پلاستیکای وسیله رو من گرفتم و غذاهارو رادان گرفته بود ، وارد آسانسور شدیم و زدیم طبقه ای که واحد من اونجا بود ،
امروز ساعت پنج غروب وسیله هام اومده بودن ، قاعدتاً رادان میدید تعجب میکرد چون من فقط وسیله برای اتاق گرفته بودم با کمی ظرف و ظروف ضروری ، اما خب من باتوجه به پولم هزینه کرده بودم ، شاید بیشتر میتونستم بگیرم اما پولی تا سر ماه برام نمیموند و به مراتب بدتر بود.
با رسیدن به واحد وسیله هارو زمین گذاشتم در رو باز کردیم ، کل وسیله ها وسط حال بود ، رادان خیلی عادی در رو بست و اومد تو
یه قالیچه کوچیک گرفته بودم برای آشپزخونه اون رو پهن کردم
_تا دستاتو بشوری بیای غذاهارو باز میکنم ، اول شام بخوریم بعدش شروع میکنیم به کار کردن
نگاهی به قالیچه انداخت که من روی گرد و خاک انداخته بودمش
_کثیف شد رفت
_مشکلی نیست میشوریمش کار خاصی نداره
رادان رفت دستاشو بشوره و کتش رو روی دستگیر در آویزون کرد ، منم سریع لباسامو عوض کردم و دستامو توی سینک ظرفشویی شستم و غذاهارو باز کردم گذاشتم که شروع کنیم .
هزینه ی سفر و بیمارستان و خیلی چیزارو که پرداخت کرده بود فهمیده بودم و موقع رهن خونه دادم بهش هرچند کلی بحث کرد اما در نهایت مجبور شد بگیره
وظیفه ای نداشت خرج منو بده .
موقع شام انقدر مسخره بازی درآوردیم و کلی تایم هدر دادیم ، ظرفای یک بار مصرف غذاهارو گذاشتیم تو پلاستیک
_برو خونت لباسای راحتی بپوش بیا ، با اینا که نمیشه کار کرد ، هرچند من میگم نیازی نیست کلا بیای خودم میتونم
_منم نمیگم که نمیتونی ، دست تنها سختع کارا میام کمک
با رفتن رادان خودم مشغول شدم ، از اتاق باید شروع میکرد ، دستمال و طی رو برداشتم ، سطل پر آب کف درست کردم و رفتم تو اتاق ، سرامیکا سفید بودن و تمیز کردنشون سخت بود چون کمی لکه گرفته بودن
تا خواستم شروع کنم صدای در بلند شد ، از اینکه رادان انقدر زود لباس عوض کرده باشه و اومده باشه تعجب کردم
_چقدر زود لباس عوض کر…
با دیدن صحنه مقابلم حرف یادم رفت و چشمام گرد شد
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
احساس میکنم امیر هست
ن بابا
احتمالا لخت اومده جلوش
مطمئنم امیره 👌
به نظرم تا رادان برسه یه بلایی سر رسپینا میاره فک کنم قرارع
رسپینا بمیره همون طور که نویسنده گفت یکی از نقش های اصلی داستان…..
اینایی که میخونی فلش بک هست رسپینا و رادان با هم ازدواج کردن و یه بچه دارن ولی رادان فلج شده به احتمال زیاد کار امیر خرست.