رسیدیم خونمون سریع پریدم پایین. سرمو از پنجره بردم تو ماشین
_منتظرم باش
بعدم دوییدم سمت خونهو با کلید درو باز کردم رفتم تو خونه طبق معلوم آراد رو کاناپه دراز کشیده بود و با مهشید چت میکرد و هنزفری هاشم گذاشته بود تو گوششو آهنگ گوش میداد آراد عاشق مهشید هم دانشگاهیش بود البته بین خودمون بمونه چون فقط من خبر دارم و خودشون و خدا همین. به غیر از آراد کس دیگری قابل رویت نبود خیلی آروم رفتم سمتشو سریع هنذفری شو از تو گوشش در اوردم یه جیغ فرا بنفش کشیدم که بدبخت سکته کرد یه نگاه کردم بهش رنگش مثل گچ شده بود اینه تا اون باشه روی من آب نریزه. نمیدونم چی شد که یه چیز محکم خورد تو سرم برگشتم دیدم مامانه که دمپاییشو پرت کرده سمتم داشت دومی هم درمیورد
مامان:کوفت پدرسگ زهرترک شدم
بعدم کفششو پرت کرد که جاخالی دادم که خورد تو صورت آراد فقط باید اینجا میبودیدو قیافه آراد و میدیدید دیدنی بودااااااا. من هیچ وقت نتونستم این قدر دقیق مثل مامانم دمپاییمو پرتاب کنم فکر کنم مخصوص ماماناس منم مامان که شدم قلقش دستم میاد. همینجوری که داشتم فکر میکردم که گوشم کشیده شد
ننه:من دو روز رفتم شهرستان تو دوباره سر خود شدی بچه این جیغ برای چی بود خواب بودم هاننننن
ننه(مامان مامانم)با این دادی که زد نزدیک بود دندوناش بییوفته بیرون که زودی دهنشو بست خداروشکر که نیوفتاد هوف
_کی برگشتی ننه؟
گوشمو محکم تر کشید که آخم در اومد
آراد:ننه از طرف من ادبش کن باریک
ننه گوش من و ول کرد و رفت سمت آراد
ننه: مگه صد بار به تو نگفتم به من نگو ننه
با صدای در حرف ننه نصفه موند. رفتم سمت آیفون اوه اوه اشکی بود بدون این که جواب بدم از پله ها دوییدم بالا و سریع و سه لباسا مو عوض کردم و کفش پاشنه بلندامو برداشتم و سریع رفتم پایین به کل یادم رفته بود که اشکان منتظرمه. اشکی داشت مثل میرغضبا بهم نگاه میکرد البته قیافه آراد بدتر بود اونم با جای دمپایی که مامان زد تو صورتش جاش قرمز شده بود. کارم دست خودم نبود سریع لب برچیدم و چشمام و چپ کردم همیشه عسل بهم میگفت اینجوری که میکنم مثل یه گربه ملوس میشم تو همون حالت موندم که حالت اشکی عوض شد و یه جور خاصی نگام کرد که آراد بلند شد زد روی شونه اشکی
آراد:داداش این روش خر کردنشه سعی کن خر نشی
ننه:این الانم خر شد
لبمو دندون گرفتم و به اشکی نگاه کردن
اشکی:نکن
_چیکار؟
اشکی به لبم اشاره کرد که سریع ولش کردم.
ننه:دیدی گفتم
_اِاِاِ ننهههه
ننه:مگه من صد بار به تو نگفتم به من نگو ننه و داشت میومد سمتم که دوییدم دست اشکی و کشیدم که😒😒😒 یه سانتم تکون نخورد
_بدوووووووووو
دوباره دستشو کشیدم که اینبار همرام اومد اگه دست ننه میوفتادم دخلم میومد. ننه خیلی بدش میومد بهش بگیم ننه ولی یه کرمی بود که همه بهش میگفتن ننه از بس که حال میداد
نشستیم تو ماشین که یهو یاد حرف های اشکی افتادم برگشتم سمتش که
اشکی:خوب بازی کردم؟
_هان؟
اشکی:خوب نقشمو جلو خانوادت بازی کردم؟
_اره عالی بودی
خوبه پس نقشه بود خیالم راحت شد اگه اشکی عاشقم باشه طلاقم نمیده پس اون هیچ وقت نباید عاشق من بشه گفتم طلاق یاد تعهد افتادم
_اشکی
اشکی:اشکی چیه؟
_اسم تو دیه
اشکی:کامل صدام کن
_کامل؟
اشکی دندون قروچه ای کرد:اسممو میگم
اوه اوه رو اسمش حساسه
_باشه باشه اشکان تعهد کو؟
اشکی:تو داشبورته
آهان در داشبورت و باز کردم و برداشتم خوندمش همه چیزش درست بود و همین طور امضاش هم بود دوباره گذاشتم تو داشبورت که وقتی برگشتیم برش دارم. بعدم سریع به امیر پیام دادن که تعهد و گرفتم و دوباره گوشیمو انداختم تو کیفم. سرمو اوردم بالا که دیدم هنوز راه نیوفتاده
_چرا هنوز راه نیوفتادی؟
اشکی:به به خانم نخبه بالاخره فهمید من راه نیوفتادم
_من و مسخره میکنی جلبک
اشکی:مگه چیه آی کیوت قد گنجشکه
هیچ جوابی نداشتم بدم و ساکت شدم
اشکی:خونه دوستت کجاست؟
جوابشو ندادم
اشکی:قهر نکن بجاش دیگه باهات رسمی حرف نمیزنم چطوره؟
چه کنیم که زیادی مهربونیم برگشتم سمتشو آدرسو دادم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اژدها چه ملوس شده 😅
اگه پارتها رو زود به زود میزاشتین عالی بود
ایین اراد خیلی گناه داشت😂😂
خدایی همه ی ازدواجهای اجباری آخرش عاشق شدن منم ازدواج اجباری میخوام خدااا
از این خواسته ها نداشته باش اینا مجبور به ازدواج با یه پسر خیلی پولدار خوشگل میشن ما یه ممد بغال خدا میزاره تو دامنمون
من دارم میمیرم برا ادامش
منم ادامه میخوام🥺
عالی محشره
خیلی باحال رمانت دوسش دارم
چقدر اینا باحالن خانوادگی 😂😂
اوهوم خانوادگی باحالن🤣