رمان دل دیوانه پسندم پارت 77 - رمان دونی

 

_ آره اصلا. قرار دارم
که چی؟!

خیره خیره نگاهم کرد.
گفت : چیه؟

دست به کار شدی؟ چه زود. کی مختو زده؟

_ درست صحبت کن!
_ مگه چی گفتم؟

میگم کی دلت رو برده.
_ آفرین وهمین رو رو بگو. نه که کی مختو زده.

پوزخند زد. باز حرصی شده بود.

_ کی هست حالا؟ منتظر بودی نه؟

دوست داشتم اذیتش کنم. به تلافی اذیت هاش. شاید اینجوری یکم دلم خنک می شد

_ نمی شناسیش.
_ عه؟ پس کسایی هم هستن که من نشناسمشون

_ مگه باید هرکی رو که من می شناسم بشناسی؟

با حالی زار گفت : من و تو با هم بزرگ شدیم دلارام

این چه حرفیه می زنی؟
_ مازیار. وقتی تا این سن و موقعیت رسیدیم و تو از من پنهون می کنی

پس گله مند نباش.

چیزی نگفت.
بازم خواستم بلند شم برم. که یهو عصبی گفت :

عمرا بذارم با کس دیگه ای بریزی رو هم. خب.

_ تو حق نداری برای من تصمیم بگیری یا خط و نشون بکشی.

_ حق دارم.
_ نداری.
_ دارم.
دیگه باهاش بحث نکردم. بلند شدم برم که دستم رو گرفت.

مردم رد می شدن و نمی تونستم خیلی داد و بیداد کنم

ولی با لحن جدی ای گفتم :
دستم رو ول کن.
دستم رو می کشیدم.

ولی زورم بهش نمی رسید.
همینجور زل زده بود بهم. و داشت فشار دستش رو بیشتر می کرد.

یهو دستم رو کشیدم که ول کنه، ولی جای اینکه ول بشه، دستم تق صدا داد

و درد وحشتناکی توش پیچید..

از شدت درد ناله کردم و زدم زیر گریه
نشستم همونجا روی زمین.

وحشت زده اومد کنار.
_ چی شد دلارام؟ خوبی؟

نمی تونستم حرف بزنم یا حتی دستم رو تکون بدم.

نمی دونستم دردش واسه شکستگیه
یا در رفتگی.

خیلی درد بدی بود.
ترسیده بود خودش هم.

گفت : بمیرم برات. بلند شو بریم دکتر.

ولی نمی تونستم جوابش رو بدم
دو سه نفر هم اومدن جلو

من همینجور به پهنای صورت بی صدا اشک می ریختم.
و چیزی نمی گفتم.

اومد به دستم دست بزنه که گریم شدت گرفت و ناله کردم.
یه خانمی که اونجا بود گفت :

احتمالا دستش در رفته ببریدش دکتر

مازیار معلوم بود ترسیده و دست و پاش رو گم کرده

معمولا آدمی نبود که اینجوری شه.
ولی روم حساس بود و این می تونستم حس کنم.

آروم و با لحن خیلی ملایمی گفت :
عزیزم، قربونت برم می تونی بلند شی؟

با این دستت اون یکی رو بگیر پاشو ببرمت دکتر ببینیم چی شده.

ای خدا عجب روزی شد.
سعی کردم دستم رو بگیرم ولی خیلی بد درد می کرد.

دردش رو به هر زحمتی بود تحمل کردم و بلند شدم.

اصلا نمی فهمیدم کجام و داره چی میشه.
برا همین نتونستم غر بزنم و بگم لازم نکرده منو ببری دکتر.

این شد که تا دم ماشینش با هم رفتیم
سوارم کرد و تازوند تا نزدیک ترین درمونگاه

دکتر تا یکم به دستم دست زد گفت در رفته.
با وجود درد وحشتناک و داد و بیداد هام

جاش انداخت. خیلی عذاب کشیدم ولی بالاخره دردش تموم شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حس مات pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:       داستان درباره سه خواهره که در کودکی مادرشون رو از دست دادن.پسر دوست پدرشان هم بعد از مرگ پدر و مادرش با اونها زندگی میکنه ابتدا یلدا یکی از دختر ها عاشق فرزین میشه و داستان به رسوایی میرسه اما فرزین راضی به ازدواج نیست و بعد خواهر دوم یاسمین به فرزین دل میبازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش به صورت pdf کامل از مهرنوش صفایی

        خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش :   حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه می‌کرد. چهره‌اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود.   یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینة قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکتر ماما دلی
دکتر ماما دلی
2 سال قبل

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط دکتر ماما دلی
Ssss
Ssss
2 سال قبل

اصلا رمان هیچ پیشرفتی نمیکنه کسل کننده شد یکم هیجان لطفا نویسنده جان🙏🏼

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x