رمان حورا پارت 60 - رمان دونی

 

 

 

 

دستانم را خشک کردم و کامل مقابلش ایستادم:

 

_ اب از سر من دیگه گذشته، میخواد چیکار کنه مگه؟ فوق فوقش طلاقم میده یا میکشتم، بیشتر ازینه؟

 

با تعجب مشتی به بازویم کوبید و لب زد:

 

_ بیشعور نشو حورا، مگه میخوای چی به یارو بگی؟ مگه راجب من نمیگی؟

 

سر بالا انداختم و با چشم و ابرو پذیرایی اشاره‌ای کردم:

 

_ نه نمیگم، برو تا مامانت شک کرده…دزدکی میرم اتاقت، منتظر گوشی‌ام!

 

حرفی نزد و با همان نگاه پر از نگرانی بیرون رفت، میوه‌ها را درون کاسه‌ای چیدم و روی میز گذاشتم.

 

از پله‌ها بالا رفتم، وارد اتاقم شدم و موبایلم را از روی تخت برداشتم، خدا میداند با چه استرسی سعی داشتم اینکار را انجام دهم!

 

بیرون رفتم و وقتی کسی را در سالن ندیدم وارد اتاق کیمیا شدم، خودش نبود و من هم لبه‌ی تختش نشسته منتظر ماندم.

 

زیاد طول نکشید که امد، رنگش پریده بود و دستانش میلرزید. سریع به سمتم امد و موبایل قباد را سمتم گرفت.

 

سریع گرفتم و موبایل خودم را هم روشن کردم، میان مخاطبین مشغول گشتن شدم و کیمیا ور گوشم گفت:

 

_ بهش گفتم یکی از مقاله‌های دانشگاه رو گوشی خودم کار نمیکنه، میخوام با گوشی تو بزنم رو لپ‌تاپ…

 

چیزی نگفتم، استرسش زیاد بود، من هم دست کمی از او نداشتم!

 

 

 

 

 

با دیدن نام وحید مکث کردم، کیمیا روی دستم خم شده و زل زده به تمام حرکاتم بود. توجهی نکردم، وارد مخاطب وحید شدم.

 

_ چی میگییی؟ حورااا، وحید اخه؟ بخدا به داداشم میگه…

 

با حرص به سمتش چرخیدم و گفتم:

 

_ هیسسس صدات میره بیرون، میگم نترس، وحید تنها ادم قابل اعتماد این خونواده‌س کیمیا، قباد تا حالا صدبار کار این خونواده‌رو بهش سپرده و به نحو‌ احسن انجام داده!

 

با حرص روی صورتم خم شد:

 

_ اره اره، اما برا قباد، نه برای ما…دیوونه بره به داداشم بگه چی؟ بهت انگ خیانت بزنن؟ هااا؟ چیکار میکنی؟

 

پوزخندم دست خودم نبود، نترس شده بودم، بدتر ازین مگر قرار بود چه به سرم بیاید؟

 

خم شدم و سریع شماره تماس وحید را در گوشی خودم ذخیره کردم، خارج شدم و با پاک کردن برنامه‌ی اخیر، گوشی را باز هم به دست کیمیا دادم:

 

_ اول اینکه حواسم هست که موقع مکالمه‌ باهاش صداشو ضبط کنم، که مبادا بعدا برخلاف میلمون چیزی به قباد بگه و کاسه کوزه سرمون بشکنه، دوما…

 

صاف ایستادم و با بیخیال عجیبی که از من بعید بود گفتم:

 

_ انگ خیانت به من هم بزنه، مگه برا قباد مهمه؟ فکر نکنم حتی اهمیت بده، نهایتش با خواست لاله جونش از خونه پرتم میکنه بیرون!

 

آهی کشید و به سمت در هلش دادم:

 

_ برو اگه کسی تو راهرو نیست منم برم اتاق خودم.

 

 

 

 

 

از اتاق بیرون رفت و با کمی مکث در را برایم کامل گشود و اشاره کرد بروم.

 

به سمت اتاق خودم رفتم، دستم روی دستگیره نشست که صدای باز شدن در اتاقشان امد.

 

بی اراده سر چرخاندم و با دیدن قباد که بالا تنه‌اش برهنه بود، قلبم به آتش کشیده شد.

 

نگاه او هم لحظه‌ای روی من مکث کرد، اما سریع رو گرفت و با صدای در اتاق کیمیا نگاهش چرخید، کیمیا که نگاه من به قباد را دید لبخند تلخی زد.

 

_ داداش بیا گوشیت، ممنون کارم راه افتاد.

 

نماندم که حرف‌هایشان را بشنوم! همان برهنه دیدنش کافی بود، قلبم آتش فشان بود، دوست داشتم دست درون سینه‌ام فرو ببرم و از جا بکنمش!

 

روی تخت که نشستم آه از نهادم برخاست، امل با فکر وحید سریع به خودم امدم، وارد مخاطبین شدم و شماره‌اش را لمس کردم، هنوز سر شب بود!

 

گوشی را کنار گوشم قرار دادم و در دورترین نقطه از در ایستادم که صدایم بیرون نرود!

 

یک بوق، دو بوق، سه بوق…و صدای مردانه‌اش را شنیدم:

 

_ الو، بفرمایید…

 

لب‌هایم‌ را با زبان خیس کردم:

 

_ سلام، اقا وحید؟

 

مکثی کرد و سپس با شک گفت:

 

_ خودمم، شما؟

 

آه از سینه‌ام که جهید دست خودم نبود، معرفی میکردم و…چه میشد؟ به قباد میگفت؟

 

_ حورام، همسر قباد دوستتون…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ستاره های نیمه شب

    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می گذارد.       به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی

  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی مخفیانه‌ی من و اون شدن مجبور شدم برم انگلیس. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
29 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ماهلین
ماهلین
1 سال قبل

دیگه دلم نمیاد بخونم از بس حورا توش اذیت میشه دلم ریش شد🥺

sunnygirl
sunnygirl
1 سال قبل

من می خوام اینجا بنویسم، چطور میشه؟

sunnygirl
sunnygirl
1 سال قبل

بی خیال!
لطفا حورا‌ و وحید‌ رو عاشق هم نکنین!!!
رمان‌ خوب نمیشه 🙂
یه جوری رابطه قباد‌ و حورا رو هم که نمیشه درست کرد… یه کاری کنین دیگه، فقط اینا رو عاشق هم نکنین‌ 😫💔

کاییده شده توسط حورا ودلارای
کاییده شده توسط حورا ودلارای
1 سال قبل

هی دارم فکر میکنم چجوری قراره ادامه پیدا کنه؟
مثلا این وحید به حورا برای طلاق کمک میکنه و کمک میکنه سر عقل بیاد؟
بعد میگم یوخ بابا نه نویسنده انقد مهربونه و نه حورا انقد عاقله و ما باید بسوزیم و بسازیم /:

لیلی
لیلی
1 سال قبل

من خودم به شخصه با عشق بین حورا و وحید موافق نیستم چون رمان یه جورایی تبدیل به رمان‌های کلیشه‌ای میشه ولی با این ایده که وحید به حورا توی طلاقش از قباد کمک کنه موافقم

Atosa
Atosa
1 سال قبل

یعنی حورا و وحید اوکی میشن که من قبل از مرگ بچشون رو ببینم 😭

Fateme
Fateme
1 سال قبل
پاسخ به  Atosa

😂 😂

بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
1 سال قبل

خب بقیه رمان های این سایت رو خودم مینویسم
حورا میره طلاق بگیره میفهمه که از قباد چهارماهه بارداره و خود خرش هم نفهمیده بعد فرار میکنه میره تو بدبختی بچشو بزرگ میکنه و اسمشم میزاره حوریه
لاله هم میره از میران حامله میشه قباد خرم فکر میکنه از خودش هست و بزرگش میکنه اسمشم میزارن بهادر
این دو تا توله سگ بزرگ میشن و توی دانشگاه با هم آشنا میشن بعد میخوان ازدواج کنن اما حورا و قباد میفهمن و نمیزارن حوریه هم بخاطر خرج عمل و دارو های مادرش مجبور میشه صیغه حاج شهریار بشه
از اون ور درین هم که بخاطر شرایط گوه زندگیش مجبور به تن فروشی بوده از یزدان حامله میشه و یه دختر گوه تر و عقده‌ای تر از خودش بزرگ میکنه
درین که از اینکه میران رفته لاله رو کرده ناراحت میشه و دخترش رو میفرسته تا بهادر رو بدبخت کنه و بهادر هم فریب ظاهر مظلومشو میخوره و خلاصه خر میشه
حوریه هم که دلش پیش بهادر بوده و تنش در دستان تنومند شهریار به فکر انتقام از یزدان خان میوفته و بوسیله شوهرش میخواد نقشه هاشو جلو ببره
قبادم میفهمه رکب خورده و لاله رو طلاق میده میره حورا رو بگیره اما جا تره و حورا از مریضی مرده
میران هم که یه پاشو قطع کردن میفهمه پسرش بهادر و میره با درین ازدواج میکنه تا از ترشیدگی دراد و فکر انتقام از سرش بیوفته
یزدان هم میره با گندم مظلوم بیچاره پاک ازدواج میکنه
حوریه هم که میبینه مامانش مرده متحول میشه و دست از اینکارا برمیداره و به زندگیش با شهریار ادامه میده.
(میکس رمان های حورا، گلادیاتور، بوسه بر گیسوی یار، ماهرخ، تارگت)
خدایی میکسر خوبیم باید کارگردان فیلم ترکیه ای میشدم😂😂

بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
بدبختی که فردا امتحان داره 🚶‍♀️😑
1 سال قبل

انقدر که واسه نوشتن این چیزا و شیپ کردن دیگران با هم استعداد دارم تو نوشتن یه انشای ساده ناتوانم😐😂😂

Fateme
Fateme
1 سال قبل

نمیریییییی دختر واییی دهنت چه خر تو خری شد😂😐

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

جررررر دهنت دختر😂
چه بچه تو بچه ای شود😂😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط . .........Aramesh
🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

کسی که دوست داره دلارای و حورا رو بکشه🚶‍♀️
کسی که دوست داره دلارای و حورا رو بکشه🚶‍♀️
1 سال قبل

گیرم که قباد از چیزی خبر نداشته ولی مثل اینکه بدش هم نمیومده
دیگه اینکاراش فراتر از اذیت کردن حوراست 😑

Leyla ❤️
Leyla ❤️
1 سال قبل

این قطعا میره با وحید😂
خدایا ضایعم نکن😂

بچه کیمیا که هنو نویسنده ازش نکرد بیرون
بچه کیمیا که هنو نویسنده ازش نکرد بیرون
1 سال قبل
پاسخ به  Leyla ❤️

هعی … این حورا خرتر از ایناست که بره با وحید

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل

خیلی کمه

سگ اعصاب
سگ اعصاب
1 سال قبل

قباد درد بگیری

نگار
نگار
1 سال قبل

وای کاش رمانا میرفت جاهای خوبشون

زلال
زلال
1 سال قبل

قباد بهش شک میکنه طلاق میده وحیدو حورا ازدواج میکنن حوراهم قشنگ حامله میشه قباد و لاله و مامان جونش میسوزن اینام بچه دارنمیشن

به تو چه😐
به تو چه😐
1 سال قبل
پاسخ به  زلال

نه فک نکنم اینطوری بشه 🤔

زلال
زلال
1 سال قبل
پاسخ به  به تو چه😐

والا چون من ی رمانه اینطوری خوندم چن سال قبل حتی دختره سه قلو حامله شد مادرش و شوهره قبلش و زنش تو خیابون دیدنش مادره داشت سکته میکرد شوهره سابق هم حسرت خورد نمیدونم ذا همون رمانه یا شبیهشع

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  زلال

کاش بشههههههخخ

زلال
زلال
1 سال قبل
پاسخ به  بی نام

والا آخه قباد بیشعور

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل
پاسخ به  زلال

ای خدا از دهنت بشنوه

زلال
زلال
1 سال قبل
پاسخ به  . .........Aramesh

ایشالا چون واقعا قباد بد کرد با حورا

. .........Aramesh
. .........Aramesh
1 سال قبل
پاسخ به  زلال

آره خیلی اشغال بود
از اول نمیخاست ازدواج کنه ولی الان هر شب میکنن از لاله هم خوشش میاد چقدر اشغالی قباد
از قباد متنفرم ایشالا بمیره

دسته‌ها
29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x