رمان گرداب پارت 290 - رمان دونی

 

 

 

 

من و سوگل با خنده به تایید سر تکون دادیم و سامیار جدی سر تکون داد و گفت:

-بچه شدین؟..

 

دوباره همه بلند بلند خندیدیم و مادر عسل سری تکون داد و گفت:

-امان از دست شما جوونا..

 

سامان با خنده به جایی اشاره کرد و گفت:

-شرط میبندم داره میاد بیرونمون کنه..

 

به جایی که اشاره کرده بود نگاه کردیم و متوجه شدیم مدیر باغ داره به سمتمون میاد…

 

پدر عسل از جاش بلند شد و گفت:

-من باهاش حرف میزنم..شما هم بلند شین جمع کنین که بریم…

 

همه سر تکون دادیم و پسرها مایع ته لیوانشون رو سر کشیدن و یکی یکی از روی صندلی ها بلند شدیم….

 

عسل با خستگی لباس سنگینش رو جمع کرد و گفت:

-وای دارم میمیرم از خستگی..چطوری تا ماشین بیام..

 

سامان با لبخند گفت:

-می خواهی تا ماشین بغلت کنم ببرمت؟..

 

مادرها سریع خودشون رو به نشنیدن زدن و شروع کردن با هم حرف زدن…

 

عسل به باباش که دورتر داشت با اون اقا حرف میزد، اشاره کرد و گفت:

-چرا تا بابام بود از این پیشنهادای جذابت ندادی؟..

 

سامان دستش رو دور گردن عسل انداخت و گفت:

-دیگه زنم شدی رفت..بابا جونت باید قبلش فکر اینجاشو می کرد…

 

#پارت1687

 

عسل با خنده مشتی به بازوی سامان زد و تکیه داد به سینه ش…

 

سامیار پوزخندی زد و گفت:

-می خواهی من زحمتشو بکشم بهش بگم؟..

 

سامان چشم غره ای بهش رفت:

-خفه شو..

 

دوباره صدای خنده ی جمعمون بلند شد..

 

چقدر از اینکه بینشون بودم و لحظات شاد و خوبی رو می گذروندم، خوشحال بودم…

 

چقدر باهم صمیمی و مهربون بودن..

 

دلم هوای دوست هام رو کرده بود..ما هم وقتی دور هم جمع می شدیم، همینقدر بهمون خوش می گذشت….

 

دلم برای همشون تنگ شده بود..

 

نفسی کشیدم و به سورن نگاه کردم..اون هم خوشحال بود…

 

کنار خواهرش و خانواده ی صمیمیشون بهش خوش می گذشت…

 

امیدوار بودم بین ما هم همینطوری بهش خوش بگذره و شاد باشه…

 

نمی خواستم از اینکه مجبور بود از این جمع و صمیمیت دور باشه، ناراحت باشه…

 

متوجه ی نگاهم شد و سرش چرخید طرفم و با اون چشم های قرمز و خمارش که می درخشید، نگاهم کرد….

 

لبخند روی لبش نشست و بی صدا لب زد:

-جون؟!..

 

اروم خندیدم و سرم رو به نشونه ی چیزی نیست تکون دادم…

 

#پارت1688

 

دستم رو توی دستش گرفت و چشمکی زد..

 

نگاهم رو با لبخند ازش گرفتم و پدر عسل که تازه رسیده بود گفت:

-خب..بریم؟..

 

همه سر تکون دادیم و کیف و وسایلمون رو برداشتیم و میون حرف ها و شلوغ کاریه پسرها، راه افتادیم سمت ماشین ها….

 

کنار ماشین ها ایستادیم و مادرها شروع کردن به تشکر از همدیگه و خداحافظی کردن…

 

سامان دست عسل رو گرفت و رو به پدرزنش گفت:

-اگه اجازه بدین من عسل رو بیارم..

 

سامیار زد زیر خنده و با بدجنسی سر تکون داد..

 

سورن هم دست ازادش رو توی جیبش کرد و با نیش باز شده، خیره خیره به سامان نگاه کرد…

 

سامان چشم غره ای بهشون رفت و پدر عسل ابرویی بالا انداخت و گفت:

-باشه پسرم..فقط زود بیایین دیروقته..

 

سامان به تایید سر تکون داد:

-چشم..خیالتون راحت..ممنون..

 

ما هم همگی دوباره ازشون تشکر کردیم و بعد از خداحافظی، سوار ماشینشون شدن و زودتر از همه رفتن….

 

سامیار که هنوز داشت به سامان نگاه می کرد پوزخندی زد و گفت:

-که باید از قبل فکرشو می کرد؟..

 

سامان با حرص دوباره غرید:

-خفه شو..

 

این دفعه پوزخند صداداری زد و به ماشین سامان اشاره کرد و گفت:

-گمشو زودتر..وقتت داره تموم میشه..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 93

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دودمان
دانلود رمان دودمان قو به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان دودمان قو :   #پیشنهاد ویژه داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای گمشده
دانلود رمان رویای گمشده به صورت pdf کامل از مهدیه افشار و مریم عباسقلی

      خلاصه رمان رویای گمشده :   من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بی‌پدر بزرگ شده و حالا با بزرگ‌ترین چالش زندگیم روبه‌رو شدم. یک‌روز از خواب بیدار شدم و دیدم جلوی در خونه‌ام بچه‌ایه که مادر ناشناسش تو یک‌نامه ادعا می‌کنه بچه‌ی منه و بعد از آزمایش DNA فهمیدم اون بچه واقعا مال منه! بچه‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
[:
[:
6 ماه قبل

جر این بده😂😂

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

نویسنده اینم رفت تو ردیف دندون گردا تو نوشتن

سارا
سارا
پاسخ به  خواننده رمان
6 ماه قبل

دقیقا”خجالتم نمیکشن اولا رمانشون برااینکه مخاطب جذب کنن پارتا طولانی وسطاش که خیالشون راحت میشه هی پارتارو کش میدن وکوتاهترازپارت قبلی

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x