رمان گرداب پارت 231 - رمان دونی

 

 

 

 

چرخید سمت کیان و گفت:

-کجا ممکنه رفته باشه؟..به کسی زنگ زدین؟..یا این اطراف رو گشتین؟…

 

کیان با بی قراری دست هاش رو بهم مالید و گفت:

-غیر از ما سه تا پیش کسی نمی تونه باشه..به کی زنگ بزنیم؟..اون غیر از ما کسی رو نداره…

 

سورن با عصبانیت شروع کرد به راه رفتن و فکر کردن..

 

یک فکر ترسناک توی سرش میومد و میرفت اما با نگرانی پسش میزد و نمی خواست بهش فکر کنه…

 

یک اسم با تمام قوا داشت توی فکرش بزرگ و بزرگ تر میشد…

 

کاوه..

 

حتی یک درصد هم نمی خواست فکر کنه که این غیبت پرند، به اون ربط داشته باشه اما هیچ فکر دیگه ای هم نمی تونست بکنه….

 

از جا کنده شد و به سرعت راه افتاد سمت بیرون..

 

کیان با تعجب و نگرانی نگاهش کرد و سریع دنبالش رفت..

 

البرز هم پشت سرشون رفت و دنیز هم با گریه و نگرانی بلند گفت:

-کجا میرین؟!..

 

اما هیچ کدوم بهش جواب ندادن و بعد از پوشیدن کفش هاشون از خونه زدن بیرون…

 

وسط حیاط کیان بازوی سورن رو کشید و گفت:

-کجا میری؟!..

 

سورن با حرص دستش رو عقب کشید و گفت:

-نمی تونم بشینم اینجا دست روی دست بذارم..میرم این اطراف رو بگردم…

 

#پارت1348

 

کیان سری به تایید تکون داد و رو به البرز گفت:

-تو بمون خونه..اگه خبری شد بهمون زنگ بزن..

 

البرز هم سر تکون داد و با نگرانی گفت:

-باشه..تورو خدا مارو بی خبر نذارین..هرچی شد بهمون زنگ بزنین…

 

کیان “خیلی خب”ی گفت و دنبال سورن از خونه رفت بیرون و البرز هم برگشت داخل خونه…

 

سوار ماشین سورن شدن و سورن با هول استارت زد و ماشین رو روشن کرد…

 

به سرعت دور زد و راه افتاد..

 

چشم هاش رو تا اخر باز کرده بود و با قلبی پر از ترس و نگرانی و دست هایی که می لرزید، اروم رانندگی می کرد و به گوشه گوشه ی خیابون نگاه می کرد….

 

به امید اینکه شاید پرند همین اطراف باشه و بتونه پیداش کنه…

 

به سر خیابون که رسیدن ماشین رو کشید کنار و ایستاد..

 

کیان نگاهش کرد و گفت:

-چرا ایستادی؟..

 

سورن ماشین رو خاموش کرد و با صدای گرفته ای گفت:

-بریم داخل پارک رو بگردیم..شاید اینجا باشه..

 

کیان نگاهش رو به پارک دوخت و سرش رو تکون داد..

 

دوتایی از ماشین پیاده شدن و هرکدوم به یک طرفِ پارک رفتن و شروع به گشتن کردن…

 

#پارت1349

 

این ساعت از شب و با هوایی که داشت کم کم رو به سردی میرفت، پارک خلوت بود و ادم های زیادی داخلش نبودن….

 

همه جای پارک رو سرک کشیدن و حتی به توالت هم رفتن اما نبود که نبود…

 

خودشون هم می دونستن پرند دختر بی فکری نبود که تا این موقع تو پارک بشینه و به کسی هم خبر نده اما تیری بود توی تاریکی….

 

نمی تونستن بی خیال توی خونه بشینن تا خبری از پرند بشه…

 

وقتی تمام پارک رو گشتن، هرکدوم از یک طرف دوباره برگشتن سمت ماشین…

 

کیان با دیدن سورن که به ماشین تکیه داده بود و با چشم های بسته و دست های مشت شده، نفس نفس میزد سری تکون داد….

 

خودش رو بهش رسوند و با حالی داغون گفت:

-نبود..

 

سورن چشم هاش رو باز کرد و گفت:

-بشین بریم از سوپرمارکت سر کوچه هم بپرسیم..شاید دیده باشه…

 

نگاهش رو با ترس به کیان دوخت و با صدایی لرزون گفت:

-تصادفی چیزی نکرده باشه..

 

این فکر خوده کیان رو هم داشت ازار میداد و تا الان سعی کرده بود به زبون نیاره…

 

اب دهنش رو بلعید و با نگرانی گفت:

-خدانکنه..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جایی نرو pdf از معصومه شهریاری (آبی)

  خلاصه رمان: جایی نرو، زندگی یک زن، یک مرد، دو شخصیت متضاد، دو زندگی متضاد وقتی کنار هم قرار بگیرند، چی پیش میاد، گاهی اوقات زندگی بازی هایی با آدم ها می کند که غیرقابلِ پیش بینی است، کیانمهر و ترانه، برنده این بازی می شوند یا بازنده، میتونند جای نداشتن های هم را پر کنند …   به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x