رمان دونی

 

 

 

بوسه ش روی موهام نشست و اروم گفت:

-چشم..ببخشید..

 

حرکتی به تنم دادم و وقتی متوجه شد میخوام ازش فاصله بگیرم، حلقه ی دست هاش رو شل کرد و اجازه داد کمی عقب برم….

 

سرم رو تو فاصله ی کوتاهی ازش نگه داشتم و گفتم:

-از یه چیز دیگه هم ناراحتم..

 

لبخنده محوی زد و موهام رو از توی صورتم برد پشت گوشم و گفت:

-چی؟!..

 

لب برچیدم و مثل بچه ها گفتم:

-دیگه سرم داد نزن..هنوز فریاد اون شبت توی گوشمه..

 

لبخندش پررنگ تر شد و با شرمندگی نگاهم کرد:

-اخ اخ..تو این مورد خیلی دیگه حق داری..خودمم ناراحت شدم..اصلا برای همین سریع بردمت خونه که کاری نکنم بیشتر ناراحت بشی….

 

-تو که اینطوری نبودی سورن..چرا اینقدر زود از کوره در رفتی…

 

سرش رو پایین انداخت و اخم هاش دوباره توی هم رفت:

-اسم اون مرتیکه ی گوساله رو که اوردی یه لحظه قاطی کردم…

 

دلم براش رفت و بی اختیار دستم رو روی گونه ش گذاشتم و با اطمینان گفتم:

-من اگه اون برام مهم بود که نامزدیمو بهم نمیزدم سورن..من اینقدر ازش متنفرم که حتی دوست ندارم یک بار دیگه ببینمش….

 

دستش رو روی دستم که روی گونه ش بود گذاشت:

-میدونم..

 

 

صورتش رو نوازش کردم و گفتم:

-به خدا وقتی جلوی شرکت دیدمش، هرچی از دهنم دراومد بهش گفتم..اما وقتی اقاجون زنگ زد و گفت باهاش برم دیدنش….

 

سرم رو پایین انداختم و با مکث ادامه دادم:

-خودت میدونی من نمی تونم روی حرف اقاجون حرف بزنم..با این حال بهش گفتم خودم تنها میرم اما اجازه نداد..منم ازش میترسم واسه همین….

 

پرید توی حرفم و با جفت دست هاش صورتم رو قاب گرفت و با محبت گفت:

-می دونم عزیزم..نیاز نیست اینقدر توضیح بدی..

 

-پس چرا نذاشتی اون شب توضیح بدم..تو که منو میشناسی…

 

با دست هاش سرم رو بالا اورد و تو چشم هام خیره شد:

-اون شب عصبی شدم..فکر کردم مخصوصا بهم نگفتی..حتی همون موقعم می دونستم تو کار اشتباهی نکردی اما خب…

 

دوباره نگاهش پر از شرمندگی شد و ادامه داد:

-دست خودم نبود..ببخشید..

 

مچ دست هاش رو گرفتم و لبخند زدم:

-قول بده دیگه باهام این کارو نکنی..من طاقت بی محلی کردنتو ندارم..باهام دعوا نکن..ازم فاصله نگیر..دق می کنم….

 

با دوتا دستش، سرم رو جلو کشید و لب های داغش رو روی پیشونیم گذاشت…

 

چند لحظه نگه داشت و بعد بوسه ی نرمی زد و جدا شد..

 

لبخند محوی زد و گفت:

-من غلط بکنم دیگه..همین یکبار واسه صد پشتم بس بود..

 

 

 

اروم خندیدم که کله ام رو توی دست هاش تکونی داد و گفت:

-بخند..دلم واسه دیدن این خنده اتم تنگ شده بود..

 

با خنده و خجالت نگاهم رو ازش دزدیدم که دوباره پر احساس گفت:

-اخ..راست میگی..چطور تونستم تحمل کنم این چند روز رو..هردفعه که از دور می دیدمت، صدبار می خواستم بیام جلو اما نتونستم….

 

-خیلی بدی..من به همون از دور دیدنتم راضی بودم اما ندیدمت..جوابمم ندادی…

 

-دیگه اینقدر به روم نیار چه غلطی کردم..چندبار عذرخواهی کنم تا یادت بره چه گو.هی خوردم…

 

چشم هام گرد شد و یکه خورده نگاهش کردم:

-سورن..این چه حرفیه..

 

لبخنده خجولی زد:

-ببخشید..

 

از لحن و حالت صورتش که مثل پسربچه های تخس و خجالتی شده بود، خنده ام گرفت و دلم براش پر کشید….

 

دست هام رو تند دور گردنش حلقه کردم و انقدر محکم توی اغوشش رفتم که کمی عقب رفت اما اون هم سریع دست هاش رو دورم حلقه کرد….

 

محکم توی بغل هم فرو رفتیم و حالا دیگه از هیچ کدوم از احساسات چند ساعت قبل و این چند روز گذشته، خبری نبود….

 

وجودم پر از ارامش و حس خوب شده بود..

 

صورتم رو توی گردنش فرو کردم و سورن هم حلقه ی دست هاش رو دورم محکم تر کرد و تو گوشم لب زد:

-جون دلم..قربونش برم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بیراه عشق

    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
11 ماه قبل

نوویسنده پس سوگل چیشدچراانقدرتک بعدی داری پارت میزاری

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x