رمان دلارای پارت 120 - رمان دونی

 

هنگامه دستی به موهای بلندش که آرایشگر بالای سرش بسته بود کشید

و برای چندمین بار پرسید :

_باز میذاشتیمشون بهتر نبود ؟

زن خندید

_از همین اول میخوای خواهر شوهر بازی رو شروع کنی دختر ؟

هنگامه چشم غره رفت

_چه ربطی داره ؟

زن مهربان لبخند زد

_شوخی کردم عزیزم به دل نگیر
آخه عروسم گفت موهاشو باز بزاریم

هنگامه چشمانش را در حدقه چرخاند

در یکی از بهترین سالن های زیبایی تهران بودند

همیشه خیال میکرد زن هومن را مثل خواهر دوست داشته باشد
اما هر کاری میکرد نمی توانست نسبت به دختری که با هر دو برادرانش بوده حس خوبی داشته باشد

با این همه قصد چوب لای چرخ شان گذاشتن هم نداشت

همینکه دخترک در کنار هومن خوشحال بود ، کافی بود

ارسلان هم که اهل عاشقی نبود

او را خوب می شناخت

استفاده اش را از دخترک کرده بود حال برایش تمام شده بود

امیدوار بود بحث های گذشته هیچ زمان در زندگی هومن و دلارای باز نشود

لب هایش را به هم مالید تا رژ لبش پخش شود و زیر لب گفت:

_ارسلان و دلارای که هیچی
تو ناز و نعمت بزرگ شدن
ولی من و هومن به اندازه کافی بدبختی داشتیم
دیگه حداقل تو ازدواج شانس بیاریم

همزمان در اتاق باز شد

سمت دلارای برگشت

ناخواسته لب هایش کش آمد

از قبل با خودش عهد کرده بود روی خوش به دخترک نشان ندهد
و خودش را سنگین بگیرد اما نتوانست

با ذوق خندید

_یا خدا چقدر خوشگل شدی

عجب هلویی

داداشم چطوری تا شب نخورت

دلارای بهت زده با خجالت لب گزید

دایره لغاتش با هنگامه زیادی تفاوت داشت

هنگامه بی توجه به او دورش چرخید

دامن پف دارش شبیه پرنسس ها نشانش میداد

آرایشش ساده بود

خودش اینطور خواسته بود

اما آرایشگر درباره چشم هایش به حرف او گوش نداده بود

آرایش چشم هایش غلیظ ولی بسیار زیبا بود

در یک کلام دخترک از عکس مدل هایی که روی دیوار سالن بودند هم زیبا تر به نظر می رسید

دختری که ناخن هایشان را درست کرده بود با خنده به تخته کوبید

_وایی ماشاالله

عالی شده اصلا نمی دونم چی بگم

آرایش به بعضی صورتا خیلی میاد

میشه چنتا عکس بگیرم برای پیج اینستامون؟

دلارای بهت زده سر تکان داد

حاج خانوم اگر می شنید خونش حلال بود

_نه ببخشید خانوادم حساسند

همین الانشم بعد از حرف های آن شب همه با او سر سنگین بودند

دختر که انگار برایش عادی بود سر تکان داد

_باشه عزیزم نگران نباش

هنگامه جلو رفت و موبایل را بالا گرفت

_اما من می تونم برای داداشم عکس بگیرم مگه نه ؟

حاضرین خندیدند و دلارای به اجبار لبخند زد

هنگامه نگاهی به عکس انداخت و لب هایش کش آمد

هومن هیچ زمان به او توجه زیادی نداشت

حتی ته قلبش اعتراف کرد. ارسلان بیشتر از هومن برایش برادرانه خرج کرده بود

حامی همیشگی اش ارسلان بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 10

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کلبه های طوفان زده به صورت pdf کامل از زینب عامل

      خلاصه رمان:   افسون با تماس خواهر بزرگش که ساکن تهرانه و کلی حرف پشت خودش و زندگی مرموز و مبهمش هست از همدان به تهران میاد و با یک نوزاد نارس که فوت شده مواجه می‌شه. نوزادی که بچه‌ی خواهرشه در حالیکه خواهرش مجرده و هرگز ازدواج نکرده. همین اتفاق پای افسون رو به جریانات و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
59 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sevili
Sevili
2 سال قبل

دیگه توعروسی هم ارسلان پیدانشه یعنی…..😐🤝مارو ب کجا میبری نویسنده جان

۰۰۰۰
۰۰۰۰
2 سال قبل

ببخشید کسی هست کمک کنه‌،چرا پیامم حذف شد

۰۰۰۰
۰۰۰۰
2 سال قبل

سلام ببخشید من میخوام رمان بنویسم اما تا حالا اون رو برای بقیه نشر نکردم و نمیدونم به چه صورت هست و شرایطش چطوره،مثلا باید برای کی و چطور ارسال کنم یا در قبالش چه مبلغی رو دریافت میکنم اگه میشه لطفا بهم کمک کنید..

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  ۰۰۰۰

سلام عزیزم من زیاد اطلاع ندارم
ولی اگه بخای رمانت رو توی یه سایت پارت گذاری کنی باید برای ادمین اون سایت بفرستی؛
مثلا مثل آتاناز که میخاد رمانش رو توی روبیکا برای فاطمه بفرسته که براش داخل همین سایت بزاره!!
تو هم میتونی رمانت رو برا ادمین بفرستی برات بزاره تو سایت😊

Zahra
2 سال قبل

این ارسلان کجاس پس:/؟

آنیسا
آنیسا
2 سال قبل

حاجی فازت چیه.

Fatemeh Zeia
Fatemeh Zeia
2 سال قبل

سس ماست
مرسی
نیازه باز بگم کمه یا میدونی؟

شیوا
شیوا
2 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh Zeia

میدونه ولی به روی خودش نمیاره😂😐

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل
پاسخ به  شیوا

آره 😂😂😂

zohre
zohre
2 سال قبل

یه حسی میگه آلپ ارسلان عروسی رو بهم میزنه

سلین
سلین
2 سال قبل
پاسخ به  zohre

سگ درصد😄

آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
2 سال قبل

😂😂میگم اینا‌ چون خانواده اشون‌ حساسه‌ لابد‌ اهنگم‌ نمیزارن‌ تو عروسی‌ شون 😂😂😂
داراب‌ یا دامون‌ میاد دعای کمیل میخونه 😂😐
باورم نمیشه همچین‌ خانواده هایی‌ هست !!

Fatemeh Zeia
Fatemeh Zeia
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا پاپی

😂😂
خانواده من نه خیلی سخت گیره نه اینجوری که میگی، اصن شورش درمیاد اینجوری

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Fatemeh Zeia
آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
2 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh Zeia

اره عزیزم اینطوری خوبه تعادل و عدالت باید‌ باشه برای همه چیز ♥️😘
این دلارای‌ اینا‌ شورشو‌ در آوردن‌ 😂🔪

لاله
لاله
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا پاپی

تو رو خدا یه لحظه فقط یه لحظه فکر کنید تو عروسی دارن دعای کمیل میخونن😂
وایییییییییییییییییییی نمیری دختررررر
عررررررررر😂ررررررر😂😂😂😂😂😂😂

آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
2 سال قبل
پاسخ به  لاله

😂😂😂😘♥️
اره دیگه‌ بعدش ارسلان میاد میگه دلاراییی‌😡این چیه، آهنگ آقاجون جنتلمن ساسی‌ رو بزار‌ یکم‌ حال کنیم ، دلارای‌ سرخ‌ میشه از خجالت و ابرو‌ ریزی‌ ارسلان‌ ،حاج خانوم‌ میزنه تو صورتش‌
ارسلان مست میاد میرقصه‌ اون وسط‌😂😂🤣🤣

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا پاپی

ووووواااایییییی سمممممم

آنیل
آنیل
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا پاپی

خدا بگم چیکارت نکنه دخترر😂😂😂😂😂😂😂دعای کمیل؟ 😂😂😂😂

سوگل
سوگل
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا پاپی

😂 😂

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل

حالا نخواستیم هر روز طولانی بنویسی ولی حداقل واسه فردا یکم دست و دلبازی کن دلارای قربونت بره 😂😍🌹🤍

Zahra
Zahra
2 سال قبل
پاسخ به  سارا(یکی)😂

ایشالله 😂😂

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل

ولی نویسنده جان جون ننت یکم بیشتر بنویس به خدا ضرر که نمی کنی
بگی به ذهنم چیزی نمیاد عیب نداره
همین قدری که الان نوشتی صبح بنویس عصرم ادامش بعد همش وتو یه پارت بزار

اتاناز
اتاناز
2 سال قبل
پاسخ به  سارا(یکی)😂

این نویسنده اگر بخواد این کارو کنه که بعد از صد و بیست تا نمیکرد عششققممم
خلاصه برات بگم که خیلی لجبازه نویسنده بیا ی چیزی بگم که دلیل اینکه این رمان و این شکلی مینویسی چیییهه؟

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
2 سال قبل

میشه عکسش ارسلان نکبتم بذاری فاطی ؟

نارگل
نارگل
2 سال قبل
پاسخ به  دیجی تلما😜

وای اره فاطمه لدفن بزار😙😚

شقایق
شقایق
2 سال قبل
پاسخ به  دیجی تلما😜

عکس دلارای رو گذاشته مگه؟

سلین
سلین
2 سال قبل

من قلبم تحمل نداره
این همه خوشبختی محاله محاله
بنظرم دلارای یکی از بهترین رمانای این سایت فقط پارت هاش کمن که اینم از اینه که نویسندش یه کره خره😒😓

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل
پاسخ به  سلین

اصلا هم خ
شب‌های نیست این آرامش قبل توفانه تازه جریان داره شروع میشه

سلین
سلین
2 سال قبل

فک کنید ارسلان بیاد عروسی رو بهم بریزه دلارای رو بدزده🙈🖒

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل
پاسخ به  سلین

از یه طرف باید بگیم خیلی خره که بره از یه طرفم خوبه اگه ارسلان آدم شده باشه وگر هم هومن براش داستانی داشته باشه بدبخت نشه ولی دیگه خدا داند

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط سارا(یکی)😂
سلین
سلین
2 سال قبل
پاسخ به  سارا(یکی)😂

وای اره هومن خطر ناک شده😱

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

بزارید خلاصه رمان رو براتون بگم
خوب روزی بود روزگاری قصه ی ما از اون روزی شروع میشه که ی دختر با یک پسر ازدواج کرد در حالی که خوشحال نبود زندگی آنان خیلی جالب و خوب نبود تا اینکه اونا صاحب یک پسر میشن و اون پسر خیلی شاداب بود ولی اجازه نداشت با هر کسی دوستی کنه اون پسر خانوادش کاری کرده بودن که از مذهبی بودن خسته بشه ی شب که می‌ره آب بخوره میبینن باباش با ی خانم که مامانش نیست داره رابطه برقرار می‌کنه و چند ماه بعد اون خانم بدون اینکه ازدواج کنه صاحب بچه هایی به اسم هومن و هنگامه میشه ارسلان هنگامه رو مثل خواهر دوست داشت اما به هومن حسادت میکرد چون پدرش هومن رو بیشتر از ارسلان دوست داشت و خلاصه ارسلان می‌ره به خارج و وقتی هم برمیگرده به ایران خونه مستقل میگیره ‌‌ طی اینکه خارج بوده یک دوست پیدا می‌کنه و توی خارج با دختر های زیادی رابطه داشته و به دوستش میگه که به دنبال دختر متفاوتی باشه براش و ما از ی طرف داستان ی دختر داریم به نام دلارای ،دلارای چون خانوادش از خیلی چیزا منعش میکردن ارسلان رو می‌کنه الگوش و اینکه ناخواسته عاشقش میشه و وقتی که ارسلان داشته به دوستش می‌گفته برام دختر جور کن این می‌شنوه و می‌ره پیش ارسلان تا باهاش رابطه برقرار کنه ولی نمیشه و اینکه میره شماره علی رضا که دوست ارسلان بوده رو پیدا می‌کنه و می‌ره خونه ی ارسلان و با کلی زور باهاش رابطه برقرار می‌کنه و ارسلان از دلارای خیلی خوشش نمیاد و دلارای رو به زور به عقد هومن در میارن و دلارای برای اینکه کثافت کاریش معلوم نشه میخواد ازدواج کنه ولی هومن همه چیز رو می‌فهمه ولی اینقدر خره که می‌ره باهاش ازدواج کنههه
یعنی صد و بیست تا پارت اینقدر شد😐

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

آفرین 😂به خدا خلاصش اینجوری بیشتر در اومد تا هرپارت

اتاناز
اتاناز
2 سال قبل
پاسخ به  سارا(یکی)😂

😂😂
پس من فقط خلاصه نویسی کننمم🤣🤣
ننووییسسنننددهه بیا که کمک دستت شدم 😂😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

کثافط چقد خوب نوشتی♥
مخصوصا چند خط اولش رو
۱۲۰ پارت رو تو ی پارت خلاصه کردی
خدا وکیلی عالی بود
یکم تلاش کنی ی نویسنده ازت در میاد💫

اتاناز
اتاناز
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

🤣🤣🤣
بش ی رمان توی چت روم گذاشتم ببین خوبه؟

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  اتاناز

اره خوندمش برای پارت اول و اولین رمان خوب بود ولی تو پارت بعد یکم پیشتر در مورد کاترینا بگو
مثلا چند سالشه خواهر و برادر داره و…
ولی ژانر و موضوعش خیلی خوبه
با بقیه‌ ی رمانا متفاوته💖😍

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط سپیده
اتاناز
اتاناز
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

اوکیه حتما پارت بعد رو ی قسمتش اختصاص میدم برای توضیح درباره کاترینا♥️
فک کنم توی این مدت که مدارس تعطیله این رمان تموم بشه یا شایدم ی رمان دیگه بزارم تا اون موقع شایدم بیخیال شدم

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  اتاناز

ببین نمیتونی مخ فاطی رو بزنی بزارش تو سایت براش😂
اینجور بهتره
ولی باید پارت هات طولانی باشه😽

اتاناز
اتاناز
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

فاطی مخ داره من بزنمش؟😂😂
به خدا طولانیییههه

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  اتاناز

😂😂😂

اتاناز
اتاناز
2 سال قبل
پاسخ به  سپیده

مقسی😍😍♥️♥️

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  اتاناز

😻❤

محفوظه
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

کوتاه و زیبا

اتاناز
اتاناز
2 سال قبل
پاسخ به  محفوظه

😂♥️♥️

شقایق
شقایق
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز

همه توضیحات یک طرف و خط یکی مونده ب اخری هم یک طرف:))))😂😂

...
...
2 سال قبل

امشب تموم عاشقا باهم میخونن یک صدا میگن
دلی عاشق ترین عروس دنیاست
هوووووووو🤣🤣🤣🤣💛

Zahra
Zahra
2 سال قبل
پاسخ به  ...

چه باحال گفتی😂😂😂😂😂😂

آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
2 سال قبل

😂😂والا خوب داداشاش‌ اجازه دادن‌ دلارای‌ بره‌ آرایشگاه !🤨
برم‌ داراب‌ و دامون‌ رو صدا کنم 🔪🔪😂😐

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  آرمیتا پاپی

اینو خوب اومدی حرف حققققققققققققققق

نازی
نازی
2 سال قبل

نویسندههههههههههههههههههههههههههههه
عشقمی😉ببینم چی میشه😃

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
2 سال قبل
پاسخ به  نازی

ریکشنه نویسنده به کامنت نازی
نویسنده :😒دو خط بنویسم واسه فردا نه بزار یکیش و کمتر کنم لوس نشن
😂😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  سارا(یکی)😂

اِاِاِ زبونت لال😂😂

نازی
نازی
2 سال قبل
پاسخ به  سارا(یکی)😂

ویییییی نه همونم خوبه😂😕

نفس
نفس
2 سال قبل

ایوووووووووووووووووووووووووووووول
👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط نفس
نارگل
نارگل
2 سال قبل

وایییییییییییییییییی عروسیییییی دلیییییییی و هووووووومن
منتظر پارت بعدی هستمممممممممممممم
ممممممشتاقااااانهههه💃😍

ستایش
ستایش
2 سال قبل

چرا عکس گلاویژو گذاشتی😅

آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
2 سال قبل
پاسخ به  ستایش

شاید گلاویژم‌ میخواسته بره‌ عروسی دلارای‌ وهومن‌ ،برای اینکه از عماد دور‌ باشه 😂😂😂🤣🤣

دسته‌ها
59
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x