف تکان میدهد.
-تموم کنید بچه ها…

بهادر رو به من با خنده ی مزخرفی داد میزند:
-حساب من با تو مال امشب نیست!! حسابم… با تو… امشب تموم نمیشه!

و خسته تر به اتابک نگاه میکند:
-امشب حسابِ… من و آقا اَتابکه! آقا اتابک مخلصیم… بزن که داداش بزرگِ رفیقم، عین داداش بزرگِ خودمه!!

اتابک با نفس نفس تهدید میکند:
-نه داداش، نه رفیق… فهمیدی یا نه؟!!

اما بهادر خیره به او، به من اشاره میکند:
-جلو این دختره بزن… خوشش میاد… حال کنید که زورِ نامردیتون، باهم… به زورِ من چربید!

از لجبازی اش حرصم میگیرد و بلند و با بغض میگویم:
-نامرد تویی… نامرد تویی که با نامردی بازی کردی… تو نامردی رو بهم یاد دادی!!

قهقهه ی نامتعادلی میزند و میان خنده سر بالا و پایین میکند:
-صبر کن حالا… دارم برات!

قهقهه ی نامتعادلی میزند و میان خنده سر بالا و پایین میکند:
-صبر کن حالا… دارم برات!

پشتم از وحشت تیر میکشد.
-امشب… تمومه…

توجهی به من نمیکند و خیره به اتابک میگوید:
-نامردی نکردم… نارفیقی نکردم… گوش نکردی… اروند رفیقم بود… گوش نمیکنی؟!!

اتابک با صدای دورگه ای میغرد:
-رفیق بودی، الان زنده بود!

بهادر دستانش را می اندازد و با نفس بلندی میگوید:
– حالا هرچقدر میخوای، بزن!

آبتین داد میزند:
-بهادر!

اتابک حمله میکند و تنها یک مشت میزند! و بهادر با همان مشت، تمام توانش را از دست میدهد و روی زمین می افتد. طاق باز… با دست و پایی باز… پخش زمین میشود!

همه ثانیه ها متحیر نگاه میکنند و صدایی از کسی درنمی آید. توی قلبم غوغا به پاست. نگاهم به بهادری که حتی نمیدانم به هوش است، یا از هوش رفته!

اتابک مشتهای گره زده اش را میفشارد و نفس نفس میزند. انگار هنوز از زدن بهادر سیر نشده… اما بعد از ثانیه ها نگاه کردن به بهادر، بالاخره عقب میکشد و میگوید:
-تموم!

صدای بچه ها بلند میشود. آبتین بلافاصله به سمت بهادر پا تند میکند. میان همهمه، همانطور ایستاده ام و نمیدانم چه کنم… کجا بروم… چه بگویم؟!!

صدای بچه ها توی سرم می پیچد. بعضی ها اعتراض دارند… بعضی ها ناراضی… اکثرا بازنده ی شرطبندی… و بعضی ها برنده… با تمامِ اینها، نگران رفیق هایشان…

صدای آبتین بلند میشود:
-زنگ بزنید اورژانس…

یکی میگوید:
-توام باید بری اتابک… سر و صورتت داغونه…

اتابک جوابی نمیدهد و اخم هایش به شدت در هم است. متین با اخم غلیظی از کنارم رد میشود و زمزمه میکند:
-چقدر دلم میخواد بزنمت!

لب ورمیچینم و با بغض ناخواسته ای رو به متین میگویم:
-غلط نکن…

با نفرت چشم میگیرد و گوشی را دم گوشش میگذارد.
-الو اورژانس؟

پوفی میکشم و چشم میگیرم. نگاهم دور تا دور میچرخد. و در آخر، روی بهادری می ماند که با کمک آبتین نیم خیز شده و… نگاه یک چشمیِ طلبکار و برزخی اش به من است!!

عه… زنده است!

 

-زنده ای؟!!
چشمش از کینه ی وحشتناکی باریک میشود. خب انگار… هوش و حواسش هم سر جایش است! هوف…

-بیهوش نشدی؟!!
نفس هایش هم ترسناک است و قلبم را میلرزاند! آبتین و چندتا از پسرها نگاه بین من و او جابجا میکنند.

قدم کوتاهی برمیدارم و نمیدانم چه بگویم… با تکخندی بلغور میکنم:
-یه چشمی نگاه نکن، شبیه جک گنجیشکه میشی!

آبتین لب جمع میکند و رو به من آرام تذکر میدهد:
-حورا هیچی نگو…

به خدا نمیخواهم چیزی بگویم… اما زبانم از دستورِ مغزم سرپیچی میکند و با خنده ی هولی میگویم:
-خب الان چرا به من نگاه میکنه؟

متین با اخم میگوید:
-چون همش زیر سر توئه!

شانه هایم را رو به نگاه بهادر بالا میکشم:
-وا خب به من چه؟!!

صدای خنده ی چند پسر به گوش میرسد. یکی میپرسد:
-دوست دخترشه؟!

بی اراده رو به آن پسر گارد میگیرم:
-زبونتون رو گاز بگیرید آقای محترم… من غلط بکنم دوست دخترِ این…

نگاهش که میکنم، زبانم به سختی میچرخد:
-این… آیدی…

متین میگوید:
-ای رو تو برم!

حرصم میگیرد و رو بهش میگویم:
-میشه اظهار نظر نکنی؟ به خاطر آبتین هیچی بهت نمیگم، وگرنه بهت میگفتم که چقدر نچسب و فضول و بچه پررویی!

متین با بهت و عصبانیت میگوید:
-گفتی!

-گفتم اگه…

آبتین به هردو مان تذکر میدهد:
-بچه ها!

پشت چشمی برای متین نازک میکنم و به سمت بهادر میروم. و خیره به یک چشم باز و دیوانه اش میگویم:
-خب حالا توام… دوست نداشتم وایسم و مشت خوردنت رو تماشا کنم…

آهی میکشم و ادامه میدهم:
-بلکه دوست داشتم که خودم اون مشت ها رو تو صورتت میزدم!

صدای ریز خنده ها به گوشم میرسد و آبتین سرش را پایین می اندازد که خنده اش را فرو بدهد! بهادر با چنان تهدیدی نگاهم میکند که حتم دارم اگر جان داشت و سرِ پا بود، قطعا من الان جنازه ای روی زمین بودم!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۴ / ۵. شمارش آرا ۷

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۵ /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
jennie blink
jennie blink
1 سال قبل

پارت جدید کو؟

یگانه
یگانه
1 سال قبل

پارت جدید کووو

همتا
همتا
1 سال قبل

خوابم میاد پارت جدید نمیذارید؟ 🙄 

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  همتا
1 سال قبل

فرداشب

همتا
همتا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

جدی ممنون عزیزم اطلاع دادی
شبتون آروم

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  همتا
1 سال قبل

آره خواهش میکنم شبتون بخیر

ارزو
ارزو
1 سال قبل

ینی چیییییی پارت جدید کو پس😢😭

یاس
یاس
1 سال قبل

پارت جدید کوو؟ :wpds_sad: 

هیشکی
هیشکی
1 سال قبل

چرا امشب پارت نمیزازه

Elena
Elena
1 سال قبل

کوپارت جدیدپس؟؟🧐🧐

....F
....F
1 سال قبل

ب قرآن بهترین رمانههههه

همتا
همتا
پاسخ به  ....F
1 سال قبل

دقیقا

رقیه
رقیه
1 سال قبل

خیلی کمه🥺

Sayeh
Sayeh
1 سال قبل

Perfect👌

یاس
یاس
1 سال قبل

چرا چرا جونه ادمو میگیری اخه خب بیشتر بنویس بی رحم

دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x