رمان گرداب پارت 192 - رمان دونی

 

 

یک لحظه انگار قلبم از حرکت ایستاد و بعد با سرعتی باورنکردنی شروع به تپیدن کرد…

 

پلک هام روی هم افتاد و دست ازادم رو به سختی مشت کردم که حرکت نکنه و روی صورت یا لای موهاش نره….

 

نفسم رو بریده بریده فوت کردم بیرون و انگار قصد برداشتن لب هاش رو نداشت…

 

داغی لب هاش به من هم سرایت کرده بود و از شقیقه ام شروع و به کل تنم پخش می شد…

 

نفس میزدم و قلبم داشت خودش رو به در و دیوار سینه ام می کوبید و از ضربات تندش، سینه ام درد گرفته بود….

 

لب هام باز شد و نفس بریده و بی تاب صداش کردم:

-سورن..

 

بوسه ای زد و بالاخره لب هاش از شقیقه ام جدا شد..

 

لای پلک هام رو باز کردم و تو چشم های بی قرارش خیره شدم…

 

زیر گوشم نفسی کشید و لب زد:

-جان..

 

دوباره نفس کشید و انگار داشت بوی تنم رو استشمام می کرد و از حرارت نفس هاش، قلبم داست از جا کنده میشد….

 

دستم رو از توی دستش بیرون کشیدم و بی طاقت جفت دست هام رو دور گردنش حلقه کردم و خودم رو سفت به سینه ش چسبوندم و صورتم رو توی گردنش قایم کردم…..

 

شوکه شد و دست هاش کمی توی هوا موند اما خیلی زود به خودش اومد و دست هاش مثل یک طناب، محکم و سخت دورم حلقه شد و به خودش فشردم….

 

صورتم رو به گردنش چسبوندم و نفس عمیقی از بوی تنش کشیدم…

 

بالاخره به اغوشش رسیده بودم و حسرتی که از زمان اومدنش تو دلم بود، به پایان رسید…

 

بعد هم می تونستم حسابی از این حرکتم خجالت بکشم..الان فقط اروم و قرار گرفتن قلبم مهم بود و بس….

 

 

 

*************************************

 

با صدای گوشیم سرم رو از روی نقشه بلند کردم و گردنم رو به چپ و راست تکون دادم…

 

کمر و گردنم خشک شده بود و از خستگی داشتم هلاک میشدم…

 

نگاهی به ساعت انداختم که پایان وقت کاری رو نشون میداد و بعد گوشیم رو از روی میز برداشتم…

 

با دیدن اسم سورن لبخند زدم و سریع جواب دادم:

-الو..سلام..

 

با مکث کوتاهی صداش تو گوشم پیچید:

-سلام خانم..خسته نباشی..

 

-ممنون..چطوری؟!..

 

-قربونت خوبم..کارت تموم نشده؟..

 

-چرا دیگه تمومم..چطور؟!..

 

-پایینم..جمع کن بیا..

 

لبخندم بزرگ تر شد و با خوشحالی گفتم:

-باشه..الان میام..

 

-عجله نکن..منتظرم..

 

گوشی رو قطع کردم و با ذوق به دنیز که پشت میز کناریم بود و اون هم داشت روی یک نقشه کار می کرد، نگاه کردم و گفتم:

-سورن اومده دنبالم..تو هنوز کار داری؟..

 

از لحن شاد من خنده ش گرفت و گفت:

-اره ولی دیگه چیزی نمونده..یکم دیگه تمومه..تو چیکار کردی؟…

 

-این امروز تموم نمیشه..فردا باید تکمیلش کنم..پس من میرم..تو ماشین داری یا وایسیم تورو هم ببریم؟…

 

-نه عزیزم ماشین دارم..تو برو..

 

چشمکی زد و با شیطنت ادامه داد:

-خوش بگذره!..

 

 

 

خندیدم و مشغول جمع کردن نقشه ی جلوم شدم و کارم که تموم شد، کیف و گوشیم رو برداشتم…

 

رفتم طرف دنیز و گونه ش رو بوسیدم و ازش خداحافظی کردم…

 

از اتاقمون زدم بیرون و رفتم سمت ابدارخونه تا از پسرها هم خداحافظی کنم…

 

صدای شوخی و خنده هاشون می اومد و بی اختیار لبخند روی لبم نشست…

 

وارد شدم و با خنده گفتم:

-چه خبرتونه..صداتون کل واحد رو برداشته..

 

با خنده چرخیدن طرفم و البرز با دیدن کیف توی دستم، ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:

-اغور بخیر..کجا به سلامتی؟..

 

لبخند زدم و گفتم:

-ساعت کاری تمومه..

 

کیان استکان چایی توی دستش رو روی کابینت گذاشت و گفت:

-تموم باشه..تو کجا؟!..

 

-سورن اومده دنبالم..دارم میرم..

 

البرز با همون ابروهای بالا انداخته گفت:

-به به..کاملا بی خیال ما شدی و چسبیدی به سورن جونت..یه وقت زشت نباشه مارو تحویل نمیگیری….

 

با خنده چشم غره ای بهش رفتم:

-اِ این چه حرفیه..کی میتونه جای شمارو بگیره..

 

-بله بله..گوشای مام درازه و باور کردیم..

 

کیان سقلمه ای تو پهلوش زد و گفت:

-اذیتش نکن..

 

بعد رو به من با لبخند و لحن مهربونی گفت:

-برو عزیزم..خوش بگذره..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال

      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی تونبودم/ یه لحظه بی تو نزیستم.. یه روز سراغمو می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه تا زمانیه که صاحب هتل ک پسر جونیه برگرده از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

میدونم کسی گوش نمیده که بگم هر روز پارت بدین ولی حداقل اینکه هفته ای سه پارته طولانیترش کنین لطفا

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x