رمان دل دیوانه پسندم پارت 8 - رمان دونی

 

بازم نتونستم خودمو کنترل کنم ونیشم بازشد.. ای خدا آبروم رفت الان فکرمیکنه دارم مسخره اش میکنم! اماتصویر تقلید سروش و ترسیدن دکتر باعث میشد بی اراده لب هام به لبخند کش بیاد!

صداشو شنیدم..
_اما خندیدن شما جلوی بیمار بیشتر منو ترسوند..
میخواست تلافی کنه!
لبخندی زدم و گفتم: هرکس یک شگردی برای خودش داره دکتر..

واون کار من هم جز یکی از شگردها بود!
اره جون خودم! الکی گفتم.. شگرد کیلو چند؟ همین الانشم به سختی نیش بازمو کنترل کردم!

برگشتیم داخل اتاق و روی صندلی به شکل قبل نشستیم..
_یعنی هیچ وقت هیچ نوع واکنشی تا قبل از این به کسی نشون نداده بود؟

دست به سینه شد و گفت:
_ در حالت نرمال که هیچ برخورد فیزیکی باهاش نداشته باشیم بله این اولین بار بود..
درواقع میشه گفت حرکت هاش کاملا ارادی بود!

ما تا قبل از این مجبورش میکردیم که واکنش نشون بده
حالت متفکری به خودم گرفتم که دکتر از جاش بلند شد و همونطور که پرونده ها رو برام مرتب میکرد و توی پوشه قرار میداد گفت؛

_ واقعا تحسینتون میکنم. حالا فهمیدم چرا استاد شفیعی شما رو برای درمان این بیمار انتخاب کردن
از تحسینش هم احساس خجالت و هم احساس سربلندی میکردم

سرمو پایین انداختم و با حالت تعارفی گفتم:
_ممنونم لطف دارید انقدرا هم که میگیدنیست! من هنوز هیچ تجربه ی عملی ندارم

پوشه ی اماده شده رو سمتم گرفت با انرژی گفت
_ اطمینان دارم علاوه بر اینکه تجربه های زیادی به دست میارید بلکه یکی از بهترین ها میشید

از جام بلند شدم و پرونده رو از دستش گرفتم. دوباره تشکر کردم و با یه خداحافظی کوتاه از اتاقش خارج شدم
به سرعت سمت در خروجی رفتم.

جلوی در هوای ازاد رو عمیقا به ریه هام کشیدم
پرونده رو تو کولم گذاشتم و گوشیمو از جیبم در اوردم و شماره ی مازیار رو گرفتم که سریع جواب داد؛

_‌ جونه دلم عشقم؟
از لحنش انگار که انرژی گرفته باشم خودمو لوس کردم وگفتم:
+ یه خانومی اینجا زیر تیر افتاب منتظره که یه اقایی بیاد دنبالشون

با شیطنت جواب داد
_‌ آخی چه بد! خب براش تاکسی بگیر خانومم! بدبختو بهش بگو هیچ وقت به حرفای یه پسر اعتماد نکنه

جیغ کشیدم:
_یعنی نمیخوای بیای دنبالم؟ به خدا باهات تا سال اینده قهر میکنم مازیار
قهقهه زد
_‌ چرا بابا صبر کن الان میام خانوم کوچولو هاپو نشو اومدم.. با خنده گوشی رو قطع کردم

خیلی طول نکشید که دیدم جلوی در منتظرم ایستاده
همیشه از احساس مسئولیتش نسبت به خودم لذت میبردم سوار شدم و حرکت کرد

تو ماشین مشغول حرفای عادی شدیم و وقتی جلوی خونه ی ما رسیدیم و گفتم : میای تو ؟!
یه کم فکر کرد انگار خیلی بی میل هم نبود

_ باشه بریم یه سلامی میدم برمیگردم!
باهم بعد از اینکه ماشین رو پارک کرد وارد خونه شدیم

در رو با کلید باز کردم که به خاطر صدای در سر مامان سمت ما چرخید
_دلارام تویی؟ اومدی مامان؟
_سلام مادر.. آره اومدم..

طبق معمول جلوی تی وی نشسته بود و مشغول فیلم دیدن بود
قبل از من مازیار با صدای بلند سلام کرد و مامان کلا منو یادش رفت

_ عه پسرمم اومده که.. خوش اومدی عزیزم..بیا تو خسته نباشی
مازیار از بچگی همیشه پیش ما بود زن عموم سرطان داشت و عموم کل عمرش رو درگیر معالجه ی اون بود

و یه جورایی وقت نمیکرد هوای مازیار رو داشته باشه از طرفی بابام میگفت اگه مازیار تو اون خونه بمونه فقط روحیش ضعیف میشه
برای همین هر روز پیش ما میومد و درواقع اینجا خونه ی دومش بود

تو اوج بچگی منم کاملا راضی بودم و برای خودم از تک فرزندی در اومده بودم
زیاد دعوا نمیکردیم همیشه سر به سرم میذاشت از طرفی هم همیشه مثل یک برادر بزرگ تر هوامو داشت و نمیذاشت به هیچ وجه کسی باهام بد حرف بزنه

حتی مامان و بابام!!
و همین چیزا باعث شد عمیقن به هم وابسته بشیم
البته بعد از چند سال فهمیدیم احساس مازیار به من و حمایت هاش برادرانه نبوده

روزی که میخواست منو خاستگاری کنه یه کتک تمیز از عمو خورد چون عموم معتقد بود این نمک خوردن و نمک دون شکستنه اما من خودمم راضی به شکستن این نمکدون بودم!

بهش گفته بود عموت به تو‌ اعتماد کرده این‌ همه سال تو خونش سر سفرش نشستی بعد به دخترش چشم بد داشتی؟

خلاصه مخالفت کرده بود ولی وقتی دید مازیار بیخیال بشو نیست برای همین موضوع رو با کلی خجالت به بابام گفت

بابام برعکس عموم خیلی خوشحال شد و نظرش این بود که کی بهتر از مازیار که از هر جهت خودش بزرگش کرده و خیالش راحته

با این حال باز گفت نظر من تو اولیته منم که درجا قبول کردم چون قبلا به اندازه کافی براش ناز کرده بودم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
صغرا دختر اصغر
2 سال قبل

بی دلیل یاد رمان گرگها افتادم😒😒😒😒😒نمیدونم چرا

maryam mohammadi
maryam mohammadi
2 سال قبل

دوستان یه سوال داشتم اگه ساعت گذاشتن پارت ها رو میدونید لطف کنید به منم بگید

Maryam
Maryam
2 سال قبل

ممنونم

pinar
pinar
2 سال قبل

رمان باحالیه ولی از اون رمانا هس که از اولش میشه فهمید آخرش چی میشه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط pinar
maryam mohammadi
maryam mohammadi
2 سال قبل

تا اینجا که خیلی لذت بردم و همچنان مشتاق پارت جدید هستم

Mobin
Mobin
2 سال قبل

بچه ها این رمان چطوره؟
قشنگه؟
میخوام بخونمش

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Mobin
maryam mohammadi
maryam mohammadi
2 سال قبل
پاسخ به  Mobin

از نظر من که خوبه میتونید امتحانش کنید

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

انشاالله که تا آخر رمانم عاشق مازیار بمونه.

غزل💖
غزل💖
2 سال قبل

لطفا نمکدون می‌کنید شیشه هاشو جمع کنین. مرسی اه😂🤚

غزل💖
غزل💖
2 سال قبل

لطفا نمکدون می‌کنید شیشه هاشو جمع کنید یه وقت تو دست و پای دلارام جوووون نره

ثنا
ثنا
2 سال قبل

خیلی زیبا نوشتید و ممنونم از قلم تون

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x