رمان دلارای پارت 8 - رمان دونی

علیرضا استیکر خنده فرستاد و بلافاصله جوابش را داد :

_ الان اون پایینی عروسیشه ، تاحالا این همه وقت تنها نمونده بود ، لعنت به عسل!!

ارسلان نیشخند زنان تایپ کرد :

_ beshmarrrrrr 🙂
( بشمار )

بی توجه به پیام بعدی موبایل را خاموش کرد

از آشپزخانه بیرون زد

دخترک پشت به او معذب ایستاده و سرش را پایین انداخته بود

هنوز نتوانسته بود صورتش را ببیند

خونسرد سر تکان داد :

_ تو که هنوز لباسات تنته؟!

دلارای وا رفت

انتظار نداشت این طور سریع بعد از ورود سر اصل مطلب برود!

آلپ ارسلان با دیدن واکنشش لبخند زد

صورتش را نمی دید اما متوجه شد دخترک وحشت کرده است

معلوم بود سن زیادی ندارد

دختر ها را مثل کف دستش می‌شناخت

بینی‌اش را چین انداخت و سمت اتاق خواب رفتم :

_منظورم مانتو و شالت بود … وقت برای بقیه‌اش زیاده … هنوز اول شبه!

وارد اتاق شد و زیرلب غر زد :

_ ریدی علیرضا … دختره صفر کیلومتر باشه پاره‌ات میکنم مرتیکه

دلارای سعی داشت به سرگیجه اش بی اعتنا باشد

مضطرب با بدنی لرزان مانتواش را از تن بیرون اورد و شالش را رویش انداخت

_ برگرد سمت من

صدای خشک آلپ‌ارسلان بود

ناخواسته بازوهایش را روی سینه های برآمده‌اش که زیر پارچه نازک تیشرت به چشم می آمدند گرفت و سمت آلپ‌ارسلان برگشت

_ سرتو بگیر بالا

نفسش از شدت استرس رفت

ناخودآگاه خواست مثل حاج خانوم زیر لب صلوات بفرستد که یادش آمد در چه موقعیتی است!

برای رسیدن به تخت مردی نامحرم از خدا کمک میخواست!

آلپ ارسلان بی حوصله دست به کمر چند قدم نزدیک شد :

_ چرا سیستمت هر چند دقیقه هنگ میکنه؟
بخوای اینطوری ادامه بدی بخاطر یک رابطه تا دو روز دیگه معطلیم!

دلاری بلافاصله سرش بالا گرفت تا شاید آلپ ارسلان ادامه ندهد

با مردمک های لرزان به او نگاه کرد

ارسلان ثانیه ای خیره نگاهش کرد و کم کم ابروهایش در هم فرو رفت

این دختر را می شناخت

چهره اش با آرایش مسخره ای که روی صورت داشت فرق کرده بود اما باز هم به راحتی می‌توانست تشخیصش دهد

دهانش از تعجب باز مانده بود

باورش نمی شد دخترک در چنین شرایطی روبرویش ایستاده باشد

کم کم ابروهایش بالا پرید و ناخودآگاه با تمسخر به خنده افتاد

سرگرم شده جلو رفت

دلارای از شدت ترس و اضطراب می‌لرزید

با سرگرمی سوت بلندی کشید و همانطور که نگاهش روی بدن دلارای پایین و بالا می شد به آرامی دورش چرخید :

_ ببین کی اینجاست! دخترحاجی

دلارای پلک هایش را روی هم فشرد

سعی کرد نشنیده بگیرد

قبل از اینکه وارد این خانه شود گوش هایش کر و چشمانش کور شد

به خودش قول داد نه چیزی بشنود و نه چیزی ببینید

غرورش را پشت در گذاشت و وارد شد پس نباید عکس‌العملی نشان می‌داد

ارسلان همانطورکه دورش می‌چرخید ادامه داد :

_ تا جایی که خبر دارم وضع حاج فرهمند اونقدرام بد نیست که دخترشو اجاره بده!

دلارای ماتش برد

حرفی که شنیده بود را باور نمی کرد

بلافاصله اشک در چشمانش حلقه زد و دست و پایش به لرزه افتاد

زبانش بند آمده بود اما تحمل این همه حقارت را نداشت

هر قولی که به خودش داده بود را فراموش کرد و ناباور و عصبی خیره ارسلان شد

_ چ … چطور … جرات میکنی با من اینطوری حرف بزنی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان 365 روز
دانلود رمان 365 روز به صورت pdf کامل از گل اندام شاهکار

    خلاصه رمان 365 روز :   در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع  به نوشتن نامه‌هایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش نرسید. این مجموعه شامل ۲۹ عدد عشق نامه است که در ۳۶۵ روز  نوشته شده است. وی در نامه‌هایش خودش را کنار معشوق‌اش تصور می‌کند. گاهی آنقدر خودش را نزدیک به او احساس می‌کند که می‌تواند خانواده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی

    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیلوفر آبی

    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه یا تورو به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند

  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
dokhi
dokhi
2 سال قبل

خیلی کمه اصلا 🥺🥺🥺🥺
بیشتر بنویس لطفا 😑😑😑😑😑

۲۳۴۵
۲۳۴۵
2 سال قبل

پارت بیشتربزار هنر نمیکنی با کم گذاشتن🤕

ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

رمان به جاهای حساسش رسیده بود که تموم شد 😔
خواهش میکنم بیشتر پارت بذار یا بیشر بنویس اگه میشه 🤗

Parisa
Parisa
2 سال قبل

چرا اینقدر کم؟
نویسنده بیشتر بنویس😕

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x