با حساب کردن تاکسی ، نگاهی به سر در مسافرخونه انداختم ، بنظر تمیز میومد و همین خوب بود ، رفتیم داخل شناسنامه ام رو دراوردم تا اتاق بگیرم اما با حرف مسئولش اعصابم ریخت بهم :
_خانوم ما اتاق به خانومای مجرد نمیدیم این دستور از رئیس اینجاست .
اینم یکی از قانونای مسخره بود که خیلی جاها دیده میشد کلافه برگرشتم سمت آرام :
_چیکار کنیم؟
_بزار من حرف بزنم درستش میکنم
کشیدم کنار تا آرام حرف بزنه
شروع کرد به حرف زدن میدیدم اونم عصبیه اما تلاش در حل کردن ماجرا داشت
با پام رو زمین ضرب گرفته بودم تا ببینم ماجرا چی میشه
_حل شد بریم
سوالی نگاهش کردم
_هزینه دو برابر دادم برا دوشب بریم
سر تکون دادم ، جای شکرش باقی بود با پول حل شد ، البته همیشه همین بود پول حلال اکثر ماجرا بود ، یه اتاق گرفته بودیم و کافی بود وارد شدیم وسیله هارو گوشه ی اتاق گذاشتیم خسته رو زمین نشستم سرمو به دیوار تکیه دادم و فکرمو سعی کردم مرتب کنم
_آرام یکم راجب امیر توضیح بده ، مثلا میدونی خونش کجاست؟ محل کارش؟ محتاط کاره یا نیس؟
_خونشو بلدم ، کارش نزدیک کارخونه حاج بابامه اونم دقیق میدونم ، زیاد محافظ کار نیس و خیلی راحته براش مهم نیس چی میشه ، چه فکری تو سرته ؟
_بالاخره تو این دو روز مشخص میشه خیانت کرده یا نه مجبوریم تعقیب کنیم تا مچشو بگیریم عکس بگیریم ، هرچقدر طول بکشه مجبوریم .
_یک ساعت تا محل کارش راهه و یک ساعت دیگه تایم کاریش تمومه یه راست بریم تا دیر نشده ، سری تکون دادم و بلند شدم.
■□■□■□■□
دو روز بود تعقیب میکردیم اما هیچ چیز مشکوکی دیده نمیشد حق داشت احتیاط کنه چون امکان میداد کسی افتاده باشه دنبالش بخاطر حرف آوا ،
_آرام من میرم داخل یه سرکی بکشم ، شاید از همکارای خودش باشه و گوه کاریاش تو همین شرکت باشه
_رسپیناااا لو بری بیچاره میشیم نمیخواد، خرش خیلی میره از قدرت و نفوذی که داره نگم برات
حرفاش تاثیری روم نداشت چون من کتری که میخواستمو میکردم
_تو سر نگهبانی رو گرم کن من برم داخل بدو
دو دل نگام کرد ، اما خوب میدونست من کوتاه بیا نیستم و به سمت نگهبانی رفت تا دیدم نگهبانی حواسش نیس رفتم داخل ، برام مهم نبود دوربین ها قیافمو بگیرن چون ماسک زده بودم و از لباس و چشم قرار نبود شناسایی شم رفتم داخل اما لعنتی انقدر بی سر و صدا بود نمیدونستم کدوم وری برم .
تقریبا یک ربع بود داشتم میچرخیدم تا پیداش کنم ، در اتاقایی که نیمه باز بود سرک میکشیدم کلافه پشت یه دیوار قایم شدم ، نمیدونستم کجارو نگاه کنم دیگه ، لعنتی
بهتر بود تا گیر نیوفتادم برم بیرون رسیدم به در خروجی که
یه صدایی از سمت راهروی راست اومد از روی تابلو ها مشخص بود دستشویی و آبدار خونه اون سمته ، میتونست اینجا باشه ، از فکر اینکه اون قسمت میتونه کمک کننده باشه برای مدرک مورد نظر رفتم اونجا
یواش سرمو لای در کشیدم مات موندم ، داشتن همو میبوسیدن ، سریع گوشیو دراوردم بیصدا کردم و شروع کردم به فیلم گرفتن جاهاشون برعکس شد و قیافه امیر کاملا تو فیلم افتاد ، لبخند رضایت بخشی زدم فیلمو قطع کردم که چشماش باز شد نگاهش افتاد به من بعد به گوشی دستم ،
تا قبل اینکه به خودش بیاد بدو کردم سمت خروجی ، نباید گیر میوفتادممم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
یاحححح داستان دارع به جاهای خوبش میرسهههه امیر تقاص کاری ک کردع رو پس میدعععع خوشم اومد
عالیییی بود ಥ‿ಥ
عالیه