رمان دل دیوانه پسندم پارت 94 - رمان دونی

 

 

دوباره پیام داد : چقدر هم آروم رانندگی می کنه عمو.

 

با چشمای گرد چند بار پیامش رو خوندم.

چی گفت؟ از کجا می دید؟

 

برگشتم پشت سرمون رو نگاه کردم.

داشت میومد ولی خیلی دور..

 

یه جوری شدم. انگار هم حس خوبی گرفتم هم بد.

 

برگشتم و نوشتم : چرا داری دنبال ما میای.

 

_ خب… منم دارم بر می گردم دیگه.

نوشتم : اگه بابام ببینت بد میشه.

 

_ مگه بهت نگفتم من کیم.

نگران چی هستی. هیچ کس نمی فهمه.

 

اگه خودت سوتی ندی.

 

نمی دونم چی شد که براش نوشتم :

پشت فرمون اس ام اس بازی نکن.

 

چند دقیقه ای جوابم رو نداد.

 

توی اون چند دقیقه هم کلی با خودم کلنجار رفتم که چرا گفتم

 

آخرش جواب داد : نگرانم شدی؟

بعله. پشیمونیم بیشتر شد.

 

الان فکر می کنه عاشق چشم ابروشم

بعد تو دلم گفتم نه که نیستی دلارام.

 

نوشتم : نه.

 

 

 

_ هعی. باشه.

دیگه جوابش رو ندادم.

 

ولی هی نامحسوس اطراف رو نگاه می کردم.

که ببینم هست یا نه.

 

کجاست.

دیگه اینقدر برگشتم عقب که بابام متوجه شد و گفت :

 

دنبال کسی می گردی؟

هول شدم. ولی خودم رو جمع و جور کردم.

 

و گفتم :

نه. حس کردم آشنا دیدم.

 

مامانم گفت : چه آشنایی؟

_ نمی دونم. هیچی.

اشتباه دیدم شاید.

 

دیگه پیگیری نکردن. هوفی کشیدم و نشستم سر جام.

 

یکم جلو تر بابام نگه داشت که استراحت کنیم.

 

 

 

 

پیاده شدم. نمی دونستم اونم پیاده شده یا نه.

 

ولی سعی کردم ضایع بازی در نیارم.

 

با مامانم رفتیم سرویس بهداشتی.

یه فضای سبز هم همونجا بود.

 

بابام گفت حصیر پهن می کنه تا ما هم بیایم یکم بشینیم.

 

مامانم زودتر از سرویس اومد بیرون و رفت.

 

وقتی داشتم میومدم بیرون جلوی در دیدمش.

 

قلبم اومد تو دهنم.

 

بهم اشاره کرد که دنبالش برم.

از اونجا رفتم بیرون.

 

مامان بابام رو چک کردم.

 

حواسشون بهم نبود. ولی بازم دو دل بودم.

 

اونم منتظر بود. نمی دونستم چی کار کنم.

 

دیگه دلو زدم به دریا و رفتم ببینم چی کار داره.

 

یه گوشه خلوت گیر آورده بود

تا بهش رسیدم و خواستم حرف بزنم

 

یهو بغلم کرد. دیگه نفهمیدم چی شد.

غرق شدم توی اغوشش

 

و از اطراف فارغ شدم.

هم حس نابی داشتم هم استرس ولم نمی کرد.

 

دیگه مجبور شدم از بغلش بیام بیرون.

 

چشماش داشت بعد مدت ها می خندید.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x