رمان دلارای پارت 80 - رمان دونی

 

نفس عمیقی کشید و سمت در رفت اما پشیمان شد

عقب برگشت و روبه روی اینه ایستاد

خودش هم باورش نمیشد اما با حماقت رژلبش را پررنگ کرد و حتی قسمت کوچکی از موهایش را روی پیشانی اش ریخت

وارد پذیرایی شد

هنگامه زیرچشمی خیره اش بود ، مادرش کنار گوشش غر میزد و داراب چشم غره میرفت اما اهمیتی نداشت

چشمان او خیره ی آلپ‌ارسلان بود

تیپ رسمی اش را دوست داشت

کت شلوار مشکی رنگ و موهای درست شده اش را

با صدایی لرزان سلام کرد

ارسلان بدون اینکه نگاهش کند زیرلب با بی تفاوتی جوابش را داد :

_ علیک!

ثانیه ای مکث کرد و زیرچشمی خیره اش شد و همانطور که از سیگارش کام میگرفت با پوزخند ادامه داد :

_ دخترحاجی

دلارای با اخم سرش را سمت مخالف برگرداند

انگار ارسلان طلبکار هم بود!

در دل غر زد

(چه انتظاری داشتی
مثلا معذرت خواهی کنه؟!
ارسلان هیچ وقت اشتباهشو قبول نمیکنه)

دقیقاً همچین انتظاری داشت

اگر معذرت خواهی می کرد می بخشیدش

دلش تنگ شده بود….

حال که او را دیده بود می فهمید چقدر این مدت دلتنگ بوده است

نفس عمیقی کشید و کناره دامون نشست

سعی کرد به ارسلان نگاه نکند

صدای مادرش از آشپزخانه آمد :

_ دلارای بیا میز رو بچین

مروارید نیم خیز شد :

_صبر کن منم کمک کنم دخترم

قبل از اینکه کامل بلند شود ارسلان با بدجنسی بازویش را گرفت

_ بشین مامان شما ، کمرت درد میگیره
میچینه خودش

دلارای دندان روی هم فشرد و لبخند زد :

_ حق با آقا ارسلانه خاله مروارید
کاری نداره الان میچینم شما زحمت نکشید

از جا بلند شد و همانطور که میز شام را می چید به صحبت‌های آنها گوش داد

دامون از اقتصاد می‌گفت و حاج ملک شاهان هم هر چند دقیقه نظری میداد

ارسلان اما بی حوصله سیگار دود می‌کرد

پارچ نوشابه را که روی میز گذاشت سوال ارسلان بهت زده اش کرد :

_ چه خبره امشب همه اینجا جمع شدید؟

پدر دلارای خندید :

_ مگه شما خبرنداشتی ارسلان جان؟
هر چند حق هم دارید
توی یک خونه زندگی نمی کنید
اینقدر مشغله ها تون زیاده که خبرا دیر میرسه
امشب….

قبل از اینکه جمله پدرش تمام شود صدایش را بالا برد :

_ بابا

سرها سمتش برگشتند

ارسلان با اخم و بقیه با تعجب

به ابروهای بالا رفته‌شان خیره شد و نفس عمیقی کشید

با صدای لرزان ادامه داد :

_ شام … بفرمایید سر میز

قبل از اینکه پدرش اعتراضی کند مروارید خانم بلند شد :

_ راست میگه دیگه والا سرمون رفت از بحث های فوتبالی و اقتصادی
یک شب دور هم جمع شدیم اما همین یک شب نمی تونید این بحثارو تموم کنید

به احترامش همه بلند شدند و دلارای نفس راحتی کشید

سر میز که نشستند حاج خانم خسته صندلیش را عقب کشید و نشست :

_اگر کم و کسری هست به بزرگی خودتون ببخشید

تعارفات شروع شد و بعد همه که ساکت شدند صدای ارسلان بلند شد :

_ فلفل هست؟

حاج خانم با چشم و ابرو به دلارای اشاره زد

_ آره پسرم دلارای الان میاره

دلارای بدون اعتراض از سر میز بلند شد و با فلفل برگشت

قبل از این که بنشیند ارسلان با سرگرمی نگاهش کرد

لیوان نوشابه را روی میز گذاشت و گفت :

_ اگر کمی یخ هم بهم بدید ممنون میشم

دلارای کلافه نفسش را بیرون فرستاد و بلند شد

این بار با یخ برگشت و بلافاصله پشت میز نشست

صدای موبایل ارسلان در فضا پیچید ارسلان نگاهی به جمع انداخت و بعد از مکث کوتاهی خواست بلند شود که حاج خانم گفت :

_ بشین تو پسرم الان دلارای موبایل رو برات میاره

دلارای بهت‌زده به مادرش نگاه کرد :

_ مامان!

حاج خانوم چشم غره رفت

مروارید ضربه آرامی به دست ارسلان زد :

_ پاشو پسرم خودت
بزار این دخترم غذاشو بخوره دیگه

حاج خانم دوباره چشم غره رفت :

_ دلارای!

دلارای کلافه نفسش را بیرون فرستاد و عصبی از جا بلند شد :

_ نه خاله مروارید الان میارم مشکلی نیست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی

  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود…   در آخر سر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد

  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری داریا دامون ( عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
166 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Liosa
Liosa
2 سال قبل

در وبسایت رمان دونی فقط میشه رمان خوند؟.؟
مثلا نمیشه یه رمان نوشت؟

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
2 سال قبل

من رو دامون و هومن کراش زددممم ای کاش ارسلان از زندگی دلارای بره دلارای هم یکم از این حس لعنتیش بگذره (خدایی اصلا من به عشق نه باور دارم نه چیزی آخه یک جوری میگن عشق به غریبه ها آدم فک می‌کنه یک حسایی متفاوتند فقط عشق خواهر برادر یا بچه و مامان یا بابا) والا این هومن گناه داره ارسلان بیشعور … مگه چیش از هومن بهتره؟

Bad boy
Bad boy
2 سال قبل

.
.
.
من امروز تو پارت جدید نیستم چون میرم موتور سواری🙃🤘

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Boy
آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
2 سال قبل
پاسخ به  Bad boy

الهی شکر خدایا نمردیم و طمع راحت شدن هم قراره بچشیم فقط جون هر کی دوست داری دیگه برنگرد

Bad boy
Bad boy
2 سال قبل

زودتر پارت بعد رو بزار 🥲

Bad boy
Bad boy
2 سال قبل

شما چرا انقد کیر میدین به من؟

atena
atena
2 سال قبل
پاسخ به  Bad boy

این چه طرز حرف زدنه؟
مطمعنم خودت از قصد اینطوری نوشتی:/

Bad boy
Bad boy
2 سال قبل
پاسخ به  atena

تو ک از پسرای بد خوشت میومد چی شد؟💔🤐
I’m bad boy 🤟👣

atena
atena
2 سال قبل
پاسخ به  Bad boy

گفتم بد نه بی ادب:/

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
2 سال قبل
پاسخ به  Bad boy

من دیگه حرفی ندارم واقعا حرفی ندارم جواب ابلهان خاموشیست

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

بچه ها دیجی کجاس ؟کم پیدا شده🤔

دیجی توووون🙂
دیجی توووون🙂
2 سال قبل
پاسخ به  آذرخش

دیجیِ دربه درتون درحال خر زدن با کتاباس 💔💔💔💔💔💔

Bad boy
Bad boy
2 سال قبل

مجبور نیستین حتما زیر کامنت من کامنت بزارین😂😂🤟

atena
atena
2 سال قبل
پاسخ به  Bad boy

اخه دوستت داریم😂

Ana
Ana
2 سال قبل
پاسخ به  Bad boy

آخه دوست داریم نمیشه که

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Ana Tttt
atena
atena
2 سال قبل

پسر بد کجایی دلم برات تنگههههه😂😂

Bad boy
Bad boy
2 سال قبل
پاسخ به  atena

پسر بدیم از الا بت بگم نزن خودتو با م

atena
atena
2 سال قبل
پاسخ به  Bad boy

من پسرای بد رو دوس دارم😂😂😂

آدم ادمی
آدم ادمی
2 سال قبل
پاسخ به  Bad boy

پسر تو چته منم پسرم اینقدر غد نباش بچه جون لات بازی در نیار اینا همگی عروسای ایندمن

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
2 سال قبل
پاسخ به  آدم ادمی

😯 عروس رو فاکتور بگیرم لات بازی و غذا بودن رو خوب اومدی

دم ادمی
دم ادمی
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز 🌹

🤣باش

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
2 سال قبل
پاسخ به  آدم ادمی

اشتباه تایپی بود غد

Bad boy
Bad boy
2 سال قبل
پاسخ به  atena

ادمین چی گف؟:کرم از خوده درخته
دنبال بحث میگردیا

atena
atena
2 سال قبل
پاسخ به  Bad boy

من حال میکنم وقتی به بقیه گیر میدم

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
2 سال قبل
پاسخ به  atena

به همچین آدمایی مریض میگن ممررییضضض

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
2 سال قبل

اره من دیدم تو صفحه اصلی هست فعلا

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
2 سال قبل

اهم اهم
دعوا بده آشتی خوبه دعوا بده آشتی خوبه دعوا نکنین
بیاید دست به دست هم دهیم تا جهان رو جای بهتری کنیم بیاید کاری کنیم که تا یک قرن دیگه فقط داداش ها و بابا ها و دایی ها و عمو ها و پدر بزرگ ها وجود داشته باشن و اگر کسی یکی از این موارد نباشه ان را شهید گم نام کنیم

Rasha
Rasha
2 سال قبل

چقدر مامان دلارای اسکله جدا
خو اخه خوده ارسلانه پا داره خبرش میاره این بدبختو چرا خی میکشونه دنبال یه چیزی هی پیعه😐😑

Sania
Sania
2 سال قبل

واااااااااای

Sania
Sania
2 سال قبل

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Rasoool
Sania
Sania
2 سال قبل

فاطمه جان کجا زندگی میکنی؟؟؟؟؟؟؟

Sania
Sania
2 سال قبل

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Rasoool
Sania
Sania
2 سال قبل

پارت بیشتر بشه فاطمه جان .آخه کنار اسمت نویسنده نوشته .راستی اسم نویسنده کیه؟؟؟
دختره یا پسر ؟؟؟

Sania
Sania
2 سال قبل

رمان به اندازه کامنت ها جذاب نیست

آدم ادمی
آدم ادمی
2 سال قبل

این تنها دلی رو باس و داری قشنگ سرشو کنی زیر آب بابا اسکل کم بگو دلارای آمل شاسکول 😖🤣

هانی
هانی
2 سال قبل

بابا یکم بیشتر بزار جان ارسلان ک کراشمه
و اینکه ارسلان چرا نمیفهمه کونمون پاره شد

دسته‌ها
166
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x