رمان دل دیوانه پسندم پارت 52 - رمان دونی

 

_ بالاخره فامیله.
می خواید تو فامیل ابرو ریزی کنید؟

_ جهنم ابرو. چه آبرویی؟

پسره بلند شده روز روشن اومده خونه مردم!

اگه بلایی سرت می‌آورد چی؟
_ هیچ وقت این کارو نمی کنه.

_ باشه.طرفداری کن. چه زود یادت رفت که حتی فکرشو نمی کردیم یه روز کارش رو به تو ترجیح بده.

و ولت کنه!
داغ دلم تازه شد.

اشکم باز سرازیر شد.
مامانم فهمید نباید اون حرفو می زد.

اومد جلو و بغلم کرد و گفت :
حالا گریه نکن. حوصله آبغوره گیری دیگه ندارم.

باید بدیم قفل در رو عوض کنن. به بابات هم میگم که خودش باهاش تسویه حساب کنه.

_ بابا رو درگیر این مسائل نکن.

ازم جدا شد و با توپ و تشر گفت : هی میگی بابا رو قاطی نکن!

باید بدونه یا نه.
کار داره که داره.

باید بدونه تو خونه زندگیش چی می گذره.

کار مازیار خیلی اشتباه بود.
حتی میشه ازش شکایت کرد.

بی حوصله گفتم : خودم می دونم مامان. حالا فعلا که چیزی نشده و رفته.

ول کن.
بعدا هرکار می خوای بکن.

فهمید حالم خوب نیست.
پوفی کشید و گفت : آب قندی چیزی می خوای برات بیارم؟

_ نه. الان فقط می خوام تنها باشم.

چیزی نگفت و بلند شد رفت بیرون

یکم توی همون حالت نشستم.
گیج بودم. تمرکزم یه جای خاص نبود.

فکرم همه جا می چرخید.
صدای مازیار تو سرم بود.
صدای مامانم

صدای داد و هوار های خودم.
اونقدر حالم گرفته بود که دلم می خواست بخوابم دیگه بیدار نشم.

صدای رعد و برق رو شنیدم.
بی اختیار بلند شدم رفتم دم پنجره

بارون گرفت. رفتم توی تراس.
نسیم خنکی می وزید و بارون رو به صورتم می زد.

چشمام رو بستم.
یکم آروم شدم. ولی حس کردم کافی نیست.

رفتم توی اتاق. در عرض چند دقیقه حاضر شدم و رفتم بیرون.
مامان داشت با تلفن حرف می زد.

منو که دید گفت : کجا؟
_ می رم زیر بارون یکم قدم بزنم.
_ سرما می خوری دختر.
_ نه. مهم نیست.

_ عزیزم یه لحظه گوشی.
چی چی مهم نیست؟ حواست هست تو چه موقعیتی هستی؟

می دونستم ولی انگار اون لحظه تمام دغدغم قدم زدن زیر بارون بود

_ مراقبم مامان. خدافظ
_ الله اکبر.
دیگه توجهی نکردم و رفتم بیرون.
بارون تقریبا شدید بود.

ولی اهمیت ندادم و شروع کردم به قدم زدن.
چتر هم نبرده بودم.
هرجا که خلوت بود چشمام رو می بستم و نفس عمیق می کشیدم.

بعد از چند دقیقه همه جام خیس خیس شد.
لرز افتاد توی تنم

اما بازم اعتنا نکردم.
خودم رو با حالت بغل گرفتم و به راهم ادامه دادم.

هرکس وضعیت منو می دید می فهمید یه چیزیم هست.
حالم که بهتر شد به خودم اومدم و دیدم کلی از خونه دور شدم.

با اون وضعیتمم اگه تاکسی هم می خواستم بگیرم کسی منو سوار ماشینش نمی کرد.

آهی کشیدم و تصمیم گرفتم دیگه پیاده برگردم.
ولی گوشت خیابون راه می رفتم که شاید کسی سوارم کنه.

یکم که رفتم، دیگه داشتم ناامید می شدم که یه ماشینی برام بوق زد.

سر چرخوندم.
یه پیرمرد بود.
سرش رو نزدیک کرد و گفت : دخترم اگه جایی می ری برسونمت

نگاهی به سر و وضعم انداختم و گفتم :
ماشینتون خیس میشه پدر جان.

خندید و گفت : فدای سرت.
کمک مهم تره یا ماشین.
بیا سوار شو.

لبخندی روی لبم نشست و رفتم کنارش نشستم.

رو صندلی جلو نشستم که خیلی همه جا رو خیس نکنم.
ازش بازم تشکر کردم.

یکم که رفت گفت :
تو این بارون چرا اومدی بیرون؟
_اومدم قدم بزنم
_ خب الان که سرما می خوری بابا جان.

_ هی عمو. اشکال نداره.
_ عاشقی؟
و بعد خندید.
آره. عاشق هم بودم. ولی حیف عشق من که به پای مازیار حروم شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد اول pdf از پریا

  خلاصه رمان :     داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد.     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
........
........
2 سال قبل

پارت بذار دیگه

ارسلان
ارسلان
2 سال قبل

پارت نمی زاری

...
...
2 سال قبل

پارت نداریم؟

nara
nara
2 سال قبل

ححححیییف

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط nara
........
........
2 سال قبل

زیاد پارت بذار

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

دلارام جون اشکال نداره بزرگ میشی یادت می‌ره مازیاری بوده الان سروش رو بچسب تا حرف بزنه

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x