رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 47 - رمان دونی

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 47

 

 

سکوت ماشین را فرا گرفته بود و رستا هم توی خودش غرق بود.
امیر نگاهی بهش انداخت و عاصی از این سکوت ابرو در هم کشید.

-چرا حرف نمی زنی…؟!

رستا نیم نگاهی بهش انداخت.
-حوصله ندارم.

این مسئله باید امشب برای همیشه تمام می شد.
-یه مسئله پیش پا افتاده ارزش این حالت و نداره… دوست ندارم اینجور غمگین ببینمت…!!!

رستا دلش گرم شد.
-سکوت و عصبانیت من به خاطر نفهمی و بیشعور بودن آدمی هست که از حسادت سرش رو تو هر سوراخی فرو می کنه…!!!

امیر خندید.
-الان داری مودبانه بیشعوری و نفهمی مونا رو برام غیر مستقیم به زبون میاری…؟!

رستا چشم در حدقه چرخاند و با حرص گفت: خودت نمیزاری عین آدم دهنم چاک و بست داشته باشه… زورم گرفته اون گوزو برای چی باید بیاد پیش من بگه که سوتفاهم بوده که کرمش گرفته و به عمد لمست کرده…؟!

امیر لبش را می گزد.
-همین لحن و ادبیات بیشتر بهت میاد تا اونجوری با ادب بودن…!!!

سمت مرد براق شد.
-تو هم می خاری داری سر به سرن میزاری…؟!

امیر دلش رفت…
رستا همین بود، زبانش را نمی توانست کنترل کند.

-خارش ندارم اما خیلی دلم می خواد توی همین ماشین جوری خفتت کنم که نتونی نفس بکشی…!!!!

چشمان دخترک درشت شد…
پشت دستش کوبید.
-به حق چیزای ندیده… پسر حاجی، پلیس مملکت حشرش زده بالا…!!!

امیر لحظه ای اخم کرد.
-بیشرف مگه من گفتم می خوام سکس کنم…؟!

دخترک ابرو بالا داد.
-توی فرهنگ لغاتتون معنی خفت کردن چی میشه…؟!

-منظور من بوسیدن بود…!!!

رستا سمتش برگشت و با نازی که همیشه در کنار امیر خرج می کرد، گفت: خب اول از ماچ بازی شروع میشه….همینجور به ترتیب سینه و بعدش هم دستت تا تو شورتم میره و آخرش هم یه سلام بلند بالا…!!!

امیر خندید…
-حق با توئه اما من توی ماشین فقط به گزینه اول و دوم می تونم بپردازم…!!!

– تو خیابونیم امیر… قبلا سر به زیرتر بودی…؟!

امیر فقط می خواست حال و هوای رستا را عوض کند…

توی یک فرعی پیچید و ماشین را کناری پارک کرد و آرام سمتش چرخید.
-الان دیگه تو خیابون نیستیم…!

دهان رستا باز ماند و تا خواست دهان باز کند مرد خم شد و دستش را کشید که توی آغوشش پرت شد.

دخترک اخم کرد و با حرص مشتی توی شانه اش کوبید…
-امیر یعنی چی این کارا…. ولم کن…!!!

امیر توی آغوشش کمی جا به جایش کرد و خیره توی صورتش لب زد.
-یعنی ولت نمی کنم چون می خوام بوسیدن توی ماشین رو تجربه کنم…!!!

 

-اما من نمی خوام تجربه کنم…؟!

مرد نیشخند زد.
-توی یه مهمونی بهم زنگ زدی و اونقدر مست بودی که توی همین ماشین هم شورتت و برام پایین کشیدی هم قصد داشتی بهم تجاوز کنی…!!!

رستا یادش بود اما تظاهر به ندانستن کرد.
-کی…؟!  چرا من یادم نمیاد…؟!

امیر کف دست روی صورتش گذاشت.
انگشت شستش را روی لب دخترک کشید.
-چون مست بودی… توی بغلم خواستی ببوسیم اما یهو بیهوش شدی…!!!

رستا مسخ مرد شده و خیره لب و دست داغش بود.
حرف نمی زد اما کاملا یادش بود…
نگاه مرد دو دو زنان روی اجزای صورتش در رفت و امد بود…
-اگر می بوسیدمت جی می شد…؟!

تمام تن امیر پر از حرارت و شور شده بود…
-تو لوجن شب نبوسیدی اما امشب من می بوسمت…!!!

سر خم کرد و لب روی لبش گذاشت…

آرام و با احساس می بوسید و لذت می برد از حالی که داشت.
رستا هم دست کمی نداشت و حتی بی توجه به اذیت شدنش در حالت نیمه خوابیده با او همراهی می کرد و با ناله های از سر لذتش مرد را دیواته تر از قبل کرد…

فکش را گرفته بود و محکم و بی امان می بوسید که بالاخره با کم آوردن نفس خودش جدا شد و دخترک به نفس نفس افتاد…

نکاهی گرم و پر حرارت بهم کردند که ناگهان رستا خود را بالا کشید و روی پای مرد نشست به طوریکه دو طرف پایش را اطرف امیر گذاشته بود…

امیر مشتاق خیره حرکاتش بود که دکمه های مانتویش را باز کرد و چشمش به یقه لباس و چاک سینه اش افتاد…
دست بالا برد و یقه اش را پایین کشید…
اولش به خاطر مونا بود اما حال به خاطر دل خودش بود…

رستا با دیدن نگاه خمارش خندید…
-اول ماچ بعدش گزینه های بعدی…!!!

دخترک خم شد و لب هایش را با ناز روی لبش گذاشت….

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 145

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
....
....
2 ماه قبل

فاطمه جون اینم قراره اشتراکی شه مثه ماهرخ؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  ....

ن اشتراکی نمیشه ،،، ماهرخ هم نیست ،، فقط برای فایلش باید اشتراک بگیری

....
....
2 ماه قبل

اها
خوبه مرسی

Mahsa
Mahsa
2 ماه قبل

خداروشکر عین خیالش نیست ک حتی عقدشونم موقته
فقط میخواد ازش بچه دار شه ک امیر مال خودش شه😂
ابرو کیلویی چند😂🤦

فرشته منصوری
فرشته منصوری
2 ماه قبل
پاسخ به  Mahsa

خیلی پرروهس🤣

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x