پشت سرم میاد تو اتاقم.

زمزمه یواشش رو می‌شنوم.

 

– فکر کنم پریود مغزی هست هنوز.

 

برنده نگاهش می‌کنم.

احمقانه می‌خنده.

 

– عزیزم…

 

دندونامو بهم فشار می‌دم:

 

– مرگ!

 

لبش رو با زبونش تر می‌کنه و نامطمئن می‌گه:

 

– الان چیکار کنم عفو کنی؟

 

با هیجان و ذوق زده جواب می‌دم:

 

– هرکار بگم می‌کنی؟

 

یه کورسوی امیدی توی دلش پیدا می‌شه.

می‌خواد هرچی‌زودتر، غیض و غضبمو تموم کنم.

تند تند سر تکون می‌ده:

 

– هرکاری…

 

یهو مثل دو قطبی ها جدی می‌شم.

بدون ذره‌ای حس شوخ طبعی نگاهش می‌کنم و می‌گم:

 

– جلو چشمم نیا تا شب… بعدش می‌گم تکلیف چیه!

 

 

 

سر میز شام همه که دور هم جمع می‌شیم بحثی که بزرگترا واسش برنامه ریخته بودن رو پیش می‌کشن.

 

اول زندایی با سیاست شروع می‌کنه حرف زدن که من مخالفت نکنم.

 

– ما فکر کردیم شما هرچی زودتر باید برید ماه عسل.

 

غذا می‌پره تو گلوی من و قاشق از دست امیر می‌افته تو بشقابش.

 

دایی سریع پی حرف رو می‌گیره:

 

– اینطوری خیلی به عنوان زن و شوهر بهم نزدیک می‌شید…

 

انگاری که کاملا حرف و دیالوگ هاشون با برنامه بوده که بابا هم در ادامه می‌گه:

 

– خدا رو چه دیدی؟ شاید اصلا دلتون کشید توی ماه عسل بچه دار شید…

 

سرم گیج می‌ره.

واسه خودشو بریدن و دوختن.

امیر هم کلا مات مات فقط بهشون نگاه می‌کنه‌.

 

مامان تیر آخر رو می‌زنه.

 

– دیارا جان… دایی و زندایی زحمت کشیدن، یه تور ده روزه واسه کیش براتون گرفتن.

 

زندایی محجوب می‌‌خنده.

 

– زحمت چیه؟ رحمته…

 

 

 

با انزجار به امیر خیره می‌شم.

اونم به من….

هرلحظه ممکنه اشکم درآد.

من؟ با امیر؟ ده روز؟ تو یه جزیره؟ تو یه اتاق؟ بمیرم که سنگین تره!

 

فکر کنم اونم همین فکرها رو پیش خودش می‌کنه، که همزمان با من می‌گه:

 

– چیزه…

 

بهم دیگه نگاه می‌کنیم.

من با چشمام به اون التماس می‌کنم یه کاری کنه و اون به من.

 

زندایی می‌خنده:

 

– عزیزدلم دیگه اما و اگری توش نیارید… می‌خواستیم تو عمل انجام شده قرارتون بدیم الان گفتیم. پرواز فردا ساعت دوازده ظهره.

 

دوباره من و امیر همزمان می‌گیم:

 

– چی؟

 

امیر می‌خنده و ناباور می‌گه:

 

– شوخی می‌کنی دیگه مامان؟

 

به جای زندایی، مامان من جواب می‌ده:

 

– نه عمه… شوخی چیه؟ می‌خواستیم سورپرایزتون کنیم گذاشتیم دقیقه نود.

 

 

 

روش رو می‌کنه سمت من و ادامه می‌ده:

 

– اما غمت نباشه ها دیارا… شام رو که خوردیم با زندایی میایم خونه‌ت وسایلاتون رو می‌پیچیم که فرد با خیال راحت برید.

 

ناخنامو توی رون امیر فرو می‌کنم.

 

ناله‌ش بلند می‌شه:

 

– آیی…

 

سر همه متعجب می‌چره سمتش.

میرغضبی به من نگاه می‌کنه.

پام رو محکم لگد می‌کنه که جیغ منم بلند می‌شه.

 

همه انگاری که دارن به عقب مونده های ذهنی جسمی نگاه می‌کنن؛ نگاهمون می‌کنن…

 

من که دیگه توان ماست مالی کردن ندارم.

امیر دست به کار می‌شه.

با همون خنده‌ی احمقانه‌ش می گه:

 

– از سر ذوق و شوقه… نیست که خیلی سورپرایز شدیم، واسه همونه!

 

منم با یه لبخند ده برابر احمقانه‌تر از مال امیر تایید می‌کنم.

 

– درسته….

 

با هزار بدبختی و مشقت بعد از شام، مامان و زندایی رو قانع می‌کنیم که نیان خونه‌مون و خودمون می‌تونیم وسایلا رو جمع کنیم و بالاخره بعد از یک ساعت کلنجار؛ قانع می‌شن.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۲ / ۵. شمارش آرا ۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عاصی

    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰ تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس به صورت pdf کامل از مهسا زهیری

    خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس :   یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبنده‌ای در مورد تولد و هویت و گذشته‌اش مواجه شده، با خشم غیرقابل کنترل، خودش رو گوشه‌ای پنهان کرده و «عشق» رو مقصر همه‌ی مصیبت‌های خودش و بقیه می‌بینه. با سر رسیدن مردی که مرکز همه‌ی اتفاقاته،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی

    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر شکل می‌گیرد. احساس و عشقی که می‌تواند مرهم برای زخم‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Roya
Roya
1 سال قبل

خیلی کم بود

هکر قلبشم
هکر قلبشم
1 سال قبل

فقط می‌دونم که هیچ بابایی نمیگه شاید هوس کنید توی ماه عسل بچه دار شوید😐 🤣🤣 خدایایایاایا

Fateme
Fateme
پاسخ به  هکر قلبشم
1 سال قبل

آره واقعااااااا هیچ بابایی نمیگه
بعدا امیر انقدر بی دست و پاست که با این همه سن یه مرد بالغ شده اختیارش دست مامانش و عمشه و خودش نمیتونه هیچ غلطی بکنه واقعا که

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x