رمان دلارای پارت 328 - رمان دونی

 

 

 

 

دلارای بی توجه به او بستنی را از دست هاوژین کشید و دخترک عصبی داد زد

 

_ ماما

 

دلارای با اخم انگشتش را تهدیدآمیز سمت او گرفت

 

_ کوفت ، شبیه باباش صداشو میبره بالا بی ادب

 

هاوژین بغض کرده لب چید و ارسلان با ابروهای درهم عقب کشیدش

 

_ چه خبرته خل و چل؟! بستنی میخوای بگو بگیرم چرا از دست بچه میکشی؟

 

دلارای ماگ را از دستِ ارسلان گرفت و دوباره نگاهِ چپ‌چپی به هاوژین که حالا گردن ارسلان را گرفته بود انداخت

 

_ چنددقیقه‌ست تبش پایین اومده

برای بچه‌ی سرماخورده بستنی میخرن؟!

 

ارسلان به ماگ میان دستانش اشاره زد

 

_ حالت جا اومد مثل اینکه!

 

دلارای جرعه‌‌ی دیگری نوشید و پوزخند زد

 

هنوز هم دردی شدید داشت

زیر شکمش تیر‌میکشید و وضعیت کمرش داغان بود اما…

 

کسی نازش را نمی‌کشید

 

اگر حتی ناله هم میکرد مثل چنددقیقه پیش مقابل پرستار لوس میشد…

 

 

 

به محض نشستن در ماشین هاوژین در آغوشش به خواب رفت

 

آلپ‌ارسلان با جدیت فرمان را چرخاند و دستوراتش را ردیف کرد

 

_ بچه رو به هیچ وجه نمی‌بری تو اون اتاقی که اونجا بودید فهمیدی؟

براش تخت سفارش دادم

تا الان رسیده

 

دلارای آرام جوابش را داد

 

_ مریضه … بدون من آروم نمیمونه تو اتاقِ تو

 

آلپ‌ارسلان سیگاری کنج لبش گذاشت و آتشش زد

 

_ تو هم میتونی بمونی دخترحاجی

 

کامی از سیگارش گرفت و دود را بیرون فرستاد

 

_ بعدا از مدت ها برگشتی تو تختم

فعلا اونقدر تازگی داری که دختر دیگه ای هوس نکنم!

 

پلک های دلارای روی هم افتاد

 

انگار کورسوی امیدش هم خاموش شد…

 

همان نور اندکی که با همین چندساعت سه نفره گذراندن بر قلبش تابیده بود

 

همان صدایی که می‌گفت شاید ، روزی یک خانواده باشند

 

_ من معشوقه‌ات نیستم که با برای هرشب باهاش حساب کنی تا دلتو بزنه!

 

 

 

_ پس مشکل پوله؟

 

دلارای هاوژین را به خودش چسباند و پچ زد

 

_ فقط خفه شو

 

لبخند کمرنگ آلپ‌ارسلان از بین رفت

 

اینبار با جدیتی شبیه به همان مرد روزهای گذشته جواب داد

 

_ خوب به من گوش بده چون دفعه بعد که اشتباه کنی به این نگاه نمیکنم بچم تو بغلت آرومه و از رو زمین محوت میکنم دخترحاجی

اونجا پر نگهبانه

حتی اگر بتونی فرارم کنی من زیر و بم این شهرو میشناسم و آشنا دارم

یک ساعت نمیشه که پیدات میکنن و تحویلم میدنت

پس حتی بهش فکرم نکن

خواستی فرار کنی در بازه اما تنها!

هاوژینو حتی از اتاق منم بیرون نمی‌بری

 

دلارای با همان رنگ پریده پوزخند زد

 

درست مثل خودش!

 

_ اگر میخواستم فرار کنم الان اینجا نبودیم

دنیارو هم جمع کنی بازم اگر بخوام بچمو ببرم میبرم

شک نکن!

 

آلپ‌ارسلان مقابل کلاب روی ترمز زد و ابرو بالا انداخت

 

_ امتحانش مجانیه دخترحاجی ولی قبلش مطمئن شو از پس تاوانش بربیای!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 390

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گناهکاران ابدی جلد اول به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه رمان :   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماهرخ
دانلود رمان ماهرخ به صورت pdf کامل از ریحانه نیاکام

  خلاصه: -من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم…. ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد.. دخترک عاصی از نگاه مرد،  با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد.. گفتنش کمی سخت بود

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شاه خشت
دانلود رمان شاه خشت به صورت pdf کامل از پاییز

  خلاصه: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بی‌کسی، مجبور به تن‌فروشی می‌شود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیل‌زاده از تبار قاجار می‌گذارد، فرهاد جهان‌بخش. مردی با ظاهری مقبول و تمایلاتی عجیب که.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.5 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
24 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیمو
لیمو
8 ماه قبل

نویسنده عزیز !
سال جدیدم اومد تو کی میخوای تمومش کنی من وقتی این رمانوشروع کردم بخونم مجرد بودم الان عروسیم کردم بچمم چن ماه دیگه به دنیامیاد تو هنوزداری رمان کشش میدی بابا یا گمشن باهم زندگی کنن یا کلا دیگه همو نبینن

B hp
B hp
8 ماه قبل

چرا اینقد دیر به دیر میاد قبلانا هر روز بعد از ظهر می اومد خیلی خوب بود ولی الان من تا یه هفته میگذره پارت های قبلی رو یادم میره باید از اول باز بخونمشون
😁 😅

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط B hp
Mina Bayat
Mina Bayat
8 ماه قبل

سال جدید شروع شد ولی ما همچنان اندر خم یه کوچه این😔😔😔😭😭😭

Aramesh
Aramesh
8 ماه قبل

تا میگم ارسلان داره آدم میشه ولی درست همون لحظه گاو بودنشو نشون میده چرا آدم نمیشه آخه این

delvin
delvin
8 ماه قبل

من دو پیام با یک محتوا چندین ساعت پیش اینجا گذاشتم ولی بالا نمیاره..😐

Negin
Negin
8 ماه قبل
پاسخ به  delvin

پیامت هست بانو

delvin
delvin
8 ماه قبل
پاسخ به  Negin

نمیدونم چه جوریه که تا یه مدت زمان‌ کوتاه پیامی که میزارم برای خودم بالا نمیاره😂فکر کنم اول باید تایید شه بعد بالا بیاد
به هر حال تشکر از شما

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
8 ماه قبل
پاسخ به  delvin

بله عزیزم وقتی یه پیام میدی اول توسط ادمین سایت تایید میشه بعد اینجا نشون داده میشه

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
delvin
delvin
8 ماه قبل

سلام وقتتون بخیر
خانم sepideh ببخشید شما توی پارت قبل گفتید که رمان افگار رو خوندید، جلد دومش رو هم خوندید؟
هیچ جا نیست… 🚶‍♀️

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط delvin
ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
8 ماه قبل
پاسخ به  delvin

سلام گلم نه
هنوز کامل نشده فکر کنم انلاینه

delvin
delvin
8 ماه قبل

سلام وقتتون بخیر
خانم sepideh ببخشید شما توی پارت قبل گفتید که رمان افگار رو خوندید،جلد دومش رو هم خوندید؟
هیچ جا نیست…🚶‍♀️

Negin
Negin
8 ماه قبل
پاسخ به  delvin

افگار جلد دومش نیومده
نویسنده ننوشته هنوز

delvin
delvin
8 ماه قبل
پاسخ به  Negin

بله،متشکر

هعی
هعی
8 ماه قبل

فعلا تازگی داری😐 عجب بیشعوریه

PanahamF
PanahamF
8 ماه قبل

پی دی افش خیلی جذاب تر بود یکم آخرش فرق داشت و انقد مسخره نشده بود

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
8 ماه قبل
پاسخ به  PanahamF

چون اون فیکه و یه نویسنده دیگ ادامش رو نوشته
ولی پارت هایی ک اینجا گذاشته میشن پارت های اصلی‌ان و خود نویسنده می‌نویسه

Panaham
Panaham
8 ماه قبل
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ

هرچی که هست از این مضخرفات خیلی بهتر بود

delvin
delvin
8 ماه قبل

سر منو با دختر حاجی بخوره
دیگه برام جذابیتی نداره این رمان… حوصله م سر رفته بود گفتم چک کنم در عجبم که پارت گذاشته، لابد تا دو ماه دیگه پارت نمیذاره بعدم میگه یه دونه پارت قبل عید به عنوان عیدی دادم بهتون دیگه چه خبرتونه…😐

کیوی خانم🥝
کیوی خانم🥝
8 ماه قبل
پاسخ به  delvin

پارسال عیدیم نداد😂😂

Bahareh
Bahareh
8 ماه قبل

ای بابا چقدر به هم میپرن بابا دو دقیقه با هم نجنگید تا بلکه این رمان تموم بشه هیییییییی کش پیدا میکنه.

سارا
سارا
8 ماه قبل

نویسنده انگار خودش عاشق بحث وجدل وکشمکش

♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل

رمان طلوع داره تموم میشه رمان دلارای هنوز گیر جر بحث ارسلان دلارای ایم انگار بچه دو ساله اند آخر مغروری ارسلان کار دستش میده

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
8 ماه قبل
پاسخ به  ♡ روا ♡

دلارای حالا حالاها تموم نمیشه😑

♡ روا ♡
♡ روا ♡
8 ماه قبل
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ

هوفف

دسته‌ها
24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x