اتومبیل توقف کرد
یکی از بادیگارد ها در را باز کرد و به محض پیاده شدن صدای دلارای را شنید
_ هاوژین؟
پوزخند زد
باز هم هاوژین!
دلارای دخترش را میخواست و هاوژین هم مادرش را!
دلارای بخاطر بچه او را رها کرده بود و حالا هم نگران از دست دادنش بود
هاوژین هم بخاطر دوری از او در آغوش آلپارسلان آرام نمیگرفت
عصبی بچه را عقب کشید و غرید
_ خوابه ، دست بهش نمیزنی
دلارای بی جان نالید
_ چه بلایی سرش آوردی؟
چرا این شکلی شده؟
آلپارسلان بالاخره چشم سمتش چرخاند
مچ دستش پانسمان بود ، رنگ و رویی زرد داشت و لب های خشکش او را مریض نشان میداد
لاغر و ضعیف شده بود
چشمان گود افتاده و سرخش دیگر زیبایی سابق را نداشت
دلارای بی حال دستانش را سمت هاوژین دراز کرد
_ بدش به من … توروخدا بدش بغلم
ارسلان با اخم بچه را عقب کشید
خودش به زور سرپا بود
دخترک را برای چه میخواست؟!
اگر زمین میزدش چه؟
بچه ضعیف تر از آن بود که زمین بخورد
زخمی میشد…
_ اینجا چی میخوای دخترحاجی؟
دست های دلارای پایین افتاد
بهت زده پچ زد
_ بچهام اینجاست…
ارسلان به علیرضا اشاره زد جلو بیاید و خونسرد جواب داد
_ دو روز پیش بچهاتو به باباش سپردی
قرار شد بمیری … یادته؟
دلارای نالید
_ نذاشتی بمیرم ، خودت زنده نگهم داشتی
بچهامو بده
آلپارسلان با احتیاط هاوژین را در آغوش علیرضا گذاشت و کنار گوشش زمزمه کرد
_ ببرش اتاق من
از در پشتی برو صدای موزیک بیدارش نکنه
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 22
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
بچه ها هرکی رمان کامل میخاد اس بذه بهش بدم
کیا ویورس دارن؟میدونید چرا پست آپلود میشه پست نمیشه؟من چند روز پیش خواستم روز پیشی و به یونگی تبریک بگم نوتیص بگیرم نشد😢
خدایااااااا
تو پا رومسخره خودت کردی دیگر پار میدی بزرک عادت کردیم حداقل مثل آدم ی پارت درست بده چرا انقدر هاااااااان
ارسلان پدرسگ بی لیاقت
کلا پسرای رمانای این نویسنده آشغالن اون از ساواش نکبت تو ماتیک اینم از ارسلان عوضی تو دلارای هیچکدومشون به درد نمی خورن:/
شما رمان ماتیک رو کجا میخونین هرجا نگاه میکنم متوقف شده
توی رمان وان پارت گذاری میشه
فک نکنم متوقف شده باشه نویسنده دیر پارت میده
دوس داره دخترا رو ضعیف جلوه بده:/
حالا هم احتمالا ک نع قطعا پای اون هاتف کثافت باز میشه تو ادامه داستان و دلی میره پیش اون و حرص خوردنای ارسلان ک البته حقشه و باز داستان داریم..من ک دیگه واقعا نمیکشمم
توروخدا باز ایندفعه پارتارو تند تند بده هرچند کوتاه ن که باز بری تا صدسال بعد!!
خخ من واقعا نمیدونم چی بگم!!فقط دلم میخواد این نویسنده سگ صفتو ببینم برینم روش احمقو..آخه ینی چی بعد دو هفته این چس مثقالو گذاشتی جلومون؟؟؟من دیگه واقعا دارم شک میکنم به انسانیت تو به عقل داشتن تو هر چند میدونم خدا جای عقل گوهی بیش برات نذاشتهه
الان هر چی فوش بدیم اشکالی ک نداره هیچ بلکه واجبه حالا من نمیدونم این بی شرف میخونه کامنتارو یا نه ولی حداقل حرصمون ک خالی میشه! رمان دقیقا داره دور از تصور پیش میره؛مگه ارسلان قبل اینکه دلی رو ببینه نگفته بود اگه خودش بود میبخشدش همه چیو درشت میکنه و اینا مگه هنوز دوسش نداشت و دلش پیشش نبود؟!؟!خب کو اینا؟!..الان ک باز سگه و هی پاچه میگیره در صورتی مقصر تمام اینا خود عوضیشه!یادش نیس زمانی ک میخواست بچه ۷ ۸ ماهه رو تیکه تیکه کنه تو شکمم مامانش میخواس قاتلش بشه؟!الان یادش افتاده ک یه بچه ای هم داره و دلارایو حتی از دیدن بچش محروم میکنه انگار مقصر جداییشون و اینکه هاوژین رو تاحالا نداشته دلارای بوده و اون گناهکاره..!
واقعا برای خودم متاسفم و خیلیای دیگه ک از اول این رمان گوه دنبال کردن و عمرشونو گذاشتن پای همچین رمانی.خداوکیلی ارزششو نداشت اینطوری ک من دارم میبینم حتی این نویسنده خودشم نمیفهمه چی داره مینویسه و کلا تو فضاس!
خاک تو سرت با پارت دادنت 😑
پدرمونو دراووردی.
واقعا روت میشه بعد این همه وقت این پارتو بزاری؟
ولی خداییش بعد یه هفته خیلی کم بودددددد پارت بعدی هم از جلو کلاب تا اتاق ارسلان همینطوری اسلوموشن ادامه داره 🚶♀️😐
بچه ها کسی خبر داره رمان ماتیک متوقف شده یا نه؟ کسی تو vipهست بدونه پارت داده؟
نویسنده خیلی خیلی دیر پارت میده حتی سابقه داشته بعد دو ماه پارت داده
اگر واقعا وقت رمان نوشتن ندارید رمانی رو شروع نکنید
اشغال عوضی با این پارتت
خیلی ببخشید ، مخاطب من نویسنده دیوونه این رمانه
نویسنده جان ، مرض داری ؟؟؟ چه طرز پارت دادنه ؟ این همه آدمو مسخره دیوونگی خودت کردی ، برو خودتو به یه روانشناس نشون بده ، وضعت خرابه …..
مگه از خدا نخواسته بود اونی که تو زیر زمینه دلارای باشه، اونم ببخشه، چی شد پس؟
حالا این رفتارش باعث میشه پای هاتف بینشون باز میشه، براش دردسر میشه
خندم
چقدرم حسود مرتیکه ارسلان خان 😂
نویسنده جان خیلی پرویی الان یک هفته مامنتظر شماییم که دس به سرمون کنی متاسفم برای افکار غلطم که فکر میکردم رمان خوبییه واقعا رمان مزخرفییه
حالا ارسلان پدر هاپو بچه شناس شده واسه من🥸🩴😐
پدر هاپو 😂
ای بابا چرا به انتهاش نمیرسه هر چی میخونم خسته شدم از زیادی پارت!
من نمیدونم الپ ارسلان کیه ک بادیگارد داره😐
بادیگاردای کلابشن نه خودش که
آلپ ارسلان ملک شاهان
فهمیدی یا نه