رمان رسپینا پارت 60 - رمان دونی

 

(رسپینا)
آرام بعد تماسی که داشت هول هولکی رفته بود و چیزی نگفته بود ، گفته بود باید بره و مشکل جدی نیست و میاد بهم سر میزنه
ذهنم درگیر بود ، پشیمون بودم که به رادان گفتم ، من اعتبارشو پودر کردم و قصد جونمو کرده بود ، نمیدونستم رادان چیکار کرده دقیقا ، اما میدونستم این مشکل بزرگ و بزرگتر میشه …
در که باز شد با امید اینکه رادانه برگشتم سمت در و خودش بود ، بزور لبخند بی جون زدم که مشخص نبود ، عاشق گل بودم ، بخصوص گل رز آبی و با دیدن دست گلش لبخندم عمق میگرفت ، از اینکه اومده بود خوشحال بودم
پلاستیک دستش شکلات بود و قشنگ آب دهنم راه افتاده بود ، انگار چشمام زیادی ضایع بود که خندید
_شکلات بعداً ، دکتر گفت فعلا ندم بهت چیزی تا بیست و چهار ساعت تکمیل شه .
همون موقع در باز شد و دکتر اومد داخل ، نگاه خستمو دوختم به دهنش
_آقای دکتر مشکلی ندارن دیگه ؟ خطری و آسیبی به قسمتای دیگه وجود نداره؟
_طبق آزمایش های گرفته شده خداروشکر چیزی نیست ، مشکل شما کوچیک نبوده خانوم ، میشه گفت شدتش زیاد بوده و برای اطمینان تا بیست و چهار ساعت دیگه نگهتون میداریم ، خسته نباشید
_خیلی سرگیجه ….حالت تهوع …. سردرد دارم ، عادیه؟
_بله ، علائمیه که پشت سر گذاشتید نگران نباشید مشکل خاصی نیست و برای اطمینان کامل از بهبودیتون موندنتون طولانی شده .
سکوت کردم و دکتر از اتاق رفت بیرون و رادان پشت سرش .
اون شب قطعا یکی از بدترین روزای عمرم بود و میترسیدم از تنها بودن ، از اینکه نکنه باز اتفاقی برام بیوفته و نمیدونستم چیکار کنم .. ترجیح میدادم دوباره خوابگاه بگیرم و تنها نمونم .
رادان دوباره اومد تو
_خوبی قربون شکل ماهت برم من ؟
_خوبم …. اگه میشه به آرام اطلاع بده بره وسایلمو جمع کنه ، میرم دوباره خوابگاه بگیرم .
_نمیخوای خونه جدید بگیری ؟ چرا ؟
بدون پیچوندن حرف جوابش رو دادم
_میترسم دوباره تنها بمونم و اتفاقی بیوفته ، فکرشم میترسونه منو .
_یه پیشنهاد دارم برات ، خودت فکر کن ببین میخوای یا نه ، نخواستی خودمم کمکت میکنم زودتر خوابگاه بگیری ، از طرف شرکت به کسایی که از شهرستان میان و کارمند ما هستن واحد آپارتمانی داده میشه ، الان واحد خالی هست ، اول اینکه امنیت کامل داره دوم اینکه خودمم تو اون ساختمون واحد دارم و نزدیک موسسه و شرکت هست ، بخوای میتونی اونجارو رهن کنی بیای ، میگم رهن چون میدونم همینطور ساده و بدون پرداخت پول نمیای ، منم اصراری نمیکنم که اذیت نشی ، ولی اگه بخوای بیای ، میگم برن یکی از واحدا که نزدیک خودم باشه رو برات تمیز کنن، اگه اتفاقی بیوفته خبردار شم ، کلا میتونم از جهت امنیت ساختمون با اطمینان حرف بزنم ، تصمیم با خودته.

شروع کردم به تحلیل حرفاش ، خب تو حرف اول جذب پیشنهادش شدم ، منطقه خوبی بود ، امنیتش هم سر کارمندای خودشون بوده ، و اینکه نزدیکش بودم ، چیزی میشد زود میتونستم خودمو برسونم پیشش یا برعکس ، اما ی موضوع وجود داشت چقدر رهنش میشد ، پولم میرسید یا نه
_هزینش چقدره؟
_تو الان فکر اینی فقط ؟ مشکلی واس این وجود نداره حتی کم داشته باشی بعدا میدی
_خب تو بگو چقدره ببینم چقدر کم دارم …
_ …. انقدره ، حالا به پولش فکر نکن
_پولشو قشنگ حساب نکنی نمیام
_همیشه انقدر لجبازی عزیزم؟
_هستم ، پشیمونی؟
_نه ، هیچ چیز پشیمونم نمیکنه
دستم که توی دستش بود رو بالا برد و پشت دستمو بوسید ، واقعا عاشق شخصیتش بودم ، اونقدر خوب بود که بدی های کوچیکی که داشت به چشمم نیاد
_با امیر چیکار کردی؟
_فرشتم میشه راجب این چیزا حرف نزنیم ؟ مطمئن باش زنده اس و مشکلی نداره ، کاری هم نمیکنه دیگه ..
_هوم ، باش حرفشو نزنیم ، من چندتا لقب دارم پیش شما جناب ؟ یه بار فرشته ، یه بار یکی یه دونه ، یه بار شیشه عمر .
به شیطنت توی صدام خندید ، شما همه چیز منی و کلمات در برابر احساسی که بهت دارم کافی نیستن اما میتونن کمی از احساساتمو نشون بدن، و کلی لقب واست وجود داره یکی یه دونم …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد

  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری داریا دامون ( عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این دفعه نوبت ناز بود که اومده بود انتقام بگیره و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Elina
Elina
2 سال قبل

چه زود صمیمی شدن🤣🤣🤣

Hani
Hani
پاسخ به  Elina
2 سال قبل

خب عزیزم کلا صمیمی بودن نسبتا از روز آشنایی تا الان رمان حدود ۸ ماه گذشته ، آدم نسبت به کسی که احساس قلبی داره هم راحت داره

tara rahimi
tara rahimi
2 سال قبل

رمان قشنگیست ⁦❤️⁩

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x