رمان رسپینا پارت 3 - رمان دونی

 

فلش بک ♡

(رسپینا)
بالاخره با کلی حرف زدن کلی تلاش تونستم خانوادمو راضی کنم خونه مجردی بگیرم با دوتا از همکلاسیام ، بخاطر شهر کوچیکی که قبلا توش زندگی میکردم و هنوزم خانوادم اونجا مستقر بودن این جور چیزا رو عیب میدونستن و بعد دو ماه تلاش مامانم راضی شد ، بابام مثله همیشه موافقت کرده بود با یاد آوری حرفش لبخند زدم :
_من همیشه پشتتم باباجون ، میخوای مستقل شی خونه بگیری با پول خودته منم موافقم دخترم فقط مواظب خودت باش.
بابت نگرانیش بهش حق میدادم من توی شهر خودمون بیرون نمیرفتم سخت ارتباط میگرفتم و خانوادم همیشه نگرانم بودن که چطور تو جامعه ای که اکثر افرادش گرگ هستن تو لباس بره قراره دووم بیارم ولی خب این چیزا باعث نمیشد از خوشحالیم کم شه ، با ذوق نگاهمو دور تا دور خونه چرخوندم درسته همش ۵۰ متر بود اما اینکه با پول و تلاش خودم بود بیشتر منو سر وجد میاورد ، از در که وارد میشدی پذیرایی مربع شکل که یه فرش نه متری سفید و کرم بود مبلای خاکستری با پایه های استخون رنگی و بالشتک های یاسی در کنار تراس دیوار سمت راست بود و پنجره های بزرگ داشت یه پرده سراسری بزرگ سفید رنگ و کناره هاش رنگ یاسی یه میز ناهارخوری ۴ نفره نزدیک در تراس دو تا اتاق که یکیش برای من بود یه تخت کنار پنجره به رنگ سفید با روتختی سفید و نارنجی و پرده اتاقم سفید و نارنجی بود میز کارم رو به روی تخت بود و قفسه کتابام بالای میز به کار رفته بود میز آرایشیم و کمد لباسام سمت راست تخت بود و فرش سفید و نارنجیم پهن بود و اتاق تقریبا میشه گفت جای خالی نداشت ، با لذت نشستم لباسام رو مرتب وصل کردم داخل کمد ، تک تک کتابام رو داخل قفسه چیدم و همه ی وسایلمو چیدم ، صدای زنگ بلند شد یعنی بالاخره آوا و آرام که خواهر بودن اومدن ، درو باز کردم تا اومدن داخل همو بغل کردیم و صدای جیغ جیغمون از خوشحالی بلند شد ، آرام و آوا قرار بود توی یه اتاق باشن و وسایل اون اتاق رو سفید لیمویی گرفته بودن ، تا اونا مشغول چیدن وسایلشون بشن قصد داشتم آشپزی کنم و کمی حرف بزنیم
_بچه هاااااا ناهار چی میخورید ؟
صدای جفتشون همزمان بلند شد : پیتزا
_باشه فقط زودتر وسایلتونو بچینین بیاین کمک
از اونجایی که زیاد خوراکی نخریده بودیم هنوز درست کردن پیتزا کنسل بود خیلی عادی تخم مرغ و گوجه در اوردم که املت درست کنم
_صداااا (از اونجایی که یکم فقط یکم مردم آزار بودم به آوا میگفتم صدا ) فردا میخوای چه غلطی کنی ؟
_رسپینااااا یه بار عین آدم اسممو بگو بفهمم تلفظشو بلدی هی میگه صدا ، صدا و زهرمار صدا و درد صدا و کوفت
با غرغرای آوا خنده ی منو و آرام بلند شد، آوا دمپایی به دست افتاد دنبالم چنان جیغی کشیدم که خودمم داشتم کر میشدم اما آوا بیخیال نمیشد دور مبلا میچرخیدیم ، کنار میز ناهار خوری که رسیدم دمپایی رو پرت کرد جا خالی دادم که صدای شکستن شیشه ی در تراس نشون میداد که باید امروز بیوفتیم دنبال شیشه ساز ، نگاه هم دیگه کردیم و قهقه زدیم ، زیادی سرخوش بودیم و به نوعی میشد گفت امروز هیچی نمیتونست حالمونو خراب کنه‌‌ .

■□■□■□■□■□■□

قرار بود کمی استراحت کنیم و بریم دنبال شیشه ساز ، روی تختم دراز کشیدم نگاهمو دوختم به کتابا ، به اجبار مامانم و دوتا خواهرام رفتم رشته تجربی سال اول به راحتی پرستاری و هوشبری و زیر مجموعه های پزشکی رو میوردم اما نذاشتن انتخاب رشته کنم و یه سال کذایی خونه نشین شدم و بیشتر از قبل خوندم ، در صورتی که علاقه ی شدیدی به دکوراسیون داخلی داشتم ، بخاطر علاقه ای که داشتم بخش فروشنده یه بوتیک مشغول به کار بودم تا بتونم هزینه آموزشش رو به دست بیارم ، هرچند تا الان هم خیلی کار کردم تا تونستم این خونه رو بگیرم هرچند نصف ، بخاطر رتبه خوبی که توی کنکور به دست آورده بودم مشاوره تحصیلی شده بودم ، توی بوتیک مشغول به کار بودم و سخت تلاش میکردم ، نه پدرم خیلی پولدار بود که قشر مرفه به شمار بیام نه خیلی فقیر که تو قشر فقر محسوب شم ، در حد متوسط بودیم ، به پهلو چرخیدم و سعی کردم بخوابم که غروب کلی کار و برنامه داشتم و باید انجام میدادم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق محال او pdf از شقایق دهقان پور

    خلاصه رمان :         آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دارکوب به صورت pdf کامل از پاییز

    خلاصه رمان:   رامین مهندس قابل و باسواد که به سوزان دخترهمسایه علاقه منده. با گرفتن پیشنهاد کاری از شرکتی در استرالیا، با سوزان ازدواج می کنه، و عازم غربت میشن. ولی زندگی همیشه طبق محاسبات اولیه، پیش نمیره و….     نویسنده رمان #ستی و #شاه_خشت     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس به صورت pdf کامل از مهسا زهیری

    خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس :   یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبنده‌ای در مورد تولد و هویت و گذشته‌اش مواجه شده، با خشم غیرقابل کنترل، خودش رو گوشه‌ای پنهان کرده و «عشق» رو مقصر همه‌ی مصیبت‌های خودش و بقیه می‌بینه. با سر رسیدن مردی که مرکز همه‌ی اتفاقاته،

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
باران
2 سال قبل

هانا جان
چند وقت یه بار پارت میزاری؟
من هنوز شروعش نکردم ولی از کامنتای بچه ها معلومه که قشنگه
انشالله بعد امتحانام میخونمش فقط میخواستم بدونم پارت گذاریت چجوره و چه ساعت و چه روزایی میزاری🙂!

hani
hani
پاسخ به  باران
2 سال قبل

سعی میکنم هر روز پارت بذارم (از قبل آماده نیس هر پارتو همون روز مینویسم) ساعت 4 غروب میذارم

باران
پاسخ به  hani
2 سال قبل

اها مرسی گلم💜

آتاناز‌🌹
آتاناز‌🌹
2 سال قبل

قلم زیبایی داری خیلی قشنگ مینویسی

hani
hani
پاسخ به  آتاناز‌🌹
2 سال قبل

مرسی جانم 🙂

Armita
Armita
2 سال قبل

خیلی عالیه‌ چقدر قشنگ‌ توصیف کردی جزئیات خونه رو آدم میتونه تصور‌ کنه 😍😘 لذت بردم واقعا

hani
hani
پاسخ به  Armita
2 سال قبل

3>

Mobina
Mobina
2 سال قبل

توصیه میکنم حالا که به آوا میگی صدا به آرام هم بگو یَواش😂

hani
hani
پاسخ به  Mobina
2 سال قبل

ایده خوبیه استفاده میکنممممممم

Hananeh
Hananeh
2 سال قبل

خیلی کم بووود

hani
hani
پاسخ به  Hananeh
2 سال قبل

واقعا بیشتر از این نمیتونم پارت طولانی بدم ، چون آماده ندارم و هر پارت همون روز نوشته میشه ، میدونم مسئولیت قبول کردم اما امتحاناته و خیلی چیزای دیگه اگه از قبل نوشته بودم طولانی تر میفرستادم ، اما بازم سعی خودمو میکنم تا حد امکان بیشتر شه

Niki
Niki
2 سال قبل

خیلی قشنگه رمانت هانا جونم ❤😍🥰
موفق باشی 👍🏻

hani
hani
پاسخ به  Niki
2 سال قبل

مرسی عزیزدلمممم

Hani
Hani
2 سال قبل

دوستای عزیزم ، نظری انتقادی از رمان دارید بگید در پارتای بعدی درستش کنم

Mobina
Mobina
پاسخ به  Hani
2 سال قبل

لطفا اگه میشه رسپینا وقتی میخواد آرام رو صدا کنه بهش بگه یواش😂

Hananeh
Hananeh
پاسخ به  Hani
2 سال قبل

همه چی عالی هس فقط پارت کم هست😢

هانی
هانی
پاسخ به  Hani
2 سال قبل

بعد از امتحانات یعنی از تیر ماه به بعد پارت های طولانی تر بزارید و لطفا پارت ذخیره ای داشته باشید
رمانتون هیچ مشکلی نداره😊

دسته‌ها
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x