رمان دلارای پارت 88 - رمان دونی

 

هنگامه گفته بود صورت دخترک معمولی است تنها خوش آرایش است اما او از این حرف های دخترانه سر در نمی‌آورد

از نظر هومن دلارای شبیه به عروسک بود

ظریف و زیبا

پشت سرش راه افتاد و سعی کرد نگاهش به قوس کمرش نیفتد

چشمانش را دزدید و کلافه دستی به موهایش کشید

مثل پسر بچه های دبیرستانی شده بود

مضطرب موبایلش را خاموش کرد و پشت میز نشست

لیوان دلسترش را سر کشید و سعی کرد آرام باشد

( چه مرگته اصلا مگه از اولم برنامه همین نبود
آروم باش
بدتر داری خودتو لو میدی
ارسلان بی جا کرده بخواد آبروی تو رو ببره…
قوی باش
اگر همون دختر بچه ضعیف و توسری خور همیشه باشی ارسلان بهتر از هر کسی یاد داره بهت ضربه بزنه پس انقدر براش قابل پیش بینی و کودن نباش دلی!)

_ چرا چیزی نمیخوری عزیزم
نکنه غذا رو دوست نداری

صدای مروارید خانم بود

حاجی جواب داد :

_ کاش از رستوران هم سفارش میدادم
یک شب اینجایی گرسنه نمونی دخترم

دلارای لبهایش را کش داد

_نه این چه حرفیه خیلی هم خوشمزه‌ست میخورم

تکه ای از مرغ بریان را درون بشقاب گذاشت

قبل از اینکه بتواند چنگال را سمت دهانش ببرد صدای تلفن خانه بلند شد

یک دقیقه بعد محبوبه جلو آمد

_ ببخشید سر غذا مزاحمتون شدم

مروارید خانوم ابرو بالا انداخت :

_ چی شده محبوبه
اتفاقی افتاده؟

هومن کنجکاو نگاهش کرد

محبوبه این این پا و آن پا کرد

_ نه چیزی نشده خانوم نگران نشید فقط آقا ارسلان زنگ زدن

انگار خیال مروارید راحت شد :

_ الهی بگردم حتماً پسرم دلش تنگ شده وگرنه عادت نداره به خونه زنگ بزنه
بگو خودم یک ساعت دیگه باهاش تماس میگیرم

محبوبه رفت

دلارای نفس عمیقی کشید اما چند ثانیه نگذشته بود که برگشت

_ میگن که کارشون مهمه

این بار صدای حاجی بالا رفت :

_ کار مهم یا غیر مهم نداریم
بگو مهمان داریم و سر سفره ایم

محبوبه سرتکان داد و چشم آرامی گفت

دلارای بالاخره لقمه اش را فرو داد

ناخواسته از سر میز بلند شد

نگاه هر سه نفر متعجب سمتش برگشت

آرام توضیح داد :

_ ممنون خیلی خوشمزه بود اگر اجازه بدید من رفع زحمت کنم

مروارید بهت زده پرسید

_ وا کجا

دلارای مصنوعی خندید

_خونه دیگه مامان اینا نگران میشن

_ مگه به خانواده نگفتی میای اینجا

_ چرا گفتم ولی….

حاجی حرفش را قطع کرد

_ پس مشکل کجاست؟
نکنه حاج‌خانوم به من اعتماد نداره؟

_ نه این حرفا چیه این طوری نیست
فقط من بیشتر مزاحمتون نشم

حاجی دستور داد :

_ بشین دختر چه مزاحمتی؟
تو مهمون ما هستی
عروس این خونه محسوب میشی!

به زحمت لبخند زد

آرزویش بود عروس این خانه محسوب شود

اما نه عروس هومن!

مروارید ابرو بالا انداخت اما حرفی نزد

انگار او هم از اینکه شوهرش دلارای را عروس این خانه خوانده بود متعجب بود اما اعتراض نکرد

او هم هومن را دوست داشت

از بچگی او را می شناخت

هیچ زمان درک نکرده بود همسرش که حتی رابطه خوبی با پسر خودشان ندارد چطور تا این اندازه به این بچه محبت دارد اما با اینهمه شکایتی نداشت

پسرک پدر نداشت ، ثواب می کردند

بالاخره سفره جمع شد

مروارید اجازه نداد دلارای کمک کند

چند دقیقه بعد دلارای دوباره اصرار کرد

_ منون خیلی خوشمزه بود اگر اجازه بدید من دیگه برم
باز مزاحمتون میشم

قبل از اینکه کسی اعتراض کند اینبار هومن به حرف آمد

_ بذارید بره حاجی مثل اینکه نگرانه
شما هم خیلی زحمت دادیم
منم دیگه میرم خونه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان التهاب

    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی

  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sara
Sara
2 سال قبل

خوبه، حتی جسارت منتشر کردن نظرم رو نداشتید. دیگه داستانتون رو نمی خونم.

سوگل
سوگل
2 سال قبل

من نمیدونم چرا این قدر اعتراض میکنیم کسی گوش نمیده ب خدا گناه داریم هی هر روز میایم ۲ خط میخونم همش هم الکی!!!هیچ اتفاق مهمی نیفتاده😪از من گفتن بود

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط سوگل
سوگل
سوگل
2 سال قبل

تقریبا ۳ ماهه ک من نشستم هر روز این رمانو میخونم اما هنوز اتفاقی نیفتاده فقط الکی وقت هدر میدین پارت ها رو ک طولانی نمیکنین حداقل روزی ۲ پارت بزارین😿نمیدونم چرا از تو این سایت پارت های این رمان رو فقط کم میزارین لطفا روزی ۲ پارت بزارین

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط سوگل
mahdieh1383
mahdieh1383
2 سال قبل

این چی بود دقیقا

نازلی
نازلی
2 سال قبل
پاسخ به  mahdieh1383

🤌🤌🤌یهرجزئی از کل رمان🙄🙄😬😬😤😤😤

نفس🙄
نفس🙄
2 سال قبل

یع کم بیشتر بنویسی بد نی
اووووففففف 😬

RomRom
RomRom
2 سال قبل

ادمین از نویسنده بپرس اگ خیلی اذیت شده آب قند بیارم براش 😒😒
همین زیر ۳۰ ثانیه تموم شد 🤷‍♀️

انیسا
انیسا
2 سال قبل

راستی اون رمان جدیدی ک اسمش شهر سرد بود و دیگه نمی زاری؟!¿¡

انیسا
انیسا
2 سال قبل

اها مرسی

انیسا
انیسا
2 سال قبل

خیلی کم بود

محیا
محیا
2 سال قبل

نویسنده ی عزیز خونت حلاله😂

نازلی
نازلی
2 سال قبل
پاسخ به  محیا

ریختن خونش واجب کفاییه😆😆😆😡😡🤬🤬

مانلی
مانلی
2 سال قبل

همینننننن؟
دیگه خیلی نامردیه ۲۴ ساعت صبر کنی همین کوچولو بیاد

باران
2 سال قبل

دختره ی انتر گاوووو
زورت میاد دو تا خط بیشتر بنویسی😐💔

یکی
یکی
2 سال قبل
پاسخ به  باران

آخ گفتی 😂😂

باران
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

خدایی کفری شدم دیگه😐😂

انیسا
انیسا
2 سال قبل
پاسخ به  باران

شاید نویسنده اش ی پسره 😂😂😂😂😂😂😂

باران
2 سال قبل
پاسخ به  انیسا

والا چه بگویم😐🤦🏻‍♀️😂

نگفته هم پیداسسستتتتت
غم این دل
مگر یکیو دوتاستتتتت😂😂رگ شعر زد بالا

سوگل
سوگل
2 سال قبل
پاسخ به  انیسا

من فک کنم پسر باشه مگه نمی بینی چقدر دلارای رو تو رمان خفت میده

سنا
سنا
2 سال قبل

چرا عقب هست تا اینجا گذاشته بودید

دسته‌ها
22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x