آلپارسلان دیگر طاقت نداشت
دست دلارای را از روی تخت کشید و غرید
_ برای همه مریضاتون انقدر تایم میذارید؟
دلارای با خجالت لباسش را درست کرد و زن خونسرد لبخند زد
_ چطور مگه؟
آلپارسلان با پوزخند به دخترک اشاره زد سمت در برود
_ مثل اینکه جز ما مریض دیگه ای ندارید
_ اگر انقدر که نگران کار من هستید نگران همسرتونم بودید الان حالشون این نبود
دلارای ناخواسته خیرهاش شد
او هم زن بود
زنی که در برابر آلپارسلان ملکشاهان میایستاد
کاش عزت نفس او را دلارای هم داشت…
کاش مادر او هم مثل مادر این زن بزرگش میکرد
کاش مادر ها یک بار به دخترهایشان میگفتند هیچ مردی ارزش تحقیر شدنشان را ندارد
که هیچ پسری از خودشان مهم تر نیست
که آن ها برای خوشبختی نیاز به شوهر ندارند!
_ همسر من مشکلی نداره
هر وقت موردی بود حتما اطلاع میدیم بی خبر نمونید
_ تغذیه و آرامش جنین تو دوران بارداری مهمه جناب! بچهاتونم اهمیتی براتون نداره؟
آلپارسلان با تمسخر خندید
_ قرار نیست دنیا بیاد که استرس و تغذیه دوران بارداریش واسش مشکل ساز بشه!
دلارای دستش را روی شکم برآمده اش گذاشت و در دل التماس کرد
(گوشاتو بگیر پسر قشنگم
توروخدا صدای باباتو نشنو
توروخدا یادت نگه ندار دوست نداره
بابا دوست داره ، منم دوست داره
دوتایی منتظریم بغل بگیریمت
مامان تا تو به دنیا بیای همه چی رو درست میکنه)
زن بهت زده از جا بلند شد و با اخم و جدیت پرسید
_ یعنی چی؟
آلپارسلان رو به او اشاره زد
_ برو بیرون
زن تکرار کرد
_ با شما هستم جناب
حالتون خوبه؟ شوخی میکنید دیگه؟
ارسلان با پوزخند به دلارای تشر زد
_ تو که هنوز اینجایی
زن جلو آمد
_ این بچه الان یک نوزاده!
خیلی از بچه ها تو این سنی که بچه شما هستن به دنیا میان میفهمید یعنی چی؟!
لبخند آلپارسلان محو شد
تهدیدآمیز به زن با روپوش سفید نگاه کرد
_ بیشتر از کوپنت داری حرف میزنی دُکی جون!
دلارای ملتمس بازویش را گرفت
میدانست برای ارسلان دردسر درست کردن کاری ندارد!
_ ارسلان توروخدا … بیا بریم
زن ابرو بالا انداخت
_ شما زن و شوهر عقلتون رو از دست دادید؟
بچه هفت ماهه رو سقط نمیکنن!
هیچ کجا ، با هیچ دلیلی!
آلپارسلان پوزخند زد
_ سقطش که کردیم خبرشو بهتون میدیم
قلب دلارای تیر کشید و صدایش لرزید
_ ارسلان … جون من بریم
ارسلان تیز نگاهش کرد
_ به تو نمیگم برو بیرون؟
_ تو هم بیا
زن توضیح داد
_ میخواید غیرقانونی سقطش کنید؟
بچه هفت ماهه رو؟
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 22
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
من پارت میخامممممممممم
خواهشن زودزودپارت بزاریییییین
نامرد لااقل بخاطر شب یلدا پارت میذاشتی آخه
بنظرم قید رمان را بزنیم نویسنده از نظر من به درجه رفیع شهادت به دست طرفدارانش رسیده😑( امیدوارم رهایش نکرده باشه و رفته باشه رمان رو)
وااای چرا اینقدر کشش میدی!!!!تورو خدا لااقل هر روز پارت بزار بابا دیگه کم کم دارم به این نتیجه میرسم دنبالش نکنم
امیدوارانه فکر کنیم، احتمالا امروز پارت گذاشته میشه
5 تا پارته که ارسلان میخواد بچه رو سقط کنه😒 یعنی بنظرم یه 24 ساعت اونا واسه ما 2 ماه بگذره اصلا اینجوری میخونم دیگه مثه قبل احساساتی نمیشم. چرا پارت ها آنقدر کوتاهه؟ آقا یا خانم نویسند این رمان مثه سریالای ترکیه ای شده آنقدر کشش دادید
وای بابا بسته ارسلان یکمم. حس داشته باشه لطفا یکم زود ب زود پارت بزار ب این روند ادامه بدی ک. تا دوسال دیگه هم تمام نمیشه
نمیشه زودتر از این مطب کوفتی بیان بیرون
پیر شدم سر این رمان😒
دیگ داره شورش در میاد رمان داره تخمی تخیلی میشه چون ن دیگ جذابیتی داره ک بخای ب بقیه معرفیش کنی ک بخوننش ن پارت گذاری هاش درسته ب دوخط میگین پارت
دیگ انقد تاکید رو بی حس بودن ارسلان مسخرس
رمان باید همین طوری باشه یکم سواد نویسندگی داشتی و بعد نظر میدادی هم خوب میشد
عزیزم منی که خودم نویسنده ام به نظرم رمانش مضخرفه
دوست عزیز نویسنده من جدا نمیفهمم این همه کش دادن داستان و پارت کوتاه دادن واسه چیه
داستان واقعا قشنگه اخه. من رمانایی که پارت به پارت بیادو نمیخونم کلا فقط پی دی اف دانلود میکردم ولی از دلارای واقعا خوشم اومده که دارم ادامه میدم خدایی تو هر پارت یه چند خط اضافه تر بنویس یا زود به زود پارت بزار که ادم داستان فراموشش نشه 🙄
نویسنده واقعا میترکونه قلمش خیلی قویه دوست دارم بیشتر بدونم نویسنده چقدر دیگه می خواد قدرتشو به رخ بکشه ◇
ما به قوی بودنش کاری نداریم پارت ها خیلی کوتاهن حالا نویسنده میخواد قدرتش ر با رخ بکشه یا نا اصلا مهم نیس واسمون خیلی داره طولش میده
فقط تمومش کن اصلا مهم نیست آخرش خوب تموم شه یا بد 😶
پارت جدید کو
الان متوجه نمیشم،به این میگن پارت؟دو خط نوشتی که
😒
میشه این همه ارسلان رو وایکینگ نشون ندی؟ 😐
دیگه داره شورش در میاد 😐آخه بچه هفت ماهه سقط کردن ………..😐آمممممممممممم نمیدونم چی بگم فقط بگم خیلی از خیلی، خیلی کم تر از پارتی های قبل بود 😐
شخصا این پارت هیچی نبود اصن…
خیلی کم بود یه ذره داستان رو جلو نبرد…حداقل از مطب میومدن بیرون
😂
چرته واقعا
سه پارت یعنی حدودا سه هفتس تو یه مطب مونده😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
حالا یه دوسه هفته ی دیگه هم احتمالامی رن تو ماشین دعوا می کنن 😐