رمان قایم موشک پارت 1 - رمان دونی

 

 

(دیارا)

 

پشت اپن می‌ایستم و همونطور که دستم رو زیر چونه‌م زدم، به مراسم مضحک راه انداخته شده نگاه می‌کنم.

 

دایی می‌گه:

 

– ما که غریبه نیستیم…

 

مامان تعارف می‌کنه:

 

– بفرمایید داخل خان داداش. خونه‌ی خودتونه…

 

چشمم به قیافه‌ی تخس امیر می‌افته.

کاملاً مشخصه به زور کت و شلوار تنش کرده و سبد گل دستش گرفته…

ولی مثل همیشه تا چشمش به مامانم می‌افته، با نیش تا بناگوش دررفته می‌گه:

 

– سلام عمه جان… خوب هستید انشاالله؟ ببخشید زحمت دادیم.

 

انگار که همه‌ی رسوم دنیا به خونواده‌ی ما می‌رسه برعکس می‌شه.

کلاً همیشه واسه ما از زمین به آسمون می‌ره.

به جای اینکه دایی به من بگه عروس گلم؛ مامانم با ذوق زدگی‌ به امیر می‌گه:

 

– تو رحمتی داماد گلم!

 

با چندش‌چرخی به چشمام می‌دم.

دوست دارم هرچه سریع تر با امیر تنها شم تا یه موی سالم رو سرش نذارم.

مامان با چشم دنبال من می‌گرده.

نگاهش که به منِ بیخیال می‌افته؛ چشم غره می‌ره…

بارها تذکر داده بود هرچقدر هم با خانواده دایی صمیمی باشیم،‌ باز مراسم امشب زمین تا آسمون فرق داره.

امشب مثلاً خواستگاری منه!

 

 

پررو پررو می‌رم کنار دایی می‌شینم و محکم می‌زنم رو پاش.

 

– دایی گل ما در چه حاله؟

 

مامانم چشم و ابرو میاد که هرچه زودتر این بساط آبرو ریزی رو تموم کنم.

اما‌ متاسفانه مثل همیشه گوشم بدهکار نیست.

دایی شیرین می‌خنده.

 

– شما رو که دیدیم عالی شدیم عروس گلم.

 

لبخند کج و معوجی می‌زنم.

مامان سینی چایی رو میاره.

زندایی می‌گه:

 

– حالا جلسه‌ی اوله ازت نخواستیم چایی بیاری ها عروس خانوم… ولی ما دلمون می‌خواد از دست خودت چایی بگیریم.

 

دستی به گوشه‌ی شالم می‌کشم و زورکی می‌خندم.

 

– چشم حتما…

 

متاسفانه خیلی زود می‌رن سر اصل مطلب.

دایی می‌گه:

 

– خب ما که الحمدلله همدیگه رو می‌شناسیم. همه هم با این وصلت موافقیم. می‌مونه این دوتا جوون که به نظرم برن همین الان باهم سنگاشون رو وا بکنن… نظر شما چیه اردشیر جان؟

 

بابام با خونسردی همیشگیش به اتاقم اشاره می‌زنه.

 

– صاحب اختیارید شاهرخ جان… بابا پاشو با آقا امیر برو تو اتاقت با هم صحبت کنید.

 

 

 

امیر با همون لبخند محجوب و محفوظ به حیاش بلند می‌شه و پشت سرم راه می‌افته.

وقتی داخل راهرو می‌شیم انگاری جلد عوض می‌کنه، حتی راه رفتنش هم عوض می‌شه…

من که دیگه عادت کردم به این کارهاش فقط با تاسف سر تکون می‌دم.

جلوتر از من وارد اتاقم می‌شه.

روی تخت می‌شینه و شروع به صحبت می‌کنه.

 

– خب… دختر عمه خلم.

 

خودم رو روی صندلی کامپیوتر پرت می‌کنم.

و یه راست می‌رم سر اصل مطلب:

 

– چرا پاشدی اومدی خواستگاری پسردایی گلم؟

 

صورتش رو مچاله می‌کنه.

 

– به نظرت من عاشق و شیدا قیافه نحس توام؟

 

تای ابرویی بالا می‌ندازم و با تمسخر جواب می‌دم:

 

– نه. چون من عاشق و شیدا قیافه نحس تو بودم سوال کردم…

 

لبش رو با زبونش تر می‌کنه و صداش رو پایین میاره.

به خودش اشاره می‌زنه:

 

– چون من بچه خوبه فامیلم! وقتی ننه بابام می‌گن بریم خواستگاری دختر عمه‌ت، نمی‌تونم بگم نه! درنتیجه…

 

بین حرفش می‌پرم و حرصی می‌گم:

 

– من توی حرمله رو می‌شناسم. واسه کی فیلم میای امیر؟

 

 

 

حالا نگاهش رنگ التماس می‌گیره.

کشدار صدام می‌کنه:

 

– دیــارا خانوم…

 

نیشخند می‌زنم.

 

– راه نداره این یکیو گردن بگیرم. از بدو تولدت هرکار کردی انداختی گردن من، تهش تو بچه‌ مردم شدی که یه عمر کوبیدن تو سرمون، منم مایه پند و اندرز فامیل که نکنه خدای نکرده بچه هاشون مثل من بشن!

 

با چشمای خمار مشکی رنگش نگاهم می‌کنه.

 

– دیارا. من امیر سلطانی، همینجا و در همین لحظه قسم می‌خورم که اگه بهم خوردن این خواستگاری رو گردن بگیری؛ آخرین گردن گیریه عمرت می‌شه و دیگه هیچ چیزی رو گردن تو نمی‌ندازم…

 

با لبخند ملیح به عز و جزش نکاه می‌کنم و لذت می‌برم.

 

– خواهش کن!

 

دندوناش رو بهم فشار می‌ده.

 

– خواهش می‌کنم.

 

با خباثت نگاهش می‌کنم:

 

– نشنیدم. خواهش… چی؟

 

در حالی که می‌خواد قیمه قیمه‌م کنه؛ تند و بلند می‌گه:

 

– خواهش می‌کنم بهم خوردن خواستگاری رو گردن بگیر و من قول می‌دم دیگه هیچی رو گردنت نندازم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افگار pdf از ف میری

  خلاصه رمان :         عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mobina
Mobina
1 سال قبل

با اینکه موضوش تکراریه و اخرش قراره عاشق هم بشن ولی اوکی خوب بود

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x