خیلی اتفاقی با شاهین آشنا شده بودم ، وقتی دبیرستانی بودم گوشی نداشتم و با خانواده اومده بودیم تهران برای عروسی دخترعموم ، موقعی که برای خرید یه سری وسایل با مامانم بیرون بودم گمش کردم و خب ، آشناییتی با آدرسا نداشتم و میشه گفت تو اون سن گم شدم ساعتای ۸ شب بود و یه شهر غریب ، با گوشی شاهین به مامانم زنگ زدم و قرار شد با زن عموم بیان سراغم طبق آدرسی که دادم ، شاهین ، همون کسی بود که گوشی رو داده بود تا تماس بگیرم ، البته اونموقع سرباز بود و موند تا مامانم بیاد و به قولی خطر داره شب تنها بمونم
موقعی که برگشتم شمارشو قایمکی از رو گوشی مامانم برداشتم ، نمیدونم با چه عقلی اینکارو کردم و چرا زده بود به سرم ، نه خیلی خوشتیپ بود نه خوش قیافه ، معمولی بود ، هرچند به مرور زمان تغییر کرد ….
تو خیالات خام خودم بودم و شمارش رو نگه داشته بودم هراز گاهی با تلفن عمومی زنگ میزدم و حرف نمیزدم ، یه جورایی انگار اونم عادت کرده بود بعد زنگ زدن بهش اذیت میکرد و فوت میکرد .
وقتی قبول شدم تهران و مستقر شدم اولین کاری که کردم باهاش یه قرار ملاقات گذاشتم ، وقتی منو دید در کمال تعجب شناخت.
نمیدونم چیشد که با یه گم شدن ساده آشنا شدیم و یاده هم موندیم ، هیچکس همچین چیزیو زیاد قبول نداشت اما واقعیت این بود
اوایلش فقط دوست و رفیق بودیم بخصوص که یکی تو زندگیش بود ، اما به مرور صمیمی تر شدیم ، این صمیمیت زمانی زیاد شد که من دلم خواست با خانوادش آشنا شم و همین اما طفره می‌رفت.
تا اینکه یکبار راضی شد حقیقت رو بگه ،
از ۲ سالگی تو پرورشگاه بوده و هرکس خواست سرپرستی شو بگیره به علت تخس و شیطناتش پشیمون شده ، از اون موقع میره تو خودش تا اینه تو سن ۱۳ سالگی به فرزند خوندگی میگیرنش اما هیچوقت باهاشون راحت نبوده و خیلی زود راهش رو جدا کرده بود و رشته افسری رو انتخاب کرده ، چقدر سر این موضوع ناراحت شده بودم و گریه کرده بودم ، اما هیچکدوم از اینا دلیل نمیشد به راحتی برم خونش بمونم ، تا اینکه بعد ۶ ماه از این ماجرا زمانی که با خانوادم داشتیم آلبوم هارو میدیدیم بابام دوستشو نشون میداد که مهاجرت کردن به خارج و چهره دوست بابام به قدری برام آشنا بود که سعی کردم ماجرا رو بفهمم
تصمیم داشتن به مهاجرت و دیگه پدرم هیچوقت ازشون خبر نداشت تا اینکه خبر میرسه فوت کردن اما هیچکس از بچه خبر نداشته و توی بهزیستی نگهداری شده ، من اونقدر تحت تاثیر رمانا و فیلما قرار گرفته بودم که فکر میکردم شاهین اون پسره ، اما اینطور نبود اما شاهین کمک کرد بلکه پیدا شه اما نشد …
شاهین با کسی که دوسش داشت عقد کرد و شرطش برای ازدواج این بود که منو به عنوان خواهرشوهر قبول کنه ، قرار بود بیام تو این خونه زندگی کنم و کم کم ترسم و بی اعتمادیم از بین رفت و تو خونه موندگار شدم ، حتی یه وقتایی هر روز هفته اینجا بودم ، شاهین ثابت شده بود ، کسی بود که شاید از ده هزار نفر جنس مذکر یک نفر اینطور بود .
شاهین از همه لحاظ خاص بود
روی خودش کار کرده بود ، ورزش برنامه ی همیشگیش بود ، کتاب خوندن ، زندگی سالم ، اخلاق و رفتارش رو ساخته بود ، خیلی کم عصبی میشد صبور بود مهربون بود و دلش بشدت رئوف ، عادت داشت آخر هر ماه بره بهزیستی های مختلف و کمک مالی و مهمتر از همه محبت کنه ، منی که همش پی خوش گذرونی و خواب و تلف کردن زندگیم بودم ، تحت تاثیر قرار گرفتم و سعی کردم سبک زندگیم رو مثل شاهین کنم، زود بیدار میشدم ورزش میکردم ، کتاب میخوندم ، روی عادات بد رفتارای بدم کار میکردم تا بهتر شه
شاهین برام شد یه اسطوره یه بت یه حامی یه تکیه گاه و همیشه همین میموند با اینکه دو ساله نبودش ، دوسال از قولش که میگفت آخرین ماموریتشه و استعفا میده اما نیومد ، این ماموریت چندماهه رسید به سال ….
(مخاطبای عزیزم ، شاهین یه شخصیت خیالی نیست و نبوده ، همچین فردی بوده با همچین شخصیتی و همچین سرگذشتی ، اما توی آخرین ماموریتش شهید شد لطفا برای شادی روحش یه فاتحه بفرستید 🙂🖤)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی قصه pdf از الناز پاکپور

  خلاصه رمان :                 همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهر خواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره .. حالا سالها از اون زمان گذشته و همراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه .. در این راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره . دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

رمان رسپینا خیلی خوبه ولی لطفاً هر روز دوتا پارت بزارید

Stin
Stin
2 سال قبل

واییییییییییی اشکام
بی‌صبرانه منتظر پارت شب هستم

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x