رمان دلارای پارت 18 - رمان دونی

مثل زمان هایی که حاج‌خانم با اجبار او را به دوره های قرآن می برد و او خیره به زمین به ارسلان فکر میکرد

در رویاهایش او ارس بود

ارس او!

بی اختیار نالید :

_ ارس؟

ارسلان جدی نگاهش کرد

ابرویش بالا پریده بود و لبخند پر تمسخر کجی به لب داست :

_ اسممو کامل بگو!

دلارای لبش را گزید
گونه هایش آتش گرفت

از چندساعت پیش بیشتر به این مرد احساس نزدیکی می‌کرد

سعی کرد بحث را تغییر دهد :

_ میشه بری بیرون … خودمو بشورم

ارسلان محلش نداد :

_ پاشو از روی سرامیک

_ برو بیرون

_ داری از شدت خونریزی میمیری

دلارای صورتش را پاک کرد و مظلوم نگاهش کرد

شرم و خجالت عذابش میداد اما آرام لب زد :

_ خوب بود؟!

ارسلان سمت وان رفت :

_ چی خوب بود؟

دلارای لبش را گزید و زیرلب زمزمه کرد :

_ امشب

_ بد نبود ، شبای دیگه بهتر میشه

دلارای ناخوداگاه لبخند زد

دوستانش در این مواقع چه می‌گفتند؟!

تک پسر خانواده ملک‌شاهان را تور کرده بود!!

شک نداشت کل دخترهای مدرسه با دیدنش عاشقش می شدند و او برای دلارای بود

_ مگه نگفتی فقط یک شب؟!

ارسلان زیرچشمی نگاهش کرد :

_ زیاد حرف میزنی دخترجون! پاشو وایسا کنار وان

اینبار جدی بود :

_ میشه بری بیرون؟ من ..‌ من معذبم

_ بلندشو … داری عصبیم میکنی

دلارای خواست به حرفش کند که با اولین حرکت شکمش تیر کشید

بلند ناله کرد :

_ آی

بغض کرده نالید :

_ خیلی درد دارم

ارسلان محلش نداد
سمتش آمد و بلندش کرد

نگاهی به پارچ آبمیوه انداخت
لیوان نیاورده بود!

کلافه پوف کشید :

_ وایستا اینجا تا بیام ، نشینی توی وان

دلارای انقدر بدحال بود که نفهمید چه میگوید

یا بیرون رفتن ارسلان ، بی تفاوت توی وان نشست و چشمانش را بست

آب داغ اطرافش را گرفت و تنش سوخت اما حس خوبی داشت

نوعی رهایی …

ارسلان که وارد حمام شد با دیدن وان باآب صورتی دندان هایش را روی هم فشرد :

_ بهت نگفتم توی وان نرو؟!

دلارای ترسیده چشمانش را باز کرد

با دیدن قرصی که دست ارسلان بود خودش را بالا کشید :

_ مسکن؟!

ارسلان با اخم نگاهش کرد :

_ بلند شو ، قرصتو بخور اب وان رو هم عوض کن! همه جا رو به گند کشیدی دخترجون

دلارای دندان روی هم فشرد و دلخور سر تکان داد

ارسلان که بیرون رفت اشک روی گونه اش چکید

باورش نمی‌شد

انتظار رفتار گرم تری داشت

به خودش تشر زد

«نکنه میخواستی با اولین شب مجنونت بشه؟
به همین زودی پا پس کشیدی؟
قوی باش هنوز زیاد از این روزا میبینی…»

خودش بعد از مکث کوتاهی جواب خودش را داد

« نه فقط کاش حداقل اینقدر سرد رفتار نمی‌کرد…
از خودم بدم میاد
حس یک دختر اویزون بدبخت رو دارم»

پوزخند زد
واقعیت هم همین بود!!!

حوله‌ی ارسلان را چنگ زد و به خود پیچید

بدنش کوفته و دلدرد امانش را بریده بود

وارد اتاق شد

ارسلان بیخیال روی تخت دراز کشیده و با موبایلش سرگرم بود

دلارای کنار تخت ایستاد

سرش را که تکان داد چند قطره آب از موهایش سر خورد و روی صورت ارسلان سقوط کرد

ارسلان بدخلق سرش را بلند کرد و نیم نگاهی به دلارای انداخت

چشم غره ای برایش رفت :

_سشوار رو بردار موهاتو خشک کن!

دلارای عقب رفت

ارسلان پوفی کشید ، موبایل را خاموش کرد و گوشه ای از تخت انداخت

نیم خیز شد و با اشاره به چشمان به خون نشسته ی دلارای جدی غرید :

_ اگه هربار از تخت من میای بیرون بخوای تا صبح آبغوره بگیری کلاهمون بدجور میره توهم دلربا

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی زلال پرست pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     جناب آقای سید یاسین میرمعزی، فرزند رضا ” پس از جلسات متعدد بازپرسی، استماع دفاعیات جنابعالی، بررسی اسناد و ادلهی موجود در پرونده، و پس از صدور کیفرخواست دادستان دادگاه ویژۀ روحانیت و همچنین بعد از تایید صحت شهادت شاهدان و همه پرسی اعضای محترم هیئت منصفه، این دادگاه در باب اتهامات موجود در

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاک:)
فاک:)
2 سال قبل

فاااااک/”

baran:)
baran:)
2 سال قبل

کمهههههههههه
خیلییییییییییی کمهههههه
خیلییییییییی خیلییییییییییی کمههههه💔

حدیثم
حدیثم
2 سال قبل

باز اسم رو اشتب گف ک
خدایی من جا دلارای بودم جیغ می‌کشیدم میگفتم دیووووونههههه دلارای بلد نیستی بگی بوگو دلا دلااااااااا
خداروشکر جاش میشم والا وگرنه ن خودکشی میکردم چرا چرا آخه اینجوری عن بعضی از خانواده ها اخههههه🤦🏻

👀
👀
2 سال قبل

میشه یکم رمانو زیاد کنید خیلی کمه.

گمنام
گمنام
2 سال قبل
پاسخ به  👀

مزخرف، چرت و پرت، پوشالی،،، با چه انگیزه و هدفی این خزعبلات رو نوشتی؟

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x