اشک چشمانش را پاک کرد اما به ثانیه نکشیده دوباره صورتش خیس شد
_من بخاطر قلبم جلو رفتم
هومن این تنها راه بود
هومن بهت زده خندید :
_تو خواستی ؟!
تو خودتو پیشکشش کردی ؟!
دلارای بغض کرده نگاه دزدید و هومن پوزخند زد
_خودتو دو دستی تقدیمش کردی تا کنارش باشی ؟ انقدر ساده لوح و احمق بودی ؟
صدای دلارای ضعیف بود :
_عاشق بودم … تنها راهم همین بود
_منم از راهت اومدم دلی ، از راه عشقم ، از راهی که می تونستم داشته باشمت اما توئه لعنتی خراب کردی همه آرزو هام رو !
من میخواستم خانوم خونهام باشی
زن عقدیم
میخواستم مثل پروانه دورت بگردم
صدایش را بالا برد :
_می شنوی ؟ میخواستم مادر بچه هام باشی نه شریک تخت خوابم !
دلارای دست روی دهانش گذاشت و زار زد
حرف حق که جواب نداشت
_ من بچه بودم
یک دختر بچه عاشق
ولی بخدا می خواستم با تو زندگی خوبی شروع کنم
زندگی ای که دروغ نباشه
می خواستم بهت بگم
پوزخندی زد و عصبی غرید :
_ توئه لعنتی خودت رو در اختیار اون کثافت گذاشتی ، دیگه چی میخوای ؟
تو که همه چیزت در اختیار اون بوده ،
تمام بدنت ، تمامش !
غرورش نابود شده بود
دلارای پا روی غیرتش کوبیده بود و او نمی توانست کاری کند
_ من نمی دونستم حامله م
بخدا من ولش کردم هومن
ولش کردم تا با تو زندگی آرومی شروع کنم و بهت واقعیت رو بگم
هومن محکم پرسید :
_از کجا فهمیدی که من قبولت میکردم ؟
اصلا چرا باید قبولت میکردم ؟
یک دختر … زن خائن رو چرا باید قبول میکردم ؟ لعنتی چرا ؟
قلب دلارای ترک خورد اما نتوانست چیزی بگوید
باید می رفت
اینجا دیگر جای ماندن نبود
حق با هومن بود …
صدای مردانه اش دلارای را مات کرد :
_ اون بی ناموس کیه ؟
اسمش رو بگو دلارای
رعشهای به جان دلارای افتاد
میدانست منظورش کیست اما دنبال وقت کشی بود
تا شاید بتواند خودش را کمی جمع و جور کند …
_چ … چی !؟
هومن تهدید آمیز جلو آمد :
_اسمش ؟!
اسمش را برای چه میخواست ؟
چه می گفت ؟
می گفت از برادرت حامله ام ؟
برادر ناتنی ات ؟
_اسم … اسم کی ؟
_اسم اون حروم لقمه ای که شکم دختر مردمو بالا آورده و حالا خبری ازش نیست
لب های دلارای لرزید
مگر قرار نبود دروغ ها تمام شوند ؟
اگر این بار هم دروغ می گفت هومن هرگز نمی بخشیدش
باید برای یک بار هم که شده شجاع می بود و به کسی اعتماد میکرد
شاید با گفتن حقیقت کمی ، فقط کمی هر دویشان آرام می شدند ….
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
درست شد عشقام ممنونم
بخدا فشارم افتاد هیچی از گریه ام نمونده بود فقط یه بار فکردم پیشتون نباشم چی میشه میخواستم داد بشینم داد بزنم چون نمیتونم گریه کنم بخدا عصابم بهم ریخت همش با اهالی خونه دعوا را انداخته بودم
ممنونم مرسی😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘ازتون
دوستان رمان دلارای انلاینه
،،،،تو همه جا،،،،
یکی از بچها گفته بود من اینو تا آخر خوندم،،،،،عزیزم اون دقیق نمی دونم چی بگم یا از روی رمان کپی و تحریفش کردن یا هر چیز دیگه ای
نویسنده دارع مینویسه ،،،چطوری تموم شده
نههههه اشتباه نشههههه منظورم این بود که تا جایی که پارت گذاشته تموم کردم🙃
ن تو نبودی ی نفر دیگه بود گفت من این رمانو تا اخرش خوندم
اهااااا
واقعا که ۱۱۲پارته که همش الکی کشش میده..
اینجوری به شعور خواننده توهین میکنه..
اقاا من دیگه خسته شدم از بی رمانی…
ی رمان خفن بدید میخوام دلی از عزا دربیارم💜:)
رمان گلاویژ
بدم میاد از عماد…بیخیال😂
رمان کامل میتونم بهت معرفی کنم
اسمش شکنجه گر منه
من خودم باهاش عررر زدم🥲
یکیم بود دختر شیطون بلا و برج زهرمار این به قدری طنزه که زمینو گاز میزدم😂
حماقتی دیگر و بای-!
دلارای احمقه
ارسلان دلارای رو فقط برای تفریح و سرگرمی میخواد و اگر این رابطه رو طول داد دلیلش باکره بودن دلارای بود. چون اولین مرد زندگی دلارای محسوب میشد نتونست از این قضیه بگذره.
اما هرگز به چشم زنی که میخواد باهاش ازدواج کنه و دائمی باشه واسش، نگاه نمیکنه.
فکر میکنم آخر رمان این دو تا همچنان با هم باشند.
چرا این دلارای نمیفهمه که حامله نیس؟:)
چرا اسکل بازی در میاره؟
این دختر حاملهههههه نیس
یک ماه ایسگا میشیم سر این که حاملس در صورتی که نیس :»
نویسنده هم گایید ما رو با این پارت دادناش
ترجیح میدم دیر به دیر بخونم که حداقل بهم بچسبه..
عاقا من خسته شدم هر شب دوتا خط بخونم بعد بمونم تو خماریش تا فردا شب دوباره دوتا خط…الان سه تا پارت فک کنم ک هنوز تو همون خونه ان…
هییییییییی پیچاره عمه ی نویسنده
ادامه ی پارت
اون اون الپ ارسلانه
هومن:😐🙂
هومن:😐😐😐😐
هومن سیگارش را دراورده و پوکی از ان کشید
به احمق بودن دلارای و خودش پی برده بود
تصادف ماشینش
بردن دلارای پیش مادرش وقتی قرار بود فیزیک تموم کنن
عشقی که به اون داشت
و چشایی که با دروغ اون را دوست داشت
شب بود دلارای زانوی غم بقل کرده بودم
😂😐 ناگهنان هومن پا میشع و میرع دهن ارلانو سرویس کنع ولی دلارای نمیزارع
و ….
نمیدونم بقیه ش چی میشه
😐🙂ولی هومن احمقه اگع با دلارای ازدواج کنه💔🖕
میگذرع دلارای و هومن ازدواج میکنن و میرن ی شهر دیگع
ی جای دیگه که اون گوه لعنتیو ب همه توضیح ندهند
بعدش الپ ارسلان سوپر منانه میره سراغ دلارای🙂😐😂 و دستشو میکشع رو پشت بوم و اونو میکشع
بوووووووووم فیلمی هندی
لعنتیا چهار پارت نوشتم😂😂😂
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
به خدا بدترین ازین نباشه بهتر ازین هم نیست🤣
بمولا😂😂😂💔
کراش ارسلان فیلم هندی و ایرانی زدی ترکیب کردی….😂😂😂
عرررررر😭😭😭حالم خیلی بدِ این رمانم بدترش کرد 😖😖😭😭😭😭💔💔💔💔آخه چرا این همه غم انگیز و کمم 🥺🥺پر از اشوبم
آرمیتا جونم بیا چت روم بگو ببینم چته🥺💔
♥️♥️♥️قربونت برمممم جان دلم
هعی …واقعا خسته شدم !
نویسنده مطمئن باش یه روز سر این لوسبازی هایی که درمیاریییییییی جاااااای حسااااااااااااااس تموم میکنییییییییییییییییییییییی برات حمد و شفا میخونم😂😐😐😐😐😐😐😐😐
خیلی حرفه ها از صد تا فوش بدتره عمیق توی جمله ام تعقل کن🧐😐
آقا به نظر من بچه ای وجود ندارع
اعصاب خورد کن شده🤕خیلی کم میزاری ادم خسته میشه و دیگه حوصلش نمیکشه هی منتظر بمون پارت بزاره اخرم ک میزاره اینجوری
پوف پوف ،بابا تو میدونی از معلم ریاضی هم بیشتر فش خوردی
خجالت بکشااا🤬😡😡🤬🤬
🤣🤣🤣🤣🤣
🤣🤣🤣ایول
اوووووف پس کجاس این ارسلان بی ناموس چرا نمیاد دلاشو ببرع این همچی باررش کرد😑
تروخدااا هومن سوپر من نشه نگع خدم نگهش میدارم 😑
یا چندسال ب ارسلان نگن این توله بچتع ☹️
چرا جای حساس تموم شد😐
خواهشا یه پارت دیگه هم بزار
خستع نباشی عزیزم اینقد زیاد بود چشام درد گرفت بقیشو گذاشتم واسع فردا ☺️😑
میگم اگ خسته میشی ماهی یدونع بذار کافیه اخه نع ک خیلی زیاد مینویسی بالخرع راضی ب زحمتت نیستیم😑