رمان ملورین پارت 52 - رمان دونی

 

 

 

 

رو به روی آیینه روی صندلی نشست و موهایش را باز کرد.

شونه ای برداشت و ارام روی موهایش کشید.

 

 

خیره به آیینه شد و با خود فکر کرد اگر محمد را آن شب نمی‌دید چه اتفاقی می‌افتاد؟! زندگی اش چگونه می‌گذشت؟

محمد عین نوری در زندگی اش بود، البته که ملورین هم نعمتی در زندگی محمد بود.

 

 

اگر سر و کله ملورین پیدا نمی‌شد چگونه می‌توانست آن زندگی بی هدف و بی سر و ته را ادامه دهد؟!

 

 

ملورین سریع برق لبی هم به لبش زد و دوباره شانه را به دست گرفت که همان موقع محمد وارد اتاق شد.

 

ملورین نگاهش نمی‌کرد! حتی ذره ای نرمی در چهره اش نبود و جوری که نشان دهد حواسش به محمد نیست موهایش را نوازش کرد.

 

محمد که ملورین را در آن لباس خواب لعنتی دید دلش برای آن دختر لرزید! برای بار چندم…

 

روی تخت دراز کشید و با چشمانی که خمار شدنش دست خود نبود به او زل زد و زمزمه کرد:

– قصد خواب نداری خوشگل من؟!

 

ملورین باز هم چیزی نگفت و به معنی واقعی کلمات داشت روی اعصاب محمد می‌رفت، محمد که دید ملورین چیزی نمی‌گوید نفس عمیقی کشید تا خود را کنترل کند.

 

متوجه دما بیش از حد خود شد، تیشرتش را با یک حرکت از تن خارج کرده و پایین تخت انداخت.

ملورین هم با نازی که غیر ارادی در رفتارش بود بلند شد و با فاصله کمی از محمد دراز کشید.

 

 

فاصله شان آنقدری کم بود که محمد به خوبی بوی خوب تن ملورین را استشمام می‌کرد.

 

محمد که نتوانست تحمل کند گفت:

– تو یزره بچه به جای این که عصبی بشی و دعوا راه بندازی این جوری با سياست بهم کم محلی می‌کنی جوری که دلم می‌خواد برم و خودم و از پشت بوم پایین بندازم ولی باهام حرف بزنی!

راستش و بگو از قصد ابن لباس و پوشیدی که دیوانم کنی نه؟!

 

لبخندی روی لب های ملورین اومد که سریع لب هایش را جمع کرد تا محمد لبخندش را نبیند.

 

 

 

– تو که خودت میبری و می‌دوزی من چی بگم؟!

 

محمد در دل گفت کاش ملورین پتو روی خود می‌انداخت…!

 

– اون پتو رو بنداز رو خودت.

 

ملورین با لجبازی لب زد:

– نمی‌خوام گرممه.

 

محمد گوشه لبش را گزید و دلش از دست رفت، روی ملورین خیمه زد و در صورت مهتابی دخترک خیره شد.

 

– اخه چقد تو خوشگلی عمر محمد!

گرمته؟! خب لامصب منم گرممه! تو هرم آتیش این هیکل لامصبت دارم می‌سوزم! به فکرم نیستی نه؟! بگن غلط کردم با یه دختره ای بودم خوبه؟! بخدا ملو اسمش و حتی یادم نمی‌اومد.

 

ملورین پلک زد ولی محمد را پس نزد، از طرفی خوشحال بود که آن زن نقش اساسی در زندگی شوهرش نداشته و از طرف دیگر دلش می‌خواست بیشتر ناز کند.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 127

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
روا
روا
9 ماه قبل

بنظرم کمه

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x