رمان گرداب پارت 225 - رمان دونی

 

 

 

احساس کردم با این حرفش، یک وزنه ی هزارکیلویی روی شونه هام گذاشته شد…

 

دوباره اون احساس بد برگشت..چقدر از خودم بدم می اومد که داشتم موضوع به این مهمی رو ازش مخفی می کردم….

 

اما چاره ی دیگه ای هم نداشتم..سورن اگه می فهمید، همه چی زیادی بزرگ میشد…

 

سری تکون دادم و اهسته گفتم:

-ببخشید هی زنگ میزنم مزاحم کارت میشم..باور کن دست خودم نیست…

 

-نه خوشگلم اینجوری فکر نکن..هرموقع دوست داشتی زنگ بزن..من که از خدامه صداتو بشنوم..اگه جواب ندادم یعنی مریض دارم بعد خودم زنگ میزنم..تو هرموقع خواستی تماس بگیر…..

 

خندید و با لحن دلنشینی ادامه داد:

-من دربست نوکرتم هستم..اصلا این یه دستوره..باید هر یک ساعت بهم زنگ بزنی…

 

من هم خنده ی ارومی کردم و گفتم:

-شما امر بفرمایین..کیه که اطاعت نکنه..

 

-زبون نریز بچه..میام سراغتا..

 

با ذوق و بلندتر خندیدم و از خداخواسته گفتم:

-منو از چی میترسونی..من که از خدامه..دلم یه ذره شده…

 

-قربون دلت برم..من که دیروز اونجا بودم..

 

-اوه یه جوری میگی دیروز انگار یک دقیقه قبل بوده..مگه دل من چقدره که یک روز ندیدنتو طاقت بیاره….

 

 

 

پوفی کرد و کلافه و بی قرار گفت:

-نکن پرند..اینطوری حرف نزن لامصب..

 

خنده ام شدیدتر شد و با خوشحالی گفتم:

-دلم میخواد خب..

 

دوباره مکث کرد و با لحن اروم و پراحساسی گفت:

-شب میام..

 

-واقعا؟!..

 

-واقعا..فکر کردی فقط دل خودت تنگ میشه؟..

 

لباسم رو از روی سینه توی مشتم جمع کردم تا جلوی هیجانم رو بگیرم و با ذوق گفتم:

-شام چی درست کنم برات؟..

 

-اخ اخ..تو کوفتم بذاری جلوم من میخورم..هرچی دوست داشتی درست کن…

 

-ماکارونی؟!..

 

-عالیه..دست خوشگلت از الان درد نکنه..

 

خندیدم و چیزی نگفتم که سورن دوباره به حرف اومد:

-عزیزم من برم..مریض دارم..

 

-ای وای ببخشید..هی حرف زدم از کار انداختمت..برو برو…

 

اروم خندید و گفت:

-کار خیلی خوبی کردی..اصلا خستگیم رفت..درضمن دستور که شوخی بود..خواهشمو فراموش نکن..تند تند منتظر تماستم….

 

-چشم چشم..نمی گفتی هم من زنگ میزدم..پررو تر از این حرفام میدونی که…

 

-تو هرجور باشی تاج سری خوشگل خانوم..

 

 

 

نیشم دوباره باز شد و با خنده گفتم:

-حرفای خوشگل نزن که فکر و خیال و رویابافی وقت نمیذاره برات ماکارونی درست کنما…

 

سورن هم خندید و گفت:

-فدای خودت و رویابافی هات..برو خودتو سرگرم کن تا من بیام جواب این همه شیرین زبونی هاتو بدم…

 

دوباره دوتایی خندیدیم و چند لحظه بینمون سکوت شد…

 

اروم اروم خنده ام رو جمع کردم و اهسته گفتم:

-مواظب خودت باش..

 

-چشم..چیزی نمیخواهی شب میام بگیرم؟..

 

-نه ممنون..برو دیگه مریض هات معطل شدن..شب میبینمت…

 

-قربونت برم..پس تا شب..

 

خداحافظی کردیم و گوشی رو پایین اوردم و تماس رو قطع کردم…

 

گوشی رو به سینه ام چسبوندم و چشم هام رو بستم…

 

خدایا خودت نگهدارش باش..نذار اتفاقی واسش بیوفته وگرنه من دق می کنم…

 

از روی تخت بلند شدم و گوشی رو توی جیب شلوارم گذاشتم و از اتاق زدم بیرون…

 

حالا که با سورن حرف زده بودم، احساس بهتری داشتم و کمی از دلشوره ام کم شده بود…

 

دیگه باید مواظب حرف ها و رفتارم باشم..سورن شک کرده بود اما به هیچوجه نباید متوجه ی چیزی میشد…

 

نفس عمیقی کشیدم و بلند مامان رو صدا کردم:

-مامان میخوام واسه شام ماکارونی درست کنم..

 

صدای مامان از داخل اتاقش اومد:

-باشه عزیزم..کاری داشتی صدام کن..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش به صورت pdf کامل از مهرنوش صفایی

        خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش :   حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه می‌کرد. چهره‌اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود.   یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینة قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تیغ نگاه به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

        خلاصه رمان:   دختری که توی خاندان بزرگی بزرگ شده و وقتی بچه بوده بابای دختره به مادر پسرعموش تجاوز میکنه و مادر پسره خودکشی میکنه بابای دختره هم میوفته زندان و پدربزرگشون برای صلح میاد این دوتا رو به عقد هم درمیاره و پسره رو میفرسته خارج تا از این جریانات دور باشه بعد بیست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا
سارا
1 سال قبل

وقت کردی یسر بزن اونور ببین راستی سامیاروسوگل زندن اصلا”بچشون چیشد فکرکنم یهوبگی ۱۰ سال بعد 🤣🤣

مهسا
مهسا
1 سال قبل

سلام
من از دنبال کننده های رمان گرداب هستم و فقط این رمان رو از این وبلاگ می خونم ‌. نویسنده عزیز من رمان شما رو دوست دارم .میدونم هم شما مشغله های خیلی زیادی داری ولی من خیلی دوست دارم نتیجه رمان رو بدونم ممنون میشم پارت های طولانی تر بزارین و فاصله زمانی بین پارت هاتون رو خیلی پایین بیارین
هر چند ، چندین حالت برای پایان رمان میشه درنظر گرفت ولی مشتاق چیزی که شما در نظر دارین هستم .
باتشکر.

نویسنده شاه دل
نویسنده شاه دل
1 سال قبل

روبیکا واست فرستادم
لطفا چک کن و بزار تو سایت
ممنون 🙏

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

فاطمه جان رمان سال بد چی شد نمیذاری دیگه

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x