رمان دونی

 

 

 

دستش رو از زیر چونه ام حرکت داد و رسوند به گونه ام و انگشت شصتش رو روی پلکم کشید و خیسیش رو پاک کرد….

 

با نگاهی که دل و تمام وجودم رو می لرزوند، نگاهم کرد و لب زد:

-من کنار شما راحتم..وقتی نزدیک شما باشم خیالم راحته و احساس ارامش میکنم..اما موندنم بیشتر از این باعث مشکل میشه….

 

لبخنده تلخی زدم و سرم رو تکون دادم که اروم تر گفت:

-درکم میکنی..مگه نه؟..

 

چشم هام رو باز و بسته کردم و سرم رو به تایید تکون دادم…

 

لبخندش پررنگ تر شد و این دفعه با همون انگشت شصتش، زیر چشمم رو نوازش کرد و گفت:

-اینجوری غمگین نگاهم نکن..برای منم سخته..

 

-می دونم..

 

-نمیذارم حتی یک روزم احساس کنی ازت دور شدم..

 

با همون لبخنده تلخ دوباره سر تکون دادم:

-باید همین نزدیک خودمون خونه بگیری..

 

-چشم..هرچی پرند خانم بگه..

 

مدت کوتاهی بی حرف تو چشم های هم خیره شدیم و سورن همچنان با همون دستش مشغول نوازش گونه ام بود….

 

زبونش رو روی لبش کشید و با لبخنده شیرین و مهربونی گفت:

-حالا یکم بخند..دلم میگیره اینجوری نگاهم میکنی..

 

به سختی لبخند زدم و سورن یه چیزی زیر لب گفت که متوجه نشدم و گفتم:

-چی؟!..

 

 

 

دستش رو از روی صورتم برداشت و نگاهش رو هم ازم گرفت:

-هیچی..

 

با تعجب نگاهش کردم و حرفی نزدم..به این کارش عادت داشتم…

 

خیلی پیش اومده بود، یه چیزی زیرلب می گفت که من متوجه نمیشدم و انگار با خودش بود و من هم گیر نمی دادم که حتما بفهمم….

 

تو جاش جابه جا شد و با کمی مکث دوباره نگاهم کرد و با لبخند گفت:

-دیگه ناراحت نیستی؟..

 

-ناراحتم از اینکه میری اما تونستم درکت کنم..تو همیشه منطقی تر از من تصمیم میگیری..وقتی اینجوری میگی حتما این کار برای هممون بهتره….

 

لبخندش پررنگ تر شد و از جاش بلند شد..

 

جلوم ایستاد و چون من هنوز نشسته بودم برای دیدنش سرم رو بالا گرفتم…

 

نگاهش اروم شده بود، مثل دل من..

 

انگار یک بار سنگین از روی دلم برداشته شده بود و حالا که جواب سوال هام رو تا حدودی گرفته بودم، خیالم راحت تر شده بود….

 

جواب لبخندش رو با لبخند دادم که گفت:

-بخواب دیگه دیر وقته..

 

سرم رو تکون دادم و همچنان نگاهش می کردم که چشم هاش رو باز و بسته کرد و گفت:

-شبت بخیر..خوب بخوابی..

 

-شب بخیر..

 

کمی این پا و اون پا کرد و قبل از اینکه بتونم چیزی بگم، با یک دستش بغل سرم رو گرفت و خم شد و سریع روی موهام رو بوسه ای زد….

 

 

 

خشکم زد و صداش رو پچ پچ وار بغل گوشم شنیدم:

-ممنون عزیزم..

 

حتی فرصت نداد عکس العملی نشون بدم و به سرعت ازم جدا شد و از اتاق رفت بیرون و در رو پشت سرش بست….

 

دستم رو روی سرم، جای بوسه ش گذاشتم و لبخند نرم نرمک نشست روی لب هام…

 

این بوسه ش بیشتر از تمام حرف هاش ارومم کرده بود…

 

چشم هام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم و جای بوسه ش رو نوازش کردم…

 

انگار یک پروانه توی دلم به پرواز دراومده بود و تو دلم داشت پر پر میزد…

 

چشم هام رو باز کردم و به در اتاق خیره شدم..

 

جای در سورن رو میدیدم و بی اختیار رو به در، لب زدم:

-دوستت دارم!..

 

بابت اعترافی که از دلم به زبونم رسیده بود، دلم هری ریخت و صورتم داغ شد…

 

خودم رو به پشت انداختم روی تخت و چشم هام رو بستم و پشت پلک هام تصویر سورن نقش بست…

 

با همون نگاه زیبا و لبخنده پر از مهرش..

 

دوباره دستم رو روی جای بوسه ش گذاشتم و دلم پر زد برای حس حضورش و بوی عطرش که هنوز توی اتاقم جا مونده بود….

 

نفس عمیقی کشیدم تا بوش رو بهتر حس کنم..

 

دستم رو روی قلب لرزونم گذاشتم و باز نفس کشیدم..

 

هنوز تصویر خیالی سورن پشت پلک هام بود که دوباره زیر لب تکرار کردم:

-دوستت دارم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راز ماه

    خلاصه رمان:         دختری دورگه ایرانی_آمریکایی به اسم مهتا که در یک رستوران در آمریکا گارسونه. زندگی عادی و روزمره خودشو میگذرونه. تا اینکه سر و کله ی یه مرد زخمی تو رستوران پیدا میشه و مهتا بهش کمک میکنه. ورود این مرد به زندگی مهتا و اتفاقای عجیب غریبی که برای این مرد اتفاق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x