رمان دلارای پارت 14 - رمان دونی

ارسلان ابرو بالا انداخت :

_ تمومه؟!

سرش را تکان داد و آرام زمزمه کرد :

_ تمومه

پوزخند زد
این مدل دختر تابه حال به تورش نخورده بود!

دلارای سرش را بالاگرفت
نگاه منتظر آلپ‌ارسلان را که دید با ترس لب زد :

_ خب؟

ارسلان با تاسف سر تکان داد
دخترک یا زیادی نابلد بود یا خودش را به خریت زده بود

با یک حرکت از بازویش گرف و روی تخت انداختش

همانطور که بسته ی روی پاتختی را پاره میکرد زیرلب غرید :

_ واقعا حالیت نیست یا خودتو زدی به خریت؟!

دلارای گیج بود
نگاهش را از بسته ی دست آلپ‌ارسلان به چشمانش میداد و دوباره با ترس به سقف خیره میشد

ارسلان روی بدنش خیمه زد و سرش را در گردنش فرو برد

_ چه عطری زدی؟

دلارای لرزان لب زد :

_ هیچی

ارسلان دندان هایش را روی گردنش گذاشت و تا قفسه سینه اش کشید :

_ خوبه … بوی بدنت خوبه

دلارای تا خواست بخندد با سوزش ناشی از فشار دندان های ارسلان روی شکمش از شدت درد ناله زد :

_ آی

_ هیش

لب هایش را بهم فشرد و چشمانش را بست

گرمای نفس های آلپ‌ارسلان را روی پوست برهنه اش حس میکرد

ارسلان دستور داد :

_ ساکت نمون

_ خودت گفتی حرفی نزنم

ارسلان زبانش را دور ناف دلارای چرخاند

دخترک ناخوداگاه آه کشید و ارسلان خندید :

_ ازینا

لب های دلارای ناخوداگاه با شنیدن صدای بارضایت ارسلان کش آمد

ازینکه از او و رفتارش کمی هم خوشش آمده باشد خوشحال بود!

در دل به خودش دلداری داد

” کم کم یاد میگیری
سعی کن هرکار میگه رو انجام بدی
یاد بگیر و مستش کن دلارای
بذار کنار کسی جز تو آروم نگیره
بخوای پخمه بازی دربیاری میدزدنش
تو تااینجا اینجا اومدی
قراره نجابتتو قربانی کنی پس براش بجنگ
خجالت و کنار بذار
قرار نیست تو تخت آلپ‌ارسلان ملک‌شاهانم دختر حاج فرهمند باشی
اینجا دلارایی
معشوقه ی ارس!”

نیشش باز شد

از معشوقه ارس بودن سرشار از خوشی میشد

ازینکه جذاب ترین مردی که در عمرش دیده و شک نداشت تمام دختران در حسرتش بودند اینطور مشغول بوسیدنش بود

ارسلان که بوسه ای روی کش لباس زیرش زد بلندتر ناله کرد

لباس زیرش به واسطه آلپ ارسلان از بدنش جدا شد تا زانوهایش آمد و جایی نزدیک مچ پایش ثابت ماند

با این منطق که اگر او ارسلان را نبیند ارسلان هم نمی‌بیندش چشمانش را محکم روی هم فشرد

گرمی انگشت مردانه اش که از شکمش پایین تر آمد و روی پایین تنه اش نشست ناخوداگاه بازوی ارسلان را چنگ زد :

_ هی!

فکر تجربه ی چنین کارهایی را حتی با شوهر عقدی اش هم نمی کرد

ارسلان نیشخند زد

کم کم از دخترک خوشش می آمد

عکس العمل هایش بکر و جدید بود!

خودش را روی بدنش بالا کشید و همانطور که برهنه می‌شد زمزمه کرد :

_ چشماتو نبند

دلارای منظورش را نفهمید :

_ چی؟!

قبل ازینکه فرصت ادامه داشته باشد ارسلان لب هایش را روی لب های دلارای گذاشت و زبانش را داخل دهان دختر چرخاند

پلک های دلارای که ناخوداگاه روی هم افتاد ارسلان موهایش را با خشونت چنگ زد :

_ چشماتو نبند!

اینبار منظورش را فهمید!

سعی کرد چشم هایش را باز نگه دارد اما با وجود چرخش زبان ارسلان در دهانش کار مشکلی بود

سعی کرد خودش را به ارسلان بسپارد

دست ارسلان که روی بدنش حرکت کرد کم کم ازین رابطه خوشش آمد

تا سر حد مرگ خجالت زده بود اما نمی‌توانست منکر لذت خاصی که تابه حال تجربه اش نکرده بود باشد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از عشق برایم بگو pdf از baran_amad

  خلاصه رمان :   جلد دوم ( جلد اول یکبار نگاهم کن)       نقش ماکان تو این داستان پر رنگ تر باشه و یه جورایی ارشیا و ترنج کم کم می رن تو حاشیه و ماکان و چند شخصیت جدید وارد ماجرا می شن که کلی میشه گفت یجور عشق ماکان رو نشون میده! به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پالوز pdf از m_f

  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان چشم های وحشی روژکا به صورت pdf کامل از گیلدا تک

      خلاصه رمان:   دختری به نام روژکا و پسری به نام فرهمند پارسا… دخترمون بسکتبالیسته، همزمان کتاب ترجمه میکنه و دانشگاه هم میره پسرمون استاد دانشگاهه     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده!

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
2 سال قبل

واقعا عالیه زندگی دختر هارو نشون میده گرفتاری هاشون رو دمت گرم ، فقط چ زمان های پارت میزاری ؟؟؟

Miti
Miti
2 سال قبل

پارت بدییییی

...
...
2 سال قبل

وای دیگه نمخوای ادامه بدی اه حس رمان خوندنم پرید خو این چه وضعشه اهههه 🙁

Nazi
Nazi
2 سال قبل

این که دو سه پارت سر رابطه رفت سریع تمومش کن بره

Miti
Miti
2 سال قبل

چرا انقدر کم خوب نمیشه ساعت ۱۲ ظهر بزاری خیلی دیر دیرو کم 😐

Asal
Asal
2 سال قبل

ای بابا خیلی کمه تا میای پارت و بخونی تموم میشه یکم بیشتر بنویس

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x