رمان ملورین پارت 31 - رمان دونی

 

 

محمد بدون آنکه به ملورین حرفی بزند هزینه‌ی بیمارستان را پرداخت کرد.

 

به اتاق مینو برگشت و رو به ملورین گفت:

 

– حاضرش کن که بریم

 

ملورین شرمزده سر پایین گرفت و همانطور که با انگشت‌هایش بازی میکرد گفت:

 

– میشه شما کمکش کنین لباساشو بپوشه من برم هزینه‌ی بیمارستانو بدم می…

 

هنوز حرفش به اتمام نرسیده بود که محمد با لحنی جدی زمزمه کرد:

 

– خودم دادم لازم نیست تو بری!

 

دخترک سرش را بالا گرفت و با چشم‌هایی گرد شده و گونه هایی گل انداخته نگاهش کرد!

 

توقع همچین حرکتی از او را نداشت!

ارام دستش را روی پایش کوبید و گفت

 

– چرا اخه؟!

 

محمد اما بدون اینکه جوابی بدهد بحث را عوض کرده و گفت:

 

– مینو خانم بعد از اینجا بریم فروشگاه اسباب بازی هرچی دوست داشتی بخر باشه؟

 

مینو با خوشحالی جیغی کوتاه از انتهای گلویش بیرون پرید و ذوق زده گفت:

 

– وای عمو محمد عاشقتم!

 

عمو محمد گفتنش زیادی به ذائقه‌ی محمد خوش آمده بود که نزدیکش شد و گونه های تپلش را محکم بوسید و دوباره جیغ ذوق زده‌ی مینو را بلند کرد!

 

 

 

کار های ترخیص مینو تمام شد و سه نفری همراه هم از بیمارستان خارج شدند

 

در تمام طول مسیر مینو شیرین زبانی میکرد و مشغول پر چانگی شده بود

 

از گوشه‌ی چشم به ملورین که بغ زده به بیرون نگاه میکرد خیره شد و خطاب به مینو گفت:

 

– مینو خانم ابجیت انگار سر حال نیستا!

 

ملورین با شنیدن صدایش سر چرخاند و به محمد خیره شد و اشاره به خودش زد:

 

– من!

 

بدون توجه به حضور مینو دست ملورین را گرفته و زیر دستش روی دنده گذاشت و گفت:

 

– نه پس من!

 

ملورین سعی کرد لب هایش را به خنده کش دهد و بی رمق گفت:

 

– نه بابا خوبم!

 

مینو از پشت صندلی دست دراز کرده و گردن ملورین را محکم در میان بازوهای کوچکش گرفت و گفت:

 

– ابجی به خدا من خوبم، تو هم خوب باش دیگه!

 

دست کوچک مینو را بوسید و اهسته گفت:

 

– چشم ابجی خانم!

 

محمد روبروی فروشگاه مد نظرش ایستاد و همانطور که به ملورین اشاره میزد تا پیاده شود گفت:

 

– شما پیاده شین تا من پارک کنم ماشینو بیام!

 

 

 

همراه مینو از ماشین پیاده شده و روبروی پاساژ به انتظار محمد ایستادند.

 

ماشین را که پارک کرد، کیف پولش را از جلوی داشبورد برداشته و از ماشین پیاده شد

 

به سمت ملورین رفت و گفت:

 

– بریم؟

 

دخترک سری به نشانه‌ی تایید تکان داد و گفت:

 

– آره!

 

قبل از اینکه حرکت کند، دست محمد روی مچ دستش نشسته و باعث مکثش شد.

 

اهسته ایستاد و همانطور که به سمتش میچرخید با تعجب نگاهش کرد و گفت

 

– چیشده؟

 

انگشت‌هایش را میان انگشت‌های کشیده‌ی دخترک سراند و دستش را گرفت:

 

– حالا بریم!

 

گونه‌های ملورین کمی رنگ گرفت و با لبخندی کوچک دست محمد را گرفت و گفت:

 

– بریم.

 

دست در دست هم وارد پاساژ شده و مینو جلوتر با ذوق و شوق مشغول راه رفتن بود.

 

محمد سرش را به گوش دخترک نزدیک کرد و به ارامی و اما پر از شیطنت گفت:

 

– کی بشه واسه کوچولوی خودمون بیایم خرید!

 

 

 

دخترک گیج سر چرخاند و متعجب نگاهش کرد:

 

– جانم؟

 

شیطان گوشه‌ی لبش را گزید و پر از شور و شعف زمزمه کرد:

 

– قربون جونت! دارم میگم کی بشه واسه نی نی کوچولوی خودمون بیایم سیسمونی بخریم!

 

منظور حرف محمد را که فهمید خجالت زده هینِ پر شرمی گفت و سر پایین گرفت:

 

– زشته این حرفا!

 

دستش را دور کمر ملورین حلقه کرده و بدون توجه به رفت و امد رهگذران، تن دخترک را به خود چسباند و گفت:

 

– چه زشتی؟ بالاخره که باید بچه داشته باشیم! دیر یا زود داره سوخت و سوز نداره!

 

قبل از اینکه فرصت حرف زدن پیدا کند، مینو ذوق زده به سمتشان چرخید و گفت:

 

– عمو محمد این خرسه رو نیگا!

 

با شنیدن صدای مینو سرش را به سمتشان چرخاند و گفت:

 

– جانم عمو؟ ببینم

 

چشم چرخاند و عروسک خرسی بزرگی را که دو برابر قد و هیکل مینو بود، دید.

 

قبل از اینکه حرفی بزند صدای اعتراض ملورین بلند شد:

 

– مینو اینکه از خودت بزرگ تره دختر! بیا بریم یه چیز دیگه انتخاب کن، بدو ببینم!

 

محمد بی توجه به حرفش به سمت مینو رفت و تن کوچکش را از روی زمین بغل کرد و گفت:

 

– بیا بریم بخریمش واست خانم کوچولو!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 13

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنار نرگس ها جا ماندی pdf از مائده فلاح

  خلاصه رمان : یلدا پزشک ۲۶ ساله ایست که بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانواده‌اش پیش آمده، ناخواسته مجبور به تغییر روش زندگی خودش می‌‌شود. در این بین به دور از چشم خانواده سعی دارد به نحوی مشکلات را حل کند، رویارویی او با مردی که در گذشته درگیری عاطفی با او داشته و حالا زن دیگری در زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دل کش
دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی

  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی ذاشتم بره… لب مرز که سهله… اگه لازم بود تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yas
Yas
1 سال قبل

فکر کنم محمده واقعا عاشق ملورین میشه ولی خانوادش مخالفت میکنن و جدایی بین شون رخ مثلا باباش میگه از اموالم محرومت میکنم اونم مجبور میشه از ملورین دست بکشه ملورینم بدبخت و بدبختر میشه

Tamana
Tamana
1 سال قبل
پاسخ به  Yas

نگو اینطور🚶‍♀️

kim.ias
kim.ias
1 سال قبل
پاسخ به  Yas

ولی من فکر میکنم یه چیزی پیش میاد که محمد به ملورین شک کنه و تن فروشیشو تو سرش بکوبه و رهاش کنه و ملورین بدبخت تر شه ولی بعدا پشیمون شه

کلا نمدونم چرا به عشق محمد بدبینم حس میکنم الکیه
چون اون فقط عاشق زیبایی و بدن ملورین شده

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x