سرم چرخید سمتش که با لبخند داشت میومد پیشمون..

 

با نفس از جام بلند شدم و سلام کردم..

 

وقتی دیدم داره میاد سمتم، من هم چند قدم به طرفش رفتم و باهاش روبوسی کردم…

 

لبخندی زد و گفت:

-خوش اومدی عروس خانم..

 

تشکر کردم و نگاهش به نفس افتاد و با ذوق گفت:

-سلام دختر قشنگم..بیا بغل مامان بزرگ ببینم..

 

نفس رو که تا الان اروم و بی صدا تو بغلم نشسته بود و با دست هام و گوشه و کنار لباس هام بازی می کرد رو بهش دادم….

 

فاطمه خانم بغلش کرد و درحالی که قربون صدقه ش میرفت و نازش میداد، رفت روی مبل یک نفره نشست….

 

من هم برگشتم سر جام نشستم و رو به سوگل گفتم:

-تو عمرم بچه به این ارومی و خوش اخلاقی ندیدم..اصلا غریبی نمیکنه…

 

سوگل با لذت به نفس نگاه کرد و گفت:

-اره بچه ام از همون اول اروم بود..با همه زود اخت میشه..اصلا تا الان اذیتم نکرده..حتی شبها راحت با خودم می خوابه و صبحها هم با خودم بیدار میشه…..

 

سرم رو به تایید تکون دادم و فاطمه خانم سرش رو بلند کرد و گفت:

-مامان خوب بودن پرندجان؟..

 

-بله خیلی ممنون..بهتون سلام مخصوص رسوندن..

 

-سلامت باشن..

 

#پارت۱۸۸۴

 

بعد نگاهش رو بین بچه هاش چرخوند و گفت:

-چه خبر بود دست و جیغتون به هوا رفته بود؟..

 

سوگل با ذوق خودش رو کشید سر مبل و گفت:

-بچه ها تصمیم گرفتن اول عقد کنن و بعد جشن عروسی بگیرن..می خوان تو محضر در اولین فرصت عقد کنن و بعد برن دنبال کارای عروسی….

 

سورن حرف سوگل رو تصحیح کرد:

-اولین فرصت یعنی همین فردا پسفردا..

 

صدای خنده ها دوباره بلند شد و فاطمه خانم با لبخند گفت:

-انشالله به سلامتی..

 

من و سورن تشکر کردیم و سوگل گفت:

-البته اول باید نظر مهتاب خانم رو بپرسیم..باید دوباره بریم صحبت کنیم…

 

-چه کاری بهتر از این..حتما میریم..

 

سورن دوباره با عجله گفت:

-همین امشب بریم..

 

فاطمه خانم با صبوری گفت:

-چشم..تماس میگیرم اگه مساعد بودن میریم..

 

همه سرشون رو به تایید تکون دادن و من دوباره بدون فکر گفتم:

-وای پس من زود برم..

 

باز صدای خنده ها به هوا رفت و من با خجالت سرم رو پایین انداختم و سورن زیرلب نازم داد:

-عزیزم..

 

بی اختیار لبخند روی لبم نشست و نیم نگاه پر احساسی بهش انداختم که دوباره پچ زد:

-جون دلم..

 

#پارت۱۸۸۵

 

==============================

 

پنبه الکلی رو روی جای سوزن سرنگ فشردم و پشت سر سورن از ازمایشگاه بیرون رفتم…

 

مامان با پیشنهادمون موافقت کرده بود و سورن خیلی زود وقت محضر گرفته بود و حالا اومده بودیم برای ازمایش…

 

امروز دوشنبه بود و نوبت عقدمون برای پنجشنبه بود..

 

فقط سه روز فرصت داشتیم خریدها رو انجام بدیم…

 

سورن انقدر عجله داشت که اولین نوبت خالی که محضر داشت رو اوکی کرده بود…

 

همه به عجول بودنش می خندیدن اما من ذوق می کردم که انقدر برای محرم شدنمون هول بود….

 

سورن با ریموت قفل درهارو زد و خودش در سمت شاگرد رو باز کرد و گفت:

-بیا بشین عزیزم..خوبی؟..سرت گیج نمیره؟..

 

نشستم داخل ماشین و سرم رو به منفی تکون دادم:

-نه خوبم..

 

در رو بست و سریع ماشین رو دور زد و پشت فرمون نشست و گفت:

-الان میریم جیگرکی چندتا جیگر میزنیم به بدن..از دخترم خون گرفتن باید جبران بشه…

 

خنده ام گرفت و گفتم:

-چقدرم خون گرفتن..همش یه ذره بود..

 

-برای همین اونقدر کولی بازی دراوردی و جیغ و داد کردی؟…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۲ / ۵. شمارش آرا ۸۴

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
رمان قاصدک زمستان را خبر کرد

  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت با خیانت باران و نفرت شهاب به پایان می رسه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۳.۶ / ۵.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x