رمان دل دیوانه پسندم پارت 51 - رمان دونی

 

تو همین فکرا بودم که یواش یواش چشمام گرم شد.
***
با صداهای گنگی که اسمم رو میونشون می شنیدم چشم باز کردم.
چشمام اولش تار می دید.

گیج بودم. دستی به صورتم کشیدم.
با دیدن مازیار که گوشه تختم نشسته بود و داشت صدام می زد

سه متر از جام پریدم.
با بهت و توپ پر گفتم ‌:
تو اینجا چی کار می کنی؟

بعدش هم فوری مامانم رو صدا زدم.
_ مامان؟
ولی صدایی نیومد.

اومد جلوتر و گفت : هیش کسی نیست.
خزیدم عقب و داد زدم.
_جلو نیا. تو چه جوری اومدی توی خونه ما؟

_ ولش کن اینا رو دلارام. اومدم باهات حرف بزنم.
_ من هیچ حرفی باهات ندارم. می ری یا زنگ بزنم به پلیس.

ناباوری رو توی چشماش دیدم.
_ باورم نمی شه. واقعا می خوای زنگ بزنی به پلیس؟

_ آره! چرا نزنم؟ اینقدر تعجب داشت؟
زود باش برو بیرون از خونه.

مامان من کجاست؟!

همینجور خیره خیره نگاهم کرد.
نفسش رو پر صدا بیرون فرستاد.

کلافه دستش رو لای موهاش فرو برد.
رفتم تو اون دورانی که همش دستم لای موهاش بود.

چقدر بازی با موهاش رو دوست داشتم.
دلم قد دنیا گرفت.
بغض کردم اما نذاشتم بفهمه.

نذاشتم اشکام بریزن.
فقط با صدای بلند تری گفتم :

برو از خونه ما بیرون! مگه نمی شنوی؟
دیگه کلامی حرف نزد. فقط بلند شد و به سمت در رفت.

عجیب بود ولی دلم می خواست بگم برگرد.
نرو. دلم واست تنگ شده.

بیا بازم باهام حرف بزن. سر به سرم بذار. دعوام کن.
غر بزن. قهر کن.
کلاس بذار. هر کار می خوای بکن.

ولی نرو.
اما دو دستم رو گذاشتم روی دهنم تا صدام در نیاد.

به محض اینکه صدای بسته شدن در اومد،
هق هقم سر به فلک کشید.
علنا دیگه توانی در بدنم نمونده بود.

روحیم خرد بود. داغون بودم.
اینقدر هق زدم که اصلا متوجه اومدن مامانم نشدم.

صدام رو که شنیده بود، هراسون اومد توی اتاق

با ترس گفت : یا امام زمان.
تو چرا این شکلی شدی دختر؟

هق هق مجال نمی داد حرف بزنم.
رفت از توی آشپزخونه برام یه لیوان آب آورد.

دو تا قلوپ که خوردم هق هقم بند اومد.
نشست کنارم.

با نگرانی گفت ‌: چت شده دلارام؟ حرف بزن جون به لب شدم.

_ مامان…
_ بله؟
_ مازیار اومده بود.

با چشمای گرد شده داد زد : مازیار؟
سر تکون دادم.
اخم کرد و گفت :
_ چرا راش دادی؟

_ من راش ندادم.
خواب بودم. بیدار شدم دیدم داره صدام می زنه.

هینی کشید و گفت : یا حسین. یعنی چی؟ چه جوری اومده داخل؟

_ منم نمی دونم.
_ الان می رم زنگ می زنم به عموت پسرشو جمع کنه.

یا نه. زنگ می زنم پلیس.
چی کار کرد؟ چرا داری عین ابر بهار اشک می ریزی؟

_ مامان چه پلیسی. ول کن.
داد زد : غلط کرده بلند شده بدون اجازه اومده خونه ما.

اونم وقتی که من نیستم و تو خوابی.
میگم چی کارت کرد
– هیچی. می خواست حرف بزنه نذاشتم.
بیرونش کزدم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان 365 روز
دانلود رمان 365 روز به صورت pdf کامل از گل اندام شاهکار

    خلاصه رمان 365 روز :   در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع  به نوشتن نامه‌هایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش نرسید. این مجموعه شامل ۲۹ عدد عشق نامه است که در ۳۶۵ روز  نوشته شده است. وی در نامه‌هایش خودش را کنار معشوق‌اش تصور می‌کند. گاهی آنقدر خودش را نزدیک به او احساس می‌کند که می‌تواند خانواده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کتمان به صورت pdf کامل از فاطمه کمالی

      خلاصه رمان:   ارغوان در ۱۷ سالگی خام حرف های ایمان شده و با عشق فراوان با او نامزد می‌شوند، اما رفتن ناگهانی ایمان ضربه هولناکی به او می‌زند، که روحش زیر آوارهای این عشق می‌میرد، اکنون که ارغوان سوگوار خواهرش است آن هم به دلیل تصادفی که مقصر خود ارغوان است، دوبار با ایمان رو به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
........
........
2 سال قبل

لامصب میخونی کامنتا رو؟

nara
nara
2 سال قبل

پارتا بیش از حد کوتاه شدن

........
........
2 سال قبل

زیاد پارت بذار یکمم بلندش کن هی منتظر میمونیم بعد یه پارت کوتاه میذاری

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

مازیار اومد دلارام بیرونش کرد گریه کرد مامانش هم گفت زنک میزنم پلیس اونم گفت نه بیرونش کردم خوب همین مینوشتی دیگه چرا زحمت دادی به خودت نویسنده عززیزز😒😒😒😒😒😒😒

واااای دلارام تو هم مازیار که این همه بلا سرت آورده هنوووز میخوایی😒😒😒

نوشین
نوشین
2 سال قبل

خیلی رمان مذخرف شده پارت های کوتاه مذخرف 😑😑😑😑😑😑😑😑

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x