آلپارسلان راست ایستاد و اشاره زد
_ بپوش بجنب ، بچه مریضه
دلارای روتختی را تا بالای سینهاش کشید و روی پاهای لرزانش ایستاد
چشمانش سرخ و صورتش بیرنگ بود
انگشت دستی که مچش هنوز هم زخم بود را بالا گرفت و تهدیدآمیز پچ زد
_ انتقام مسخرتو اگر از بچم بگیری با من طرفی ارسلان
جملهاش تمام نشده مچ دستش اسیر دست قدرتمند ارسلان شد
_ مهم شد واست؟
از درد دستش ناله کرد
_ اگر یک نفر تو زندگی من مهم باشه اون هاوژینه!
حتی خودمم دیگه مهم نیستم
ارسلان با سرگرمی سرتکان داد
_ یک زمان خودتو به آب و آتیش زدی تا…
دلارای میدانست جمله اش به چه میرسد که با صدایی گرفته قطعش کرد
_ اون زمان گذشت!
اون بچه بزرگ شد
مادر شد
حالا دیگه هیچکس جز بچهاش مهم نیست
نگاهش را به چشمان آلپارسلان دوخت و زمزمه وار ادامه داد
_ دیگه هرچی تو خودم میگردم از اون عشق آتشین خبری نیست
چشمان آلپارسلان سرد شد
دیگر حالت سرگرمی نداشت
خودش هم نمیدانست چرا دوست دارد دخترک را خفه کند!
دلارای موهای کوتاه و خیسش را پشت گوشش فرستاد
_ برای هرچی ببخشمت برای کشتن احساسم نمیبخشم!
برای اینکه دیگه نمیتونم به هیچ مردی اعتماد کنم
برای اینکه هیچ جنس مخالفی دلمو نمیلرزونه
برای اینکه زندهام و زندگی نمیکنم!
آلپارسلان دندان هایش را روی هم سایید و دلارای سرد و محکم به در اشاره زد
_ حالا بیرون باش تا لباسامو بپوشم
آلپارسلان عصبی در اتاق را باز کرد و تشر زد
_ تا وقتی زنِ منی خداتوشکر کن که مرد دیگه ای دلتو نمیلرزونه دخترحاجی
_ موقتیه
از اولم همین بود
به زورحاجبابات و پلیس عقد کردی ، حالام میتونی طلاق بدی
_ امیدوار نباش ، طلاقم بدم مادرِ بچمی
گفت و بعد از خارج شدن در را با حرص پشت سرش کوبید
با اینکه دخترک به حرف کرده بود و می آمد اما اعصابش را بهم ریخته بود
***
بدون اینکه موهایش را خشک کند بلوزشلوار کرم رنگ ساده ای پوشید و با عجله بیرون رفت
خبری از آلپارسلان نبود
متاسف سر تکان داد
مطمئن که شده بود دخترک را رام کرده ، رفته بود
بی خبر از دغدغه ای که به جان ارسلان انداخته وارد اتاقش شد
علیرضا روی کاناپه ای نشسته و با موبایلش سرگرم بود
بی اهمیت به او سمت هاوژین پرواز کرد و کنار تخت زانو زد
بچه رنگ به صورت نداشت
لب هایش را به دست کوچکش چسباند و چشمانش را بست
_ عروسکِ قشنگ مامان
دوباره بوسید
چشمانِ هاوژین نیمه باز شد
_ عشقِ من … دورت بگردم
چشمان هاوژین کامل باز شد
با شوق آرام خندید
_ ماما
دلارای دیگر طاقت نیاورد
بدنِ داغ و تبکرده ب دخترک را از تخت بلند کرد و محکم به آغوش کشید
تلاش کرد زمانی که علیرضا در اتاق است به گریه نیفتد
سرش را در موهای هاوژین فرو برد تا اشک هایش به چشم نیاید اما لرزش صدایش همه چیز را آشکار میکرد
_ جانِ مامان … نفسم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 24
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
وااای چرا اینقدر دیر ب دیر پارت میزاری حاجی من ی یکماه یا شاید هم بیشتر نیومده ام الان هم ک امدم ی پااااارت اخ بیشتر نزاشتی
یادش ب خیر یه زمان صبح ها به امید دلارای بیدار میشدم اون وقتا جز مهیج ترین و جذاب ترین رمانای آنلاینم بود ک میگفتم همیشه یادم میمونه:/
با این روند پارت گذاری و رفتارای احمقانه و حال به هم زن ارسلان همیشه طلبکار که آدم و فقط دلسرد می کنه میفهمم چه اسکلی بودم که همچین فکری می کردم
برید خداتون رو شکر کنید😂توی تلگرام دقیقا به اون قسمت رسیده که میخاد دلارام رو عقد کنه😂
حالا هی ناشکری کنید ها
کسی اینجا ترک هست؟
میشه بگین گازوِرمه ینی چی
اگه معنی بدی داره از همین الان بگم که متاسفم..😂
یعنی گاز نَده
معنی همچین بدی ندارع ولی ببین کجا ازش استفاده شده بعد بدع یا نه😂
تو کلاس آنلاین بود فک کنم شنیدم
یا تو گروه درسی تلگرام
فک نکنم معنی بدی بده کلا کنجکاو شدم معنیشو بدونم😂
فک کنم یه کلمه کردیه
به معنی چخه
الان سوال اینجاست که چخه ینی چی😐
همون چخه که به سگ میگیم؟
خدایاااااااااا وقتی ترکی بلد نیستین خواهشا زیر سوال نبرینش🫥
گازورمه یعنی گاز نده
مرسی
یعنی عجله نکن
معادل یواش برو مام برسیم
مرسی
بچه ها چند تا رمان کامل که خوندید و جذابه پیشنهاد بدین. کامل نه در حال نوشتن
یکی از قشنگتریناش که توی vip تموم شده سوگلی شیخ هستش که نویسنده واقعا قلم محشری داره
یکی نوشته که پارت دادن وظیفه اشه
وظیفه نیست دوستان!
لطفا کمی قدردان باشید و اگر دوست ندارید نخونید خب کسی شمارو مجبور نکرده
نویسنده جان پارت زیبایی بود
قلمت مثل همیشه عالی هستش و ما منتظر پارت بعدی هستم
خدا قوت✨
وظیفه هم نباشه باید یکم انصاف داشته باشه
یعنی چی که هر یه ماه یا دوماه یه بار ۱ پارت میندازه جلومون اونم پارت چه عرض کنم نصفه پارت هم نیست
وقتی یه نویسنده یه رمانی مینویسه و ذهن چند آدم رو درگیر میکنه مسئوله
یا بگه نمینویسم یا درست و حسابی پارت بده ما رو هم علاف خودش نکنه
اصصصلا حرف درستی نیس خب وقتی مسئولیت قبول کرد درست انجامش بده
با احترام ولی نویسنده کارش چیه نویسندگی کسی که نویسنده شده وظیفه اش اینه کارشو به درستی انجام بده شما خودت خدای نکرده بری دکتر از دکتر توقع داری بهت قرص دارو بده خوب شی خب نویسنده باید یکم درک هم داشته باشه نه اینقدر گشاد باشه
دلیل خاصی داره این مدل پارت گذاری؟
چیزی نیست بجز کرم😊😂
دقیقا
حداقل کاش بیاد بگه برنامه ی نداشته ی پارت گذاریش چطوریه من ک ی ساعت فکرکردم جریان داستان از چ قرار بود،آخه بیشعور بازی هم حد داره بیاد بگه بابا دیگ نمیتونم بنویسم خلاص
رمان دلارای دیگه خاصیت قبل واسم نداره
تازه میگد آقا ارس چشاش سرد شد دلی بش گفت بی حسم، کسی ندونه فک میکنه اقا چه تهوه ای بوده و چقدرررر محبت و عشق تقدیم کرده ک الان بش برخورده اگ من مغز خر خورده بودم و جا دلی بودم و یه چشمه از این گوه اخلاقیا را میدیدم مو تو سر ارس نمیزاشتم
یک ماه طول کشید ارس دلی رو ببره پیش هاوژین
فک کنم دستای نویسنده به ۵۲ قسمت مساوی تقسیم شده وگرنه این دوخط با وجود گذشت یک ماه یه جوکه مسخرس
مثل همیشه یه پارت عالی و غیرقابل پیش بینی
مرسی
ممنون نویسنده عزیز که بعد سه هفته پارت
دادی پیشرفت خوبیه
بچها بیاین دیگه بهش فحش ونفرین نگیم
بهش انرژی مثبت بدیم شاید کامنتارو میخونه
این ارسلان سنگه یا دیوه:!
نفهمه که نویسنده محترم هی میگه “خودش هم نفهمید”
ارسلان پر از کمبود پر از عقده و کمی کاستی ،تو پوشش یه آدم سنگدل فقط ارسلان ضعیف ،ارسلان کوچیکم قایم کرده ،
خوب اینو هر ی هفتهیک بار بدی مگه چی میشه
نفرین ما آخر ترو میگیره😂
گرفته 😂
الله اکبر این همه شکوه الله اکبر این همه جلال 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
نویسنده خیلی وقته حق ناس گردنشه بقیه رو نمیدونم ولی اگه چند نفر از یه نفر ناراضی باشن و صرفا اون یه نفر کاری که وظیفه اشه انجام نده اون دنیا باید جواب همه اعمال هاشو پس بده نویسنده اینقدری اه بقیه پشتشه که مطمئم جهنم هم راش نمیدن
نمیخواهی بیشتز بزاری این حجم از پارت کورم کرد
اینقدر گشاد نباش
کار از گشادی گذشته خدا به راه راست هدایتش کنه
آره
ریدی با این رمان نوشتنت